quote
quote - نقل قول
verb - فعل
UK :
US :
نقل قول
---
دقیقاً آنچه را که شخص دیگری گفته یا نوشته است تکرار کند
دادن اطلاعاتی که در جایی نوشته شده است
چیزی را به عنوان مثال برای حمایت از آنچه می گویید بیاورید
برای گفتن قیمتی که برای یک سرویس یا محصول از او خواهید گرفت
برای دادن قیمت سهم یا ارز
a sentence or phrase from a book speech etc which you repeat in a speech or piece of writing because it is interesting or amusing
جمله یا عبارتی از یک کتاب، گفتار و غیره که شما در یک سخنرانی یا نوشته ای تکرار می کنید زیرا جالب یا سرگرم کننده است.
بیانیه ای مبنی بر اینکه هزینه ساخت یا تعمیر چیزی احتمالا چقدر خواهد بود
یک بیانیه کتبی در مورد هزینه یک چیزی، به عنوان مثال برخی از کارهای ساختمانی
برای تکرار کلماتی که شخص دیگری گفته یا نوشته است
اگر واقعیت یا مثالی را نقل می کنید، به آن اشاره می کنید تا بر آنچه می گویید تأکید کنید
برای دادن قیمت، به خصوص قیمتی که برای انجام یک کار دریافت می شود
قیمتی که یک شخص یا شرکت می گوید که برای انجام یک کار می پردازد
نمادهای یا که در اطراف یک کلمه یا عبارت قرار می گیرند تا نشان دهند که شخص دیگری آن را نوشته یا گفته است
the symbols “ ” or ‘ ’ that are put around a word or phrase to show that someone else has written or said it
اگر واقعیت یا مثالی را نقل می کنید، برای اثبات چیزی به آن رجوع می کنید
شما می گویید نقل قول یا نقل قول، نقل قول را غیر نقل قول می کنید تا نشان دهید که حرف های شخص دیگری را تکرار می کنید
برای بیان قیمت یا مقداری که چیزی به قیمت تمام می شود
به مشتری بگویید که یک کار، خدمات یا محصول چقدر هزینه دارد
برای دادن قیمت فعلی سهام یک شرکت یا یک ارز
ثبت نام یک شرکت در بورس اوراق بهادار تا بتوان سهام آن را در آنجا معامله کرد
بیانیه ای از هزینه یک کار، خدمات یا محصول
بی انصافی است که از اظهاراتی که نقل کرده ام مطالبات زیادی داشته باشیم.
در برابر ین، دلار آخرین بار در 78.94 از 78.49 دیروز قیمت گذاری شد.
اگر مستقیماً با هتل تماس بگیرید، ممکن است نرخی کمتر از نرخی که توسط آژانس های مسافرتی نقل شده است دریافت کنید.
زنی که کتاب مقدس خود را می خواند، می تواند در هر موقعیتی از فصل و آیه نقل قول کند.
او همیشه جملات زیرکانه ای را از نمایشنامه های اسکار وایلد نقل می کرد.
او خطی را به خاطر می آورد که ماریا از شعری از پابلو نرودا نقل می کرد.
به نقل از این گزارش: روزانه 6000 کودک بر اثر بیماری های قابل درمان جان خود را از دست می دهند.
فکر نمیکنم شرکت خیلی خوب عمل کند، اما در این مورد از من نقل قول نکنید.
اما آن مرد از کتاب مقدس نقل قول نکرد، فقط دور شد.
به نقل از شکسپیر
وی بخشی از سخنان وزیر را نقل کرد.
از کتاب مقدس نقل می کردند.
این شماره مرجع را در تمام مکاتبات ذکر کنید.
از او در رسانه های آمریکایی نقل قول زیادی شد.
ارقام ذکر شده در این مقاله فقط به بریتانیا اشاره دارد.
جود یکی از سه نفری است که در داستان نقل شده است.
به نقل از یک کارشناس / یک مقام / یک منبع
وزیر ادعا کرد که به طور انتخابی از او نقل قول شده است.
در مطبوعات از رئیس جمهور نقل شده است که او با این تصمیم مخالف است.
او گفت، و من نقل می کنم، زندگی بدون عشق بی معنی است.
فردا همه چیز از بین خواهد رفت.
در این مورد از من نقل قول نکنید (= این یک بیانیه رسمی نیست)، اما فکر می کنم او قرار است استعفا دهد.
او گفت: «مردی که از لندن خسته شده است، از زندگی خسته شده است.
آیا می توانید یک نمونه از زمان وقوع این اتفاق را برای من نقل کنید؟
نمونه ای که اغلب به عنوان شاهدی بر سوء مدیریت ذکر می شود
این نماینده قیمت راهنما را 250000 یورو ذکر کرده است.
قیمتی که برای آشپزخانه ذکر کردند خیلی بالا بود.
یک گاراژ از او 80 پوند نقل کرد.
آنها 300 پوند برای نصب یک دستگاه دوش از ما نقل کردند.
دیروز پوند بدون تغییر نسبت به روز دوشنبه، 1.8285 دلار اعلام شد.
اکنون چندین باشگاه فوتبال در بورس اوراق بهادار عرضه می شوند.
publicly quoted companies
شرکت های سهامی عام
این جمله، «سختترین تصمیم زندگی من»، بدون نقل قول، و یکی از مواردی بود که او تاسف خورد.
اکنون که «داستان واقعی»، نقل قول، بدون نقل قول آغاز شده است
او به طور گسترده از خاطرات نویسنده نقل قول می کند.
آنها گفتند که از یک گزارش اخیر نقل قول می کنند.
متن به طور کامل نقل شده است.
به اشتباه از او نقل شده است که گفته است دوباره بازی کن، سم.
هیچکس چیزی در این مورد به من نگفت.
قول دادم دیگه به این موضوع اشاره نکنم.
نقل قول
نمونه، مثال
اشاره
نام
ارجاع
specify
مشخص كردن
دادن
adduce
استناد کنند
مربوط بودن
invoke
استناد کردن
شناسایی
recount
بازشماری
جزئیات
رها کردن
enumerate
برشمردن
exemplify
مثال زدن
itemiseUK
itemiseUK
itemizeUS
itemizeUS
فهرست
توجه داشته باشید
اطلاع
پیشرفت
پیشنهاد
حاضر
پیشنهاد کند
proclaim
اعلام
proffer
به خاطر آوردن
به یاد بیاور
recollect
رجوع شود
اشاره به
allude to
پنهان شدن
insert
درج کنید
unquote
نقل قول