soul
soul - روح
noun - اسم
UK :
US :
the part of a person that is not physical and that contains their character thoughts, and feelings. Many people believe that a person’s soul continues to exist after they have died.
بخشی از یک فرد که جسمی نیست و شامل شخصیت، افکار و احساسات اوست. بسیاری از مردم بر این باورند که روح یک فرد پس از مرگ او همچنان وجود دارد.
در عبارات خاصی به معنای شخص استفاده می شود
a type of popular music that often expresses deep emotions, usually performed by black singers and musicians
نوعی موسیقی عامه پسند که اغلب بیانگر احساسات عمیق است که معمولا توسط خوانندگان و نوازندگان سیاه پوست اجرا می شود
توانایی تحت تاثیر قرار گرفتن عاطفی از هنر، موسیقی، ادبیات و غیره
کیفیتی که افراد را از نظر عاطفی تحت تاثیر قرار می دهد، که یک نقاشی، قطعه موسیقی و غیره می تواند داشته باشد
کیفیت یا بخشی خاص که به چیزی شخصیت واقعی آن را می بخشد
the spiritual part of a person that some people believe continues to exist in some form after their body has died, or the part of a person that is not physical and experiences deep feelings and emotions
بخش معنوی یک فرد که برخی افراد معتقدند پس از مرگ بدنش به شکلی به وجود خود ادامه می دهد، یا بخشی از فرد که جسمی نیست و احساسات و عواطف عمیقی را تجربه می کند.
کیفیت یک فرد یا اثر هنری که احساسات عمیق خوب را نشان می دهد یا ایجاد می کند
→ موسیقی روح
شخصی از نوع مشخص شده
هیچکس
درک عمیق از فرهنگ سیاه پوستان و افتخار کردن به آن
the part of a person that some people believe continues to exist in some form after the body has died, or the part of a person or thing that expresses the basic qualities that make it what it is
بخشی از یک فرد که برخی افراد معتقدند پس از مرگ بدن به شکلی به وجود خود ادامه میدهد، یا بخشی از یک شخص یا چیزی که ویژگیهای اساسی را بیان میکند که آن را به آنچه هست نشان میدهد.
If you say that someone is the soul of a quality you mean the person has that quality in a high degree
اگر می گویید فردی روح یک کیفیت است، یعنی آن شخص دارای آن کیفیت در درجه بالایی است
درک عمیق و غرور در فرهنگ آمریکایی های آفریقایی تبار
روح همچنین می تواند به معنای هر شخص باشد و معمولاً در جملات منفی استفاده می شود
در واقع روح در خیابان ها وجود ندارد.
تنها چند روح شجاع در طوفان روز دوشنبه به بیرون رفتند.
سول دست دوم، شیپورهای بد بو، آوازهای سرگردان سبک بلوز، تمام زندگی مشتق شده اینجاست.
میبل مطمئن بود که روحش نجات خواهد یافت.
او در روح خود می دانست که لیندا هرگز تغییر نخواهد کرد.
روح یک زن خانه دار باید به یک زن خانه دار تمام عیار تبدیل شود.
بسیاری از ساکنان محلی می گویند که منطقه مرکز شهر روح خود را از دست می دهد.
Early pub gigs garnered a devoted following but also a reputation for privileging musicianship over soul.
کنسرت های میخانه های اولیه طرفداران فداکار را به دست آوردند، اما همچنین به خاطر امتیاز دادن به موسیقی بر روح شهرت داشتند.
در یک پیچ و تاب لطیف کنایه آمیز، نمای بی حیا روح یک هنرمند را پنهان می کند.
چگونه می توان این میوه نادر روح را پرورش داد و آن را گرامی داشت؟
او معتقد بود روح جاودانه اش در خطر است.
The howling wind sounded like the wailing of lost souls (= the spirits of dead people who are not in heaven).
صدای زوزه باد مانند ناله ارواح گمشده بود (= ارواح مردگانی که در بهشت نیستند).
او فریاد زد: «اگر میخواهی روحت را نجات دهی اکنون توبه کن».
دعا برای روح آن مرحوم
آنها بر این باورند که ارواح روح سرگردان درگذشتگان هستند.
موسیقی که روح شما را آرام می کند
چشم ها پنجره ای به روح هستند.
احساس بی قراری در اعماق روحش وجود داشت.
سمت تاریک روح انسان
به نظر من هنرهای زیبا ذهن و روح را تغذیه می کند.
اجرای بسیار شیکی بود اما فاقد روح بود.
او روح تدبیر است.
او تمام پول خود را از دست داده است، روح بیچاره.
You're a brave soul.
تو روح شجاعی
روحی در چشم نبود (= هیچ کس در چشم نبود).
نفسی را نگو (= به احدی نگو).
دهکده ای با 300 روح (= با 300 نفر در آنجا زندگی می کنند)
یک خواننده روح
او بدن و روح خود را متعهد به مبارزه برای آرمان کرد.
«سوار میخواهی؟» «نه ممنون. راه رفتن برای روح خوب است.»
آنها دل و جان خود را در این پروژه انداختند.
آنها به سختی پول کافی برای حفظ جسم و روحشان را دارند.
خدا روحم را بیامرزد.
استدلالی برای جاودانگی روح
سگ مثل روح در عذاب زوزه می کشید.
خدای پیام آور، هرمس، ارواح مرده را به دنیای زیرین هدایت می کند.
مبلغان وظیفه خود را نجات روح می دانستند.
جان داشوود تنها وارث مرد است، بنابراین کل دارایی را به ارث می برد.
بسیاری از کفش های جاز دارای زیره لاستیکی هستند.
در اعماق روحش می دانست که باید به کشورش بازگردد.
از اعماق وجودش فریادی پر از درد بیرون داد.
psyche
روان
روح
آگاهی
ego
نفس
essence
ذات
conscience
وجدان
individuality
فردیت
شخصیت
خود
anima
آنیما
بودن
essentiality
ضروری بودن
humanity
بشریت
هویت
زندگی
ذهن
طبیعت
persona
پنوما
pneuma
ماهیت
quiddity
دلیل
quintessence
چیز
ناخودآگاه
ماده
subconscious
اراده
آنیموس
وضع
animus
زور
disposition
مغز
ardourUK
marrow
ardourUK