province
province - استان
noun - اسم
UK :
US :
one of the large areas into which some countries are divided, and which usually has its own local government
یکی از مناطق بزرگی است که برخی از کشورها به آن تقسیم شده اند و معمولاً دولت محلی خود را دارد
موضوعی که کسی در مورد آن اطلاعات زیادی دارد یا چیزی که فقط خودش مسئول آن است
one of the areas that a country or empire is divided into as part of the organization of its government which often has some control over its own laws
یکی از مناطقی که یک کشور یا امپراتوری به عنوان بخشی از سازمان دولت خود تقسیم می شود که اغلب بر قوانین خود کنترل دارد.
یکی از چهار منطقه ای که ایرلند به طور سنتی به آن تقسیم شده است
Northern Ireland
ایرلند شمالی
بخشهایی از یک کشور که پایتخت یا نزدیک یک شهر بزرگ نیستند
موضوع یا فعالیتی با علاقه، دانش یا مسئولیت خاص
تقسیم کشوری که دولت خودش را دارد
استان ها بخش هایی از یک کشور خارج از پایتخت یا مهم ترین شهر آن هستند.
در این زمان، تمام استان ها به جز زامبزیا حداقل 40 درصد از زنان ثبت نام کرده بودند.
برای نئوپوپولیست ها، این ساختار اجتماعی در این استان های مرکزی است که بسیار مهم است.
او از دیگر اسقف نشین های استان خود، از جمله یک تور چند روزه به جزیره من، بازدید کرد.
The separatist movement began in the mid-1970s after the province was denied additional natural gas revenue.
جنبش جدایی طلبانه در اواسط دهه 1970 پس از محرومیت استان از درآمد اضافی گاز طبیعی آغاز شد.
Together with the political background in the province this smallness of scale has complicated discussions of local government reorganisation.
این کوچکی مقیاس، همراه با پیشینه سیاسی در استان، بحث سازماندهی مجدد دولت محلی را پیچیده کرده است.
مهمتر از همه، رای حزب کارگر نسبت به عملکرد سال 1990 در استانها بسیار ضعیف بود.
زمانی که برنامه اتاوا در آوریل به پایان رسید، فشار بر استان ها برای ارائه کمک افزایش یافت.
Printers, modems and speakers were considered necessities, but scanners were the province of professional artists with money to burn.
چاپگرها، مودم ها و اسپیکرها جزو ملزومات محسوب می شدند، اما اسکنرها استان هنرمندان حرفه ای بودند که پولی برای سوزاندن داشتند.
استان های کانادا
ولایت مرکزی غور
این نمایش پس از بسته شدن در لندن، استان ها را به گردش در خواهد آورد.
یک جوان خجالتی اهل استان
چنین تصمیماتی معمولاً مربوط به مدیریت بالاتر است.
می ترسم موضوع خارج از ولایت من باشد (= نمی توانم یا نیازی به آن ندارم).
او اهل استان است و با رم آشنا نیست.
تعدادی از آژانس های مطبوعاتی مستقر در لندن و در استان ها وجود دارد.
عشق دیگر نباید تنها ولایت شاعر باشد.
این دستگاهها زمانی که بخشهای فناوری اطلاعات استان بودند، بهعنوان محصولات مصرفی در حال ظهور هستند.
معنویت دیگر به عنوان ولایت انحصاری دین سازمان یافته در نظر گرفته نمی شود.
استان آلبرتای کانادا
Asia Minor was Rome's richest province.
آسیای صغیر ثروتمندترین استان رم بود.
Connaught is Ireland's westernmost province.
کانات غربی ترین استان ایرلند است.
در اعماق جنوب ایرلند در استان مونستر
ما به شکوفایی اقتصادی استان و جمهوری ایرلند علاقه مندیم.
او نمی خواست در دانشگاهی در استان ها تدریس کند.
هنر رنسانس واقعاً استان او نیست - او در دوره مدرن تخصص دارد.
بازاریابی در استان بخش فروش است.
استان کبک چندین بار به استقلال از کانادا رای داده است.
معماری در استان اداره هنر است.
قلمرو
منطقه
ناحیه
protectorate
تحت الحمایه
حوزه
colony
مستعمره
dominion
سلطه
حالت
فیوف
fief
برگزاری
holding
تقسیم
بخش
وابستگی
dependency
شهرستان
مالکیت
possession
کانتون
canton
توافق
دامنه
پچ
domain
دستور
تراکت
استان
mandate
شایر
tract
وضعیت ماهواره ای
prefecture
محدوده اداری
shire
ناحیه اداری
تقسیم اداری
administrative area
واحد اداری
administrative district
administrative division
administrative unit
avocation
دعوت
سرگرمی
سرگرم کننده
recreation
تفریحی
retreat
عقب نشینی
unemployment
بیکاری
کل
pastime
تسلیم شدن
hobby
بی مسئولیتی
amusement
عدم فعالیت
surrender
بیکاری، تنبلی
irresponsibility
سخن، گفتار
inactivity
لذت
idleness
ورزش
لذت بردن
تسکین
اوقات فراغت
enjoyment
علاقه جانبی
عدم مسئولیت
leisure
yielding
giving up
nonresponsibility
