column

base info - اطلاعات اولیه

column - ستون

noun - اسم

/ˈkɑːləm/

UK :

/ˈkɒləm/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [column] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a dictionary with two columns per page


    فرهنگ لغت با دو ستون در هر صفحه


  • یک ستون از متن


  • در پایین ستون سمت راست این صفحه

  • The website has an attractive two-column format.


    این وب سایت دارای فرمت دو ستونی جذاب است.

  • Click on the name of your account in the left-hand column.


    روی نام حساب خود در ستون سمت چپ کلیک کنید.


  • در ستون مربوطه علامت بگذارید.

  • to add up a column of figures


    برای جمع کردن یک ستون از ارقام


  • ستون پنجم جدول 4

  • The numbers in the left-hand column are not relevant here.


    اعداد در ستون سمت چپ به اینجا مربوط نیستند.

  • The last column contains the probability of each of those outcomes occurring.


    ستون آخر شامل احتمال وقوع هر یک از آن نتایج است.

  • She writes a monthly column for a leading national newspaper.


    او یک ستون ماهانه برای یک روزنامه برجسته ملی می نویسد.

  • a newspaper/weekly column


    یک روزنامه / ستون هفتگی


  • ستون مالی

  • I disagree with a lot of what he writes in his column.


    من با بسیاری از مطالبی که او در ستون خود می نویسد مخالفم.


  • من همیشه ستون او را در روزنامه محلی می خواندم.

  • The website features a regular column on parenting.


    این وب سایت دارای یک ستون منظم در مورد فرزندپروری است.

  • She always read the column by the local vicar in the parish magazine.


    او همیشه ستون قائم مقام محلی را در مجله محله می خواند.

  • The temple is supported by marble columns.


    معبد توسط ستون های مرمری پشتیبانی می شود.

  • Nelson's Column in Trafalgar Square is one of London's best-known landmarks.


    ستون نلسون در میدان ترافالگار یکی از شناخته شده ترین مکان های دیدنی لندن است.

  • a column of smoke (= smoke rising straight up)


    ستون دود (= دود که مستقیماً بالا می‌آید)

  • a long column of troops and tanks


    یک ستون طولانی از نیروها و تانک ها

  • to march in columns


    به صورت ستونی رژه رفتن

  • He has a regular column in a weekly newspaper.


    او یک ستون ثابت در یک روزنامه هفتگی دارد.

  • She saw his name in an obituary column.


    او نام او را در ستون ترحیم دید.

  • a weekly column on films showing in London


    یک ستون هفتگی در مورد فیلم های نمایش داده شده در لندن

  • a weekly column on movies showing in the capital


    ستون هفتگی در مورد فیلم های نمایش داده شده در پایتخت

  • The website runs an online advice column for teenagers.


    این وب سایت یک ستون مشاوره آنلاین برای نوجوانان اجرا می کند.

  • The roof is supported by four huge columns.


    سقف توسط چهار ستون عظیم پشتیبانی می شود.

  • colonnades of fluted Doric columns


    ستون های ستون های دوریک فلوت دار

  • Corinthian columns are decorated with leaves at the top.


    ستون های کورنتی با برگ در بالا تزئین شده است.

  • It was an Athenian temple with long colonnades of limestone columns.


    این معبد آتنی با ستون‌های بلند از ستون‌های آهکی بود.

synonyms - مترادف

  • فایل


  • خط

  • queue


    صف


  • قطار - تعلیم دادن


  • رتبه


  • رشته

  • procession


    راهپیمایی

  • row


    ردیف

  • cavalcade


    سواره نظام


  • زنجیر

  • convoy


    کاروان

  • cue


    نشانه

  • motorcade


    موتورسیکلت

  • parade


    رژه

  • progression


    پیشرفت


  • دامنه

  • succession


    جانشینی


  • دنباله

  • carcade


    کارد

  • crocodile


    تمساح


  • شرکت


  • فهرست

  • platoon


    جوخه

  • march past


    مارس گذشته


  • سلسله

  • array


    آرایه


  • توالی

  • fleet


    ناوگان

  • caravan


    آرمادا

  • tier


  • armada


antonyms - متضاد
  • row


    ردیف

لغت پیشنهادی

repositioning

لغت پیشنهادی

illustrious

لغت پیشنهادی

A5