beg

base info - اطلاعات اولیه

beg - خواهش كردن

verb - فعل

/beɡ/

UK :

/beɡ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [beg] در گوگل
description - توضیح
  • to ask for something in an anxious or urgent way because you want it very much


    چیزی را به صورت مضطرب یا فوری بخواهید، زیرا آن را بسیار می خواهید


  • از مردم بخواهید که به شما غذا، پول و غیره بدهند، معمولاً به این دلیل که بسیار فقیر هستید

  • if a dog begs, it sits up with its front legs off the ground


    اگر سگی التماس کند، در حالی که پاهای جلویی خود را از زمین جدا می کند، می نشیند


  • برای ارائه یک درخواست بسیار قوی و فوری


  • به دلیل اینکه فقیر هستید غذا یا پول بخواهید

  • If a dog begs, it sits with its front legs in the air as if to ask for something


    اگر سگی التماس می کند، با پاهای جلویی در هوا می نشیند که انگار می خواهد چیزی بخواهد

  • a polite way of saying I am sorry or Could you repeat what you just said?


    روشی مودبانه برای گفتن متاسفم یا آیا می توانید آنچه را که گفتید تکرار کنید؟

  • a way of showing that you are angry about something that someone has just said


    راهی برای نشان دادن عصبانیت شما به خاطر چیزی که کسی به تازگی گفته است


  • درخواست پول یا درخواست از کسی برای انجام کاری فوری

  • If a dog begs, it sits with its front legs in the air as if to ask for something.


    اگر سگی التماس می کند، با پاهای جلویی در هوا می نشیند که انگار می خواهد چیزی بخواهد.

  • All right all right I'll come! Just stop begging.


    باشه، باشه، من میام! فقط دست از التماس بردارید

  • Things got so bad that at one point she thought she'd have to go out and beg.


    اوضاع آنقدر بد شد که در یک لحظه فکر کرد باید برود بیرون و التماس کند.

  • Benji, stop begging.


    بنجی التماس نکن

  • He begged for a letter by return.


    او التماس کرد که نامه ای در بازگشت.

  • He might as well have gotten down on his hands and knees and begged for it.


    او ممکن است روی دست و زانوهایش نشسته و التماس کند.

  • The prisoner was in so much pain all he could do was scream and beg for mercy.


    زندانی خیلی درد داشت تنها کاری که از دستش بر می آمد این بود که فریاد بزند و طلب رحمت کند.

  • Just a few years ago Tanya was homeless and begging for money in front of the supermarket.


    همین چند سال پیش، تانیا بی خانمان بود و جلوی سوپرمارکت گدایی پول می کرد.

  • Sad looking men of all ages beg from tourists at the corner of the square.


    مردانی غمگین در هر سنی در گوشه میدان از گردشگران التماس می کنند.

  • It's the same old story - one night he beats her up and the next day he begs her for forgiveness.


    همان داستان قدیمی است - یک شب او را کتک می زند و روز دیگر از او طلب بخشش می کند.

  • We all begged him not to drive in the storm but he wouldn't listen to us.


    همه به او التماس می کردیم که در طوفان رانندگی نکند، اما او به حرف ما گوش نمی داد.

  • Beppe overhears her plans and when he confronts her she begs him not to tell Roy.


    بپه نقشه های او را می شنود و وقتی با او روبرو می شود از او التماس می کند که به روی نگوید.

  • He said he wouldn't give me the money unless I got down on my knees and begged him.


    گفت پول را به من نمی دهد مگر اینکه زانو بزنم و التماس کنم.

  • He says that the police were right behind them - he begged his brother to stop.


    او می گوید که پلیس دقیقاً پشت سر آنها بود - به برادرش التماس کرد که متوقف شود.

  • He begged his parents for lessons and began piano studies at age five.


    او از پدر و مادرش التماس کرد که درس بخوانند و در پنج سالگی شروع به تحصیل پیانو کرد.

  • Children were begging in the streets.


    بچه ها در کوچه و خیابان گدایی می کردند.

  • Such measures, of course beg the question in many ways.


    البته چنین اقداماتی از بسیاری جهات این سوال را مطرح می کند.


  • این طرح این سوال را مطرح می کند که آیا توسعه واقعاً مورد نیاز است یا خیر.

example - مثال
  • Now you have to beg and plead.


    حالا باید التماس کنی و التماس کنی.

  • He wants to see them beg for mercy.


    او می خواهد ببیند آنها برای رحمت طلبی می کنند.

  • They begged him for help.


    از او کمک خواستند.

  • Forgive me I beg you!


    من را ببخش، التماس می کنم!

  • She begged permission to leave.


    او اجازه رفتن خواست.

  • I managed to beg a lift from a passing motorist.


    من موفق شدم از یک راننده عبوری التماس کنم.

  • Can I beg a favour of you?


    آیا می توانم از شما التماس کنم؟

  • ‘Give me one more chance,’ he begged (her).


    او التماس کرد: «یک فرصت دیگر به من بده.»

  • She begged him not to go.


    به او التماس کرد که نرود.

  • He begged to be told the truth.


    التماس کرد که حقیقت را به او بگویند.

  • She begged that she be allowed to go.


    التماس کرد که اجازه رفتن داشته باشد.

  • She begged that she should be allowed to go.


    او التماس کرد که اجازه رفتن داشته باشد.

  • Don't leave me here I beg of you!


    من را اینجا رها نکن، من از شما خواهش می کنم!

  • I have come to apologize and to beg your forgiveness.


    آمده ام عذرخواهی کنم و از شما طلب بخشش کنم.

  • London is full of homeless people begging in the streets.


    لندن پر از بی خانمان هایی است که در خیابان ها گدایی می کنند.

  • a begging letter (= one that asks somebody for money)


    التماس نامه (= نامه ای که از کسی پول می خواهد)

  • a begging bowl (= used to beg for money with)


    کاسه گدایی (= با آن گدایی پول می کردند)

  • The children were begging for food.


    بچه ها التماس غذا می کردند.

  • They will have to beg for money from tourists.


    آنها باید از گردشگران طلب پول کنند.

  • We managed to beg a meal from the cafe owner.


    ما موفق شدیم از صاحب کافه یک غذا التماس کنیم.

  • They went off to beg food.


    رفتند تا غذا بخواهند.

  • I beg leave to add a few comments of my own.


    من خواهش می کنم ترک کنید تا چند نظر از خودم اضافه کنم.

  • I’ll have that last cake if it’s going begging.


    من آن کیک آخر را خواهم داشت اگر التماس شود.

  • He returned to beg her pardon for his sudden outburst.


    او برگشت تا از او برای طغیان ناگهانی‌اش عذرخواهی کند.

  • All of which begs the question as to who will fund the project.


    همه اینها این سوال را ایجاد می کند که چه کسی بودجه این پروژه را تامین می کند.

  • These assumptions beg the question that children learn languages more easily than adults.


    این مفروضات این سوال را مطرح می کند که کودکان زبان ها را راحت تر از بزرگسالان یاد می گیرند.

  • I beg your pardon, I thought that was my coat.


    ببخشید، فکر کردم این کت من است.

  • ‘It's on Duke Street.’ ‘I beg your pardon.’ ‘Duke Street.’


    «این در خیابان دوک است.» «ببخشید.» «خیابان دوک.»

  • ‘Just go away.’ ‘I beg your pardon!’


    فقط برو. من از شما عذرخواهی می کنم!

  • ‘At least she is good at her job.’ ‘Oh, I beg to differ.’


    حداقل او در کارش خوب است.

  • We went to him to beg for forgiveness.


    نزد او رفتیم تا طلب بخشش کنیم.

synonyms - مترادف
  • implore


    التماس کردن

  • entreat


    دادخواست

  • petition


    درخواست

  • solicit


    پرسیدن

  • beseech


    مهم

  • ask


    لابه کردن


  • نماز خواندن

  • importune


    اصرار

  • supplicate


    نفوذ کردن

  • plead


    تشویق


  • محاصره کردن


  • شکایت کند

  • impetrate


    امر کردن

  • conjure


    تحقیر کردن

  • exhort


    هوس کردن

  • besiege


    قسم خوردن

  • sue


    مطبوعات

  • enjoin


    obtest

  • obsecrate


    میل

  • crave


    نق زدن

  • adjure


    درخواست تجدید نظر به


  • تماس بگیرید

  • requisition


    التماس کردن با

  • obtest


    التماس به


  • اعمال می شود

  • nag




  • plead with


  • plead to



antonyms - متضاد

  • پاسخ


  • دادن


  • تنها گذاشتن


  • نمی خواهد


  • رد کردن


  • فرمان


  • پیشنهاد


  • اعطا کردن


  • تقاضا


  • انزجار

  • disgust


    خاموش کردن


  • چشم پوشی کردن


  • دوست نداشتن

  • abjure


    نفرت

  • dislike


    طرد کردن


  • اجازه

  • spurn


    لطفا


  • تصميم گرفتن


  • تنبیه کردن


  • جمله

  • punish


    چشم پوشی


  • پنهان کردن، پوشاندن


  • طفره رفتن

  • disapprove


    متوقف کردن

  • conceal


    اجتناب کردن

  • dodge




لغت پیشنهادی

imagination

لغت پیشنهادی

abbey

لغت پیشنهادی

invoke