population

base info - اطلاعات اولیه

population - جمعیت

noun - اسم

/ˌpɑːpjuˈleɪʃn/

UK :

/ˌpɒpjuˈleɪʃn/

US :

family - خانواده
populous
پرجمعیت
populate
پر جمعیت کردن
google image
نتیجه جستجوی لغت [population] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • One third of the world’s population consumes/consume two thirds of the world’s resources.


    یک سوم جمعیت جهان دو سوم منابع جهان را مصرف می کنند/مصرف می کنند.

  • The country has a total population of 65 million.


    جمعیت این کشور 65 میلیون نفر است.

  • The entire population of the town was at the meeting.


    تمام جمعیت شهر در جلسه بودند.

  • countries with ageing populations


    کشورهای با جمعیت سالخورده

  • Muslims make up 55 per cent of the population.


    مسلمانان 55 درصد جمعیت را تشکیل می دهند.


  • افزایش جمعیت

  • areas of dense/sparse population (= where many/not many people live)


    مناطقی با جمعیت متراکم/کم (= جایی که افراد زیادی در آن زندگی می کنند/نه تعداد زیادی)

  • The population is increasing at about 6 per cent per year.


    جمعیت در حدود 6 درصد در سال افزایش می یابد.

  • population growth/density


    رشد/تراکم جمعیت

  • the adult/student/working population


    جمعیت بزرگسال / دانشجو / شاغل

  • the rural/urban population


    جمعیت روستایی/شهری

  • The disease is relatively uncommon in the general population.


    این بیماری در جمعیت عمومی نسبتاً نادر است.

  • The prison population (= the number of people in prison) is continuing to rise.


    جمعیت زندانیان (= تعداد افراد در زندان) در حال افزایش است.

  • He was accused of war crimes against the civilian population.


    او به جنایات جنگی علیه مردم غیرنظامی متهم شد.

  • Oil spillages are disastrous for fish populations.


    نشت نفت برای جمعیت ماهی ها فاجعه بار است.

  • When populations are small random events can lead them to behave atypically.


    هنگامی که جمعیت ها کوچک هستند، رویدادهای تصادفی می تواند آنها را به رفتار غیر معمول سوق دهد.

  • Japan has a population of nearly 130 million.


    ژاپن نزدیک به 130 میلیون نفر جمعیت دارد.

  • India's population growth rate has been more than twice that of China's.


    نرخ رشد جمعیت هند بیش از دو برابر چین بوده است.

  • No reliable population estimates exist.


    تخمین جمعیت قابل اعتمادی وجود ندارد.

  • The population now stands at about 4 million.


    جمعیت در حال حاضر حدود 4 میلیون نفر است.

  • The population fluctuated between 16 000 and 31 000.


    جمعیت بین 16000 تا 31000 در نوسان بود.

  • The general population was against the measures.


    عموم مردم مخالف این اقدامات بودند.


  • اکثریت جمعیت در این دو شهر زندگی می کنند.

  • These farmers are relatively poor when compared with the rest of the population.


    این کشاورزان در مقایسه با بقیه جمعیت نسبتاً فقیر هستند.

  • The rapid growth of population led to an acute shortage of housing.


    رشد سریع جمعیت منجر به کمبود شدید مسکن شد.

  • huge population shifts within metropolitan regions


    جابجایی عظیم جمعیت در کلان شهرها


  • مراکز اصلی جمعیت در امتداد ساحل


  • تحقیق در مورد سلامت جنسی و کنترل جمعیت


  • رونق جمعیت که پس از جنگ جهانی دوم رخ داد

  • Agriculture employs 20 per cent of the country's total population.


    کشاورزی 20 درصد از کل جمعیت کشور را استخدام می کند.


  • بخش رو به رشدی از جمعیت به محصولات ارگانیک علاقه مند هستند.

synonyms - مترادف
  • citizenry


    شهروندی

  • populace


    جمعیت

  • inhabitants


    ساکنان

  • residents


    انجمن


  • بومی ها

  • denizens


    مردم

  • natives


    عمومی


  • جامعه


  • شهروندان


  • مردم عادی

  • citizens


    مردم شهر


  • جمعی

  • occupants


    رای دهندگان

  • commoners


    اکثریت

  • dwellers


    زیاد

  • townsfolk


    توده ها

  • townspeople


    پلبی ها


  • فاعل، موضوع

  • electorate


    قبیله

  • folks


    کانال


  • اشتراک


  • مشترک

  • masses


    کمون

  • plebeians


  • subjects



  • canaille


  • commonality


  • commonalty


  • commune



antonyms - متضاد
  • A-list


    یک لیست

  • aristocracy


    اشرافیت


  • بهترین


  • انتخاب


  • کرم رنگ


  • برگزیدن


  • نخبه

  • fat


    چربی


  • گل


  • رنگ صورتی


  • غرور


  • سپاه الیت

  • corps d'elite


    پوسته بالایی

  • upper crust


    بالا

  • top


    nonpareil

  • nonpareil


    کرم د لا کرم

  • crème de la crème


    کرم محصول


لغت پیشنهادی

exclude

لغت پیشنهادی

senators

لغت پیشنهادی

begin