judgment
judgment - داوری
N/A - N/A
UK :
US :
نظری که شما شکل می دهید، به خصوص پس از فکر کردن دقیق در مورد چیزی
توانایی تصمیم گیری معقول در مورد اینکه چه کاری و چه زمانی باید انجام شود
تصمیم رسمی صادر شده توسط قاضی یا دادگاه حقوقی
نظر شکل گرفته یا تصمیمی که پس از تفکر دقیق گرفته شده است
توانایی تصمیم گیری خوب
تصمیمی که توسط دادگاه حقوقی گرفته شده است
توانایی تشکیل نظرات ارزشمند و تصمیم گیری خوب
تصمیم یا نظری در مورد کسی یا چیزی که پس از تفکر دقیق شکل می دهید
طبق نظر کسی
یک تصمیم قانونی رسمی
the ability to make decisions or to make good decisions, or the act of developing an opinion esp. after careful thought
توانایی تصمیم گیری یا تصمیم گیری خوب، یا عمل ایجاد یک عقیده، به ویژه. پس از تفکر دقیق
قضاوت یک تصمیم است
تصمیم در دادگاه حقوقی
تصمیمی که می گیرید یا نظری که پس از در نظر گرفتن تمام حقایق در یک موقعیت دارید
توانایی تصمیم گیری خوب یا ایجاد نظرات معقول در مورد چیزی
تصمیم نهایی توسط قاضی در دادگاه حقوقی
برای ابراز عقیده به خصوص انتقاد
to wait until more information about something is available before expressing an opinion making a decision or taking action
قبل از اظهار نظر، تصمیم گیری یا اقدام، صبر کنید تا اطلاعات بیشتری در مورد چیزی در دسترس باشد
انتقاد کردن از کسی، به خصوص زمانی که حق این کار را ندارید
دادگاه حکم 2500 دلاری را تغییر نداد.
من به قضاوت شما اعتماد دارم، فیلیس.
برای نشان دادن قضاوت خوب/صدا/ ضعیف
I don't think you have the right to pass judgment (on others) (= to say whether you think other people are good or bad).
من گمان نمی کنم که شما حق قضاوت (در مورد دیگران) را نداشته باشید (= بگویی که آیا دیگران را خوب می دانی یا بد).
I'm going to reserve judgment (on the decision) (= not say whether I think it is good or bad) for the time being.
من قصد دارم قضاوت (در مورد تصمیم) را رزرو کنم (= نگویم که آیا فکر می کنم خوب است یا بد) فعلا.
در مورد اینکه مدرسه چقدر خوب عمل می کند، قضاوت در مورد عملکرد مدرسه دشوار است.
به نظر من، ما باید به وکیل اجازه رسیدگی به این موضوع را بدهیم.
این حکم دادگاه است که شما مقصر قتل هستید.
ما همچنان منتظر هستیم تا دادگاه در مورد پرونده رای (= تصمیم گیری) صادر کند.
برای نشان دادن قضاوت خوب/ ضعیف
آنها قضاوت او را در خرید زمینی که هرگز ندیده بود زیر سوال بردند.
از ما خواسته شد تا قضاوت های دشواری انجام دهیم.
سهامداران باید از قضاوت شرکت حمایت کنند و از حقوق خود دفاع کنند.
تحلیلگران مالی درباره نحوه عملکرد احتمالی بازارهای سهام قضاوت آگاهانه می کنند.
ما تمایل داریم در مورد افراد در محل کار بر اساس اولین برداشت خود قضاوت کنیم.
Careful judgement will be needed in deciding whether it is trade policy or environmental policy which must be adjusted.
برای تصمیم گیری در مورد اینکه آیا این سیاست تجاری یا سیاست زیست محیطی است که باید تعدیل شود، قضاوت دقیق مورد نیاز است.
سردبیران روزنامه گاهی اوقات در قضاوت اشتباه می کنند.
قضاوت صحیح ضروری است زیرا تصمیماتی که می گیریم مستقیماً بر سلامت و ایمنی افراد تأثیر می گذارد.
professional/business judgment
قضاوت حرفه ای/تجاری
ما به متولیان اعتماد داریم تا قضاوت خود را در نظارت بر رویه های مالی اعمال کنند
کارمندان جوان اغلب تمایلی به زیر سوال بردن قضاوت روسای خود ندارند.
مردم نباید بر خلاف قضاوت بهترشان مجبور به گرفتن وام هایی شوند که نمی توانند بازپرداخت کنند.
به نظر من، این بزرگترین اشتباه سیاست خارجی کشور است.
HM Revenue & Customs is using the recent judgement to argue that UK shareholders in offshore companies should pay income tax.
HM Revenue & Customs از قضاوت اخیر استفاده می کند تا استدلال کند که سهامداران بریتانیایی در شرکت های خارج از کشور باید مالیات بر درآمد بپردازند.
They won a $2.8 million judgment against the insurer for shortchanging them for storm damage to their home.
آنها برنده حکم 2.8 میلیون دلاری علیه بیمهگر شدند که آنها را برای خسارت طوفان به خانهشان کوتاه کرده بود.
حکم دادگاه شهرستان/دادگاه عالی
او پس از متقاعد کردن اعضای هیئت منصفه که مورد آزار جنسی قرار گرفته است، برنده یک حکم ۴۵۰ هزار دلاری شد.
قضاوت را صادر/صدور/حمایت میکند
قضاوت و مجازات آنها بر عهده سیستم دادگاه ماست، نه شهروندان.
سهام تنها در تابستان جاری عرضه شد، بنابراین هنوز برای قضاوت در مورد عملکرد آنها زود است.
افراد در این صنعت تا زمانی که جزئیات بیشتری از تصاحب ظاهر شود، قضاوت خود را حفظ می کنند.
سه قاضی تجدیدنظر در مورد هر دو پرونده قضاوت خود را محفوظ داشتند.
Campaigners insist it is the job of politicians to govern, not to sit in moral judgment on people's lifestyles.
مبارزان اصرار دارند که وظیفه سیاستمداران حکومت کردن است، نه قضاوت اخلاقی در مورد سبک زندگی مردم.
یافته
ruling
حکم می کند
جمله
determination
عزم
نتیجه
verdict
حکم
تصمیم گیری
فرمان
decree
عذاب
doom
برگزاری
holding
قضاوت
adjudication
داوری
arbitration
سفارش
edict
بیانیه
وضوح
pronouncement
زنگ زدن
اعلام
دستور
commandment
توصیه
declaration
قضاوت انگلستان
injunction
توافق
مجازات
تشخیص
judgementUK
برطرف کردن
قانون
رهایی، رستگاری
arbitrament
diagnosis
deliverance
indecision
بلاتکلیفی
indecisiveness
بی تصمیمی
irresoluteness
عدم قطعیت
irresolution
تردید
hesitation
دودلی
hesitance
عدم اطمینان
hesitancy
پیوند
incertitude
در حال چرخیدن
cunctation
حصار نشستن
uncertainty
دوسوگرایی
unsureness
عدم وضوح
swithering
قضاوت نادرست
fence-sitting
پریشان
ambivalence
ابهام
گیجی
misjudgement
اختلاف نظر
misjudgment
dithering
dither
vagueness
disagreement
