appeal

base info - اطلاعات اولیه

appeal - درخواست

noun - اسم

/əˈpiːl/

UK :

/əˈpiːl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [appeal] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • to launch a TV appeal for donations to the charity


    برای راه اندازی یک فراخوان تلویزیونی برای کمک های مالی به این موسسه خیریه

  • He made an emotional appeal to voters.


    او درخواستی احساسی برای رای دهندگان داشت.


  • پلیس در حال درخواست مجدد از مردم برای دریافت هر گونه اطلاعاتی است که ممکن است به آنها کمک کند.

  • The police made an appeal to the public to remain calm.


    پلیس از مردم خواست آرامش خود را حفظ کنند.


  • در چهره اش جذابیت بی صدا دیده می شد.

  • mass/wide/popular/broad/universal appeal


    انبوه / گسترده / محبوب / گسترده / جذابیت جهانی

  • The Beatles have never really lost their appeal.


    بیتلز هرگز جذابیت خود را از دست نداده است.


  • چشم انداز زندگی در یک شهر برای من جذابیت چندانی ندارد.

  • to lodge an appeal


    برای ارائه درخواست تجدید نظر


  • برای ثبت درخواست تجدید نظر

  • an appeal court/judge


    یک دادگاه تجدید نظر / قاضی

  • an appeals court/judge


    یک دادگاه تجدیدنظر / قاضی

  • They have launched appeals against their convictions.


    آنها اعتراضات خود را علیه محکومیت خود آغاز کرده اند.

  • an appeal against the 3-match ban


    اعتراض به محرومیت 3 جلسه ای

  • an appeal against a decision/sentence/order/ruling


    درخواست تجدیدنظر علیه یک تصمیم/حکم/دستور/حکم

  • The court dismissed his appeal against the verdict.


    دادگاه تجدیدنظر وی را علیه این حکم رد کرد.

  • The case was upheld on appeal.


    این پرونده در دادگاه تجدید نظر تایید شد.

  • The verdict was later overturned on appeal.


    این حکم بعداً در دادگاه تجدیدنظر لغو شد.


  • شما حق اعتراض به دادگاه قانون اساسی را دارید.

  • I relied on an appeal to his finer feelings.


    من به توسل به احساسات ظریف او تکیه کردم.


  • توسل به عقل

  • She gazed at him in mute appeal.


    با جذابیت بی صدا به او خیره شد.


  • درخواست کمک


  • درخواستی تازه برای حضور شاهدان


  • آنها مستقیماً از دولت برای تأمین بودجه درخواست کردند.

  • The appeal raised over three million pounds.


    درخواست تجدید نظر بیش از سه میلیون پوند جمع آوری شد.

  • The child's mother made an emotional appeal on TV for his return.


    مادر این کودک برای بازگشت او در تلویزیون درخواست احساسی کرد.

  • Her charming children's stories have timeless appeal.


    داستان های کودکانه جذاب او جذابیتی جاودانه دارد.

  • His considerable appeal lies in his quiet gentle manner.


    جذابیت قابل توجه او در رفتار آرام و ملایم او نهفته است.

  • His views hold no appeal for me.


    نظرات او برای من جذابیتی ندارد.


  • متاسفانه فیلم جذابیت تجاری ندارد.

synonyms - مترادف
  • ask


    پرسیدن

  • beg


    خواهش كردن

  • beseech


    التماس کردن

  • implore


    درخواست


  • دادخواست

  • entreat


    قول دادن

  • petition


    لابی

  • solicit


    لابه کردن

  • adjure


    درخواست دادن

  • lobby


    زنگ زدن

  • plead


    مراجعه کنید


  • شکایت کند


  • تشویق


  • نماز خواندن

  • sue


    اصرار

  • exhort


    تقاضا


  • نفوذ کردن


  • مهم


  • استناد کردن

  • impetrate


    تحقیر کردن

  • importune


    obtest

  • invoke


    پیشنهاد کند

  • obsecrate


    قضیه

  • obtest


    ارسال


  • نشانی

  • proposition


    پیشرفت


  • اعمال می شود

  • supplicate





antonyms - متضاد

  • رد کردن


  • کاهش می یابد


  • چشم پوشی


  • عبور


  • انکار


  • رد


  • بی توجهی

  • disregard


    نفی کردن

  • negate


    منفی


  • اعتراض

  • repudiate


    صرف نظر کردن

  • disapprove


    دفع کردن


  • nix

  • renounce


    مخالفت کردن در

  • repel


    بالک در

  • nix


    پایین آوردن

  • balk at


    روی برگردان

  • baulk at




لغت پیشنهادی

knight

لغت پیشنهادی

ad

لغت پیشنهادی

blasphemous