quote

base info - اطلاعات اولیه

quote - نقل قول

verb - فعل

/kwəʊt/

UK :

/kwəʊt/

US :

family - خانواده
quotation
نقل قول
quote
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [quote] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • to quote Shakespeare


    به نقل از شکسپیر

  • He quoted a passage from the minister's speech.


    وی بخشی از سخنان وزیر را نقل کرد.

  • They quoted from the Bible.


    از کتاب مقدس نقل می کردند.

  • Quote this reference number in all correspondence.


    این شماره مرجع را در تمام مکاتبات ذکر کنید.

  • He was widely quoted in the American media.


    از او در رسانه های آمریکایی نقل قول زیادی شد.

  • The figures quoted in this article refer only to Britain.


    ارقام ذکر شده در این مقاله فقط به بریتانیا اشاره دارد.

  • Jude is one of three people quoted in the story.


    جود یکی از سه نفری است که در داستان نقل شده است.

  • to quote an expert/an official/a source


    به نقل از یک کارشناس / یک مقام / یک منبع

  • The minister claimed he had been selectively quoted.


    وزیر ادعا کرد که به طور انتخابی از او نقل قول شده است.

  • The President was quoted in the press as saying that he disagreed with the decision.


    در مطبوعات از رئیس جمهور نقل شده است که او با این تصمیم مخالف است.

  • She said, and I quote ‘Life is meaningless without love.’


    او گفت، و من نقل می کنم، زندگی بدون عشق بی معنی است.

  • ‘It will all be gone tomorrow.’ ‘Can I quote you on that?’


    فردا همه چیز از بین خواهد رفت.

  • Don't quote me on this (= this is not an official statement), but I think he is going to resign.


    در این مورد از من نقل قول نکنید (= این یک بیانیه رسمی نیست)، اما فکر می کنم او قرار است استعفا دهد.

  • ‘The man who is tired of London is tired of life,’ he quoted.


    او گفت: «مردی که از لندن خسته شده است، از زندگی خسته شده است.

  • Can you quote me an instance of when this happened?


    آیا می توانید یک نمونه از زمان وقوع این اتفاق را برای من نقل کنید؟

  • an example that is often quoted as evidence of mismanagement


    نمونه ای که اغلب به عنوان شاهدی بر سوء مدیریت ذکر می شود

  • The agent is quoting a guide price of €250 000.


    این نماینده قیمت راهنما را 250000 یورو ذکر کرده است.

  • The price they quoted for the kitchen was too high.


    قیمتی که برای آشپزخانه ذکر کردند خیلی بالا بود.

  • A garage quoted him £80.


    یک گاراژ از او 80 پوند نقل کرد.

  • They quoted us £300 for installing a shower unit.


    آنها 300 پوند برای نصب یک دستگاه دوش از ما نقل کردند.

  • Yesterday the pound was quoted at $1.8285, unchanged from Monday.


    دیروز پوند بدون تغییر نسبت به روز دوشنبه، 1.8285 دلار اعلام شد.

  • Several football clubs are now quoted on the Stock Exchange.


    اکنون چندین باشگاه فوتبال در بورس اوراق بهادار عرضه می شوند.

  • publicly quoted companies


    شرکت های سهامی عام

  • It was quote ‘the hardest decision of my life’, unquote, and one that he lived to regret.


    این جمله، «سخت‌ترین تصمیم زندگی من»، بدون نقل قول، و یکی از مواردی بود که او تاسف خورد.

  • now that the quote unquote, ‘real story’ has begun


    اکنون که «داستان واقعی»، نقل قول، بدون نقل قول آغاز شده است

  • She quotes extensively from the author's diaries.


    او به طور گسترده از خاطرات نویسنده نقل قول می کند.

  • They said they were quoting from a recent report.


    آنها گفتند که از یک گزارش اخیر نقل قول می کنند.

  • The passage is quoted in full.


    متن به طور کامل نقل شده است.

  • He is wrongly quoted as saying ‘Play it again Sam.’


    به اشتباه از او نقل شده است که گفته است دوباره بازی کن، سم.

  • Nobody mentioned anything to me about it.


    هیچکس چیزی در این مورد به من نگفت.

  • I promised not to refer to the matter again.


    قول دادم دیگه به ​​این موضوع اشاره نکنم.

synonyms - مترادف

  • نقل قول


  • نمونه، مثال


  • اشاره


  • نام


  • ارجاع

  • specify


    مشخص كردن


  • دادن

  • adduce


    استناد کنند


  • مربوط بودن

  • invoke


    استناد کردن


  • شناسایی

  • recount


    بازشماری


  • جزئیات


  • رها کردن

  • enumerate


    برشمردن

  • exemplify


    مثال زدن

  • itemiseUK


    itemiseUK

  • itemizeUS


    itemizeUS


  • فهرست


  • توجه داشته باشید


  • اطلاع


  • پیشرفت


  • پیشنهاد


  • حاضر


  • پیشنهاد کند

  • proclaim


    اعلام

  • proffer


    به خاطر آوردن


  • به یاد بیاور

  • recollect


    رجوع شود


  • اشاره به

  • allude to


antonyms - متضاد

  • پنهان شدن

  • insert


    درج کنید

  • unquote


    نقل قول

لغت پیشنهادی

straightforward

لغت پیشنهادی

bubble and squeak

لغت پیشنهادی

baobab