fails

base info - اطلاعات اولیه

fails - شکست می خورد

N/A - N/A

feɪl

UK :

feɪl

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fails] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She moved to London in the hope of finding work as a model but failed.


    او به امید یافتن کار به عنوان مدل به لندن نقل مکان کرد، اما شکست خورد.

  • This method of growing tomatoes never fails.


    این روش پرورش گوجه فرنگی هرگز شکست نمی خورد.

  • He failed in his attempt to break the record.


    او در تلاش برای شکستن رکورد شکست خورد.

  • She failed to reach the Wimbledon Final this year.


    او امسال نتوانست به فینال ویمبلدون برسد.

  • The reluctance of either side to compromise means that the talks are doomed to (= will certainly) fail.


    عدم تمایل هر یک از طرفین به مصالحه به این معنی است که مذاکرات محکوم به شکست (= قطعاً) خواهد بود.


  • اگر همه چیز شکست بخورد، ما همیشه می توانیم در آنجا بمانیم و تلویزیون تماشا کنیم.

  • I passed in history but failed in chemistry.


    من در تاریخ قبول شدم اما در شیمی شکست خوردم.

  • I passed history but failed chemistry.


    من تاریخ را قبول کردم اما در شیمی شکست خوردم.

  • A lot of people fail their driving test the first time.


    بسیاری از افراد در اولین بار در آزمون رانندگی مردود می شوند.

  • She was sure she was going to fail.


    او مطمئن بود که شکست خواهد خورد.

  • The examiners failed him because he hadn't answered enough questions.


    ممتحنان او را رد کردند زیرا او به سوالات کافی پاسخ نداده بود.

  • He failed to arrive on time.


    او نتوانست به موقع برسد.

  • The staff had been promised a rise but the money failed to (= did not) materialize.


    به کارکنان وعده افزایش داده شده بود، اما این پول محقق نشد (= نشد).

  • You couldn't fail to be (= it is impossible that you would not be) affected by the movie.


    شما نمی توانستید (= محال است که تحت تأثیر فیلم قرار نگیرید) شکست بخورید.

  • I'd be failing in my duty if I didn't tell you about the risks involved in the project.


    اگر در مورد خطرات پروژه به شما نگفتم، در انجام وظیفه‌ام شکست می‌خوردم.

  • I fail to see why you can't work on a Saturday.


    من نمی فهمم چرا نمی توانید شنبه کار کنید.

  • If my eyesight fails, I'll have to stop doing this job.


    اگر بینایی من ضعیف شود، باید این کار را کنار بگذارم.

  • The brakes failed and the car crashed into a tree.


    ترمزها از کار افتاد و ماشین با درخت برخورد کرد.

  • After talking non-stop for two hours, her voice started to fail.


    بعد از دو ساعت صحبت بی وقفه، صدایش کم شد.

  • The old man was failing fast (= he was dying).


    پیرمرد به سرعت در حال شکست بود (= در حال مرگ بود).

  • He failed her in her moment of need.


    او در لحظه نیاز او را ناکام گذاشت.

  • When I looked down and saw how far I had to jump my courage failed me (= I felt very frightened).


    وقتی به پایین نگاه کردم و دیدم چقدر باید بپرم، شهامتم را از دست دادم (= احساس ترس شدید کردم).

  • John got three passes and four fails in his exams.


    جان در امتحاناتش سه قبولی گرفت و چهار نفر مردود شد.

  • My pancakes were an epic fail (= completely unsuccessful).


    پنکیک من یک شکست حماسی بود (= کاملا ناموفق).

  • The software crashes every time I open an email. What a fail.


    هر بار که ایمیلی را باز می کنم، نرم افزار از کار می افتد. چه شکستی

  • I go to the gym every Monday and Wednesday, without fail.


    من هر دوشنبه و چهارشنبه بدون شکست به باشگاه می روم.

  • Be there at nine o'clock, without fail.


    بدون شکست ساعت نه آنجا باشید.

  • She applied to Harvard University but failed to get accepted.


    او برای دانشگاه هاروارد درخواست داد اما موفق به پذیرش نشد.

  • I fail to see what the problem is (= I don’t think there is a problem).


    من نمی توانم ببینم مشکل چیست (= فکر نمی کنم مشکلی وجود داشته باشد).

  • A lot of people fail (their driving test) the first time.


    بسیاری از مردم بار اول (آزمون رانندگی) مردود می شوند.

  • She said she would fail any student who misses two exams.


    او گفت که از هر دانش آموزی که در دو امتحان غیبت کند مردود خواهد شد.

synonyms - مترادف
  • founders


    بنیانگذاران

  • flops


    فلاپ ها

  • yields


    بازده - محصول

  • gives


    می دهد

  • crumples


    مچاله می شود

  • falls flat


    صاف می افتد

  • buckles


    سگک ها

  • falls


    سقوط

  • collapses


    فرو می ریزد

  • flunks


    فلانک ها

  • backfires


    نتیجه معکوس می دهد

  • bombs


    بمب ها

  • flounders


    دست و پا کردن

  • miscarries


    سقط جنین

  • craters


    دهانه ها

  • fizzles


    گاز می گیرد

  • misfires


    اشتباه شلیک می کند

  • misses


    از دست می دهد

  • tanks


    تانک ها

  • aborts


    سقط می کند

  • flatlines


    خطوط صاف

  • slips


    می لغزد

  • underperforms


    عملکرد ضعیفی دارد

  • blunders


    اشتباهات

  • fluffs


    کرک ها

  • folds


    چین خورده است

  • underachieves


    دست کم می آورد

  • falls short


    کوتاه می آید

  • goes belly-up


    شکم بالا می رود

  • falls through


    از طریق می افتد

  • fizzles out


    خاموش می شود

antonyms - متضاد
  • succeeds


    موفق می شود

  • flourishes


    شکوفا می شود

  • prospers


    رونق می گیرد

  • thrives


    رشد می کند

  • accomplishes


    انجام می دهد

  • achieves


    به دست می آورد

  • triumphs


    پیروز می شود

  • advances


    پیشرفت ها

  • gains


    دستاوردها

  • merits


    شایستگی ها

  • rises


    بالا می رود

  • prevails


    غالب می شود

  • blooms


    شکوفه می دهد

  • develops


    توسعه می دهد

  • passes


    عبور می کند

  • finishes


    به پایان می رسد

  • wins


    برنده می شود

  • grows


    به موفقیت می رسد

  • achieves success


    موفق است


  • موفق هستند


  • کلیک می کند

  • clicks


    می آید

  • comes off


    می رود

  • goes


    صعود می کند

  • ascends


    تحویل می دهد

  • delivers


    خوب انجام می دهد

  • does well


    جلوتر می شود

  • gets ahead


    به خوبی می رود

  • goes over


  • goes up


  • goes well


لغت پیشنهادی

clearly

لغت پیشنهادی

hide

لغت پیشنهادی

basketwork