out

base info - اطلاعات اولیه

out - بیرون

adverb, preposition - قید، حرف اضافه

/aʊt/

UK :

/aʊt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [out] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She ran out into the corridor.


    او به سمت راهرو دوید.

  • She shook the bag and some coins fell out.


    کیسه را تکان داد و چند سکه بیرون افتاد.

  • I got out of bed.


    از تخت بلند شدم.

  • He opened the box and out jumped a frog.


    جعبه را باز کرد و قورباغه ای بیرون پرید.

  • Out you go! (= used to order somebody to leave a room)


    تو برو بیرون! (= برای دستور دادن به کسی برای ترک اتاق استفاده می شود)

  • He ran out the door.


    از در بیرون دوید.

  • I called Liz but she was out.


    به لیز زنگ زدم اما بیرون بود.


  • بیایید امروز عصر (= برای مثال به یک رستوران یا باشگاه) بیرون برویم.

  • We haven't had a night out for weeks.


    هفته هاست که شب بیرون نرفتیم.

  • Mr Green is out of town this week.


    آقای گرین این هفته خارج از شهر است.

  • I got an out of office reply to my email.


    من یک پاسخ خارج از دفتر به ایمیلم دریافت کردم.

  • It's cold out.


    بیرون سرد است

  • There were children playing out in the street.


    بچه هایی بودند که در خیابان مشغول بازی بودند.

  • This detergent is good for getting stains out.


    این شوینده برای از بین بردن لکه ها خوب است.


  • ما می خواهیم این دولت بیرون برود.

  • He got thrown out of the restaurant.


    او را از رستوران بیرون انداختند.

  • The boy dashed out into the road.


    پسرک دوید توی جاده

  • Don't lean out of the window.


    از پنجره به بیرون خم نشوید

  • He drank his beer out of the bottle.


    آبجوش را از بطری نوشید.

  • a romance straight out of a fairy tale


    یک عاشقانه مستقیماً از یک افسانه

  • I paid for the damage out of my savings.


    خسارت را از پس اندازم پرداخت کردم.

  • We'll get the truth out of her.


    ما حقیقت را از او بیرون خواهیم آورد.

  • a statue made out of bronze


    مجسمه ای ساخته شده از برنز

  • We're out of milk.


    شیر ما تمام شد

  • He's been out of work for six months.


    او شش ماه است که بیکار شده است.

  • You're out of luck—she left ten minutes ago.


    شانس شما نیست - او ده دقیقه پیش رفت.

  • Try and stay out of trouble.


    سعی کنید و از دردسر دوری کنید.

  • I watched the car until it was out of sight.


    من ماشین را نگاه کردم تا جایی که از دید خارج شد.

  • It was an awful job and I'm glad to be out of it.


    کار افتضاحی بود و خوشحالم که این کار را کنار گذاشتم.

  • He gets out of the army in a few weeks.


    او چند هفته دیگر از سربازی خارج می شود.

  • They'll be out (= of prison) on bail in no time.


    آنها به زودی به قید وثیقه (= از زندان) بیرون خواهند رفت.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

croatian

لغت پیشنهادی

pool

لغت پیشنهادی

jurisdictional