brave
brave - شجاع
adjective - صفت
UK :
US :
مقابله با خطر، درد یا موقعیت های دشوار با شجاعت و اعتماد به نفس
brave people
مردم شجاع
خیلی خوب
نشان می دهد که از انجام کارهایی که برای دیگران خطرناک یا دشوار است نمی ترسید
very brave – used especially about someone fighting for what they believe in or fighting against a disease
بسیار شجاع - مخصوصاً در مورد کسی که برای چیزی که به آن اعتقاد دارد می جنگد یا با یک بیماری مبارزه می کند استفاده می شود
شجاع و مایل به ریسک کردن زیاد
مایل به گرفتن تصمیمات دشوار یا گفتن آنچه فکر می کنید، حتی اگر ممکن است خطراتی داشته باشد
مایل به انجام کارهای خطرناک یا رفتن به مکان های خطرناک هستند
در مورد کسی که از رفتن به مکان های جدید و انجام کارهای جدید و احتمالا خطرناک لذت می برد استفاده می شود
از هیچ چیز یا کسی نمی ترسم
بسیار شجاع و مورد تحسین بسیاری از مردم
شجاع و مصمم - اغلب در روزنامه ها استفاده می شود
برای مقابله با یک موقعیت دشوار، خطرناک یا ناخوشایند
یک مرد جوان مبارز از یک قبیله بومی آمریکا
عدم ترس از چیزهای خطرناک یا دشوار
برای مقابله با یک موقعیت ناخوشایند یا دشوار
یک جنگجوی بومی آمریکایی جوان (= مرد مبارز). این کلمه معمولاً توهین آمیز در نظر گرفته می شود.
برای مقابله با چیزهای خطرناک یا دشوار بدون ترس
فکر می کنم تو خیلی شجاعی
باران آنجا نشسته بود و به باربارا کلمن فکر می کرد، زنی که هم شجاع و هم رقت انگیز بود.
هر چقدر تلاش کردم که شجاع و قوی باشم، نتوانستم جلوی گریه ام را بگیرم.
شرکت دانشجویی تلاش شجاعانه ای برای مقابله با نقش های متعدد انجام می دهد.
این یک تلاش شجاعانه برای رقابت با ناشران بزرگ است.
These were the rugged and fearful places the men continually returned to in search of a skilled and brave enemy.
اینها مکانهای ناهموار و ترسناکی بودند که مردان پیوسته در جستجوی دشمنی ماهر و شجاع به آنجا باز می گشتند.
مبارزه شجاعانه او با سرطان الهام بخش همه ما است.
اما اگر تحسین شما برای فاولر بود، قلب شما به تیم شجاع فرانسیس در بخش اول میرفت.
بیا، شجاع باش فقط دندان های خود را به هم فشار دهید و همه چیز در مدت کوتاهی تمام می شود.
خیلی شجاعت داشتی که حقیقت را به او گفتی.
Fall through the platform and unless you're either amazingly brave or stupid head down the wind tunnel to the left.
از روی سکو بیفتید، و مگر اینکه به طرز شگفت انگیزی شجاع یا احمق باشید، به سمت تونل باد به سمت چپ بروید.
مطمئن نبودم که شجاع هستم یا احمق.
تلاش شجاعانه برای نجات
brave men and women
مردان و زنان شجاع
Be brave!
شجاع باش!
آنقدر شجاع نبودم که به او بگویم درباره او چه فکر می کنم.
Desperation had made me brave.
ناامیدی مرا شجاع کرده بود.
She has been incredibly brave.
او فوق العاده شجاع بوده است.
او تصمیم شجاعانه ای گرفت تا کسب و کار خود را راه اندازی کند.
او پس از مبارزه شجاعانه با سرطان درگذشت.
او احساس دلتنگی کرد، اما شجاعانه تلاش کرد تا شاد به نظر برسد.
چشم انداز یک بریتانیای جدید شجاع
the brave new world of technology
دنیای جدید و شجاع تکنولوژی
چشم انداز معماران از یک دنیای جدید و شجاع از بتن بکر
مجبور شدم چهره شجاعی بپوشم و سعی کنم به او نشان دهم که نگران نیستم.
او چهره ای شجاع بر بیماری خود نشاند.
او مانند یک شیر در زمین راگبی شجاع بود.
آیا یک روح شجاع نمی تواند او را از این سرنوشت نجات دهد؟
یک سرباز شجاع
این تصمیم شجاعانه ای بود که شغلش را رها کرد و کسب و کار خود را راه اندازی کرد.
او برای یادگیری اسکی در 50 سالگی بسیار شجاع بود.
از سه سازمان مورد انتقاد، تنها یک سازمان آنقدر شجاع بود که با مطبوعات روبرو شود.
ریچاردز تلاش شجاعانه ای برای پاسخ به منتقدان خود انجام داده است.
This action will cause problems, despite the bank's brave talk/words about carrying on as if nothing had happened.
این اقدام علیرغم صحبت های شجاعانه بانک در مورد ادامه دادن به گونه ای که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده مشکلاتی را ایجاد خواهد کرد.
برف را شجاع کنیم و راه برویم (= با اینکه برف می بارد به پیاده روی برویم).
او با امتناع از ازدواج با مردی که آنها انتخاب کرده بودند، در برابر خشم والدینش ایستادگی کرد.
او دوست داشت داستان های زنان پیشگام شجاع را که با واگن های سرپوشیده از کشور عبور کرده بودند بخواند.
او با شجاعت گفت: درد آنقدرها هم بد نیست.
به آنها مدال شجاعت اهدا شد.
او با انصراف از دانشکده حقوق و تبدیل شدن به یک هنرمند، در برابر خشم/خشم پدرش شجاعت نشان داد.
courageous
شجاع
bold
پررنگ
fearless
بی باک
valiant
شجاعانه
valorous
دلیر
daring
قهرمانانه
intrepid
شیر دل
plucky
جسور
heroic
پرماجرا
lionhearted
عصبی
gutsy
مصمم
adventurous
استوار
gallant
سر سخت
nervy
برنجی
resolute
سرانداز
stalwart
مشخص
tenacious
بی ترس
brassy
رام نشدنی
dauntless
دلخراش
determined
ارتجاعی
frightless
بدون ترس
indomitable
تزلزل ناپذیر
lion-hearted
منقبض نشدن
mettlesome
خمیری
resilient
بازی
unafraid
undaunted
unflinching
unshrinking
doughty
cowardly
بزدل
timid
ترسو
fearful
ترسناک
frightened
وحشت زده
gutless
بی اراده
irresolute
ملایم
meek
بدون ستون فقرات
spineless
می ترسد
دلهره آور
apprehensive
هوس کرده
craven
عصبی
افتضاح
dastardly
متفکر
diffident
پریشان
jittery
خفیف
mild
گوسفند
sheepish
کوچک شدن
shrinking
نرم
خفه کردن
timorous
پرش
cowering
پوسیلان
jumpy
ترسیده
nervy
خجالتی
panicky
ضعیف
pusillanimous
رنگ زرد
قائم
shy
جوجه
caitiff
