flat

base info - اطلاعات اولیه

flat - تخت

noun - اسم

/flæt/

UK :

/flæt/

US :

family - خانواده
flat
تخت
flatten
صاف کردن
flatly
صاف
google image
نتیجه جستجوی لغت [flat] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • They're renting a furnished flat on the third floor.


    آنها یک آپارتمان مبله در طبقه سوم اجاره می کنند.

  • to buy/sell a flat


    برای خرید/فروش یک آپارتمان

  • Do you live in a flat or a house?


    آیا در یک آپارتمان یا خانه زندگی می کنید؟

  • a basement/ground-floor/top-floor flat


    یک آپارتمان زیرزمین / طبقه همکف / طبقه بالا

  • a two-bedroom flat


    یک آپارتمان دو خوابه

  • The park was surrounded by high-rise flats and office blocks.


    پارک توسط آپارتمان های بلند و بلوک های اداری احاطه شده بود.

  • a new block of flats


    یک بلوک جدید

  • Many large old houses have been converted into flats.


    بسیاری از خانه های قدیمی بزرگ به آپارتمان تبدیل شده اند.

  • Children from the flats (= the block of flats) across the street were playing outside.


    بچه های آپارتمان (= بلوک آپارتمانی) آن طرف خیابان بیرون مشغول بازی بودند.


  • با کف دستش به در زد.

  • the flat of a sword


    تخت شمشیر

  • salt flats


    نمکزار

  • These birds live on the coastal flats.


    این پرندگان در آپارتمان های ساحلی زندگی می کنند.

  • mud and sand flats rich in animal life


    زمین های گلی و شنی غنی از زندگی حیوانات

  • There are no sharps or flats in the key of C major.


    در کلید سی ماژور هیچ تیز یا تختی وجود ندارد.

  • We got a flat on the way home.


    در راه خانه یک آپارتمان گرفتیم.

  • We had to stop to fix a flat.


    مجبور شدیم توقف کنیم تا یک آپارتمان را تعمیر کنیم.

  • a pair of flats


    یک جفت آپارتمان

  • Overtaking the next cyclist on an Alpine climb is a dozen times harder than on the flat.


    سبقت گرفتن از دوچرخه سوار بعدی در یک صعود آلپاین ده ها برابر سخت تر از روی تخت است.


  • آیا فکر می کنید که شورا می تواند آپارتمان دیگری برای من پیدا کند؟

  • Even the prices of small bachelor flats are unbelievable.


    حتی قیمت آپارتمان های مجردی کوچک هم باور نکردنی است.

  • I'll meet you back at your flat.


    من شما را در آپارتمان خود ملاقات خواهم کرد.

  • She lives in the top flat.


    او در آپارتمان بالا زندگی می کند.

  • The flat is located in a modern development.


    آپارتمان در ساختمان مدرن واقع شده است.

  • The landlady found they had been illegally subletting the flat.


    صاحبخانه متوجه شد که آنها به طور غیرقانونی آپارتمان را اجاره داده اند.

  • The musician rented a flat in a fashionable area of London.


    این نوازنده آپارتمانی را در یکی از مناطق شیک لندن اجاره کرد.

  • They live in the next flat.


    آنها در آپارتمان بعدی زندگی می کنند.

  • We got her a flat in the same block as ours.


    ما برای او یک آپارتمان در همان بلوک خانه خود گرفتیم.

  • An ice rink needs to be completely flat.


    یک پیست یخ باید کاملاً مسطح باشد.

  • Roll out the pastry on a flat surface.


    شیرینی را روی یک سطح صاف باز کنید.

  • Much of the countryside in that region is very flat.


    بیشتر مناطق روستایی در آن منطقه بسیار مسطح است.

synonyms - مترادف

  • زوج


  • مرحله

  • horizontal


    افقی


  • سطح

  • flush


    فلاش

  • leveledUS


    سطح بندی شده آمریکا

  • levelledUK


    سطح بندی شده انگلستان

  • planar


    مسطح


  • لباس فرم

  • plumb


    شاقول


  • منظم


  • صاف

  • unbroken


    ناشکسته

  • outstretched


    دراز شده

  • planate


    پلات دار

  • continuous


    مداوم

  • oblate


    اربعین

  • tabular


    جدولی

  • complanate


    جبران کردن

  • pancake


    پنکیک


  • سر راست


  • درست است، واقعی

  • planed


    برنامه ریزی شده

  • flattened


    مسطح شده

  • parallel


    موازی

  • pressed


    فشرده شده است

  • as flat as a pancake


    به مسطح یک پنکیک

  • unwrinkled


    بدون چین و چروک

  • homaloidal


    همالوئیدی


  • مربع

  • featureless


    بی خاصیت

antonyms - متضاد
  • uneven


    ناهموار. ناجور


  • خشن

  • unlevel


    بدون سطح

  • asperous


    نابسامان

  • irregular


    بی رویه

  • ununiform


    غیر یکنواخت

  • bumpy


    برآمده

  • coarse


    درشت

  • inconsistent


    ناسازگار

  • roughened


    خشن شده

  • unsmooth


    ناصاف

  • unsmoothed


    صاف نشده

  • hilly


    تپه ای

  • lopsided


    کج

  • lumpy


    توده ای

  • rugged


    ناهموار

  • unbalanced


    نامتعادل


  • شکسته شده

  • crooked


    کج شده

  • rolling


    متحرک

  • scraggy


    خراشیده

  • slanting


    اریب

  • sloping


    شیب دار

  • vertical


    عمودی

  • ragged


    ژنده پوش

  • jagged


    تغییر می کند


  • نامتقارن

  • upright


    نابرابر

  • unsymmetrical


    نامتناسب

  • unequal


  • disproportionate


لغت پیشنهادی

defy

لغت پیشنهادی

commodities

لغت پیشنهادی

colonialism