expect
expect - انتظار
verb - فعل
UK :
US :
توقع، انتظار
منتظر
غیر منتظره
با انتظار
بر خلاف انتظار
فکر کردن به اینکه چیزی اتفاق خواهد افتاد زیرا به نظر محتمل است یا برنامه ریزی شده است
درخواست از کسی که کاری را انجام دهد، زیرا این یک وظیفه است یا معقول به نظر می رسد
باور کردن به اینکه کسی یا چیزی قرار است از راه برسد
to think that you will find that someone or something has a particular quality or does a particular thing
فکر کنید که متوجه خواهید شد که کسی یا چیزی کیفیت خاصی دارد یا کار خاصی را انجام می دهد
فکر کردن یا باور کردن چیزی که اتفاق می افتد، یا کسی خواهد آمد
طبیعی و آنچه که معمولا اتفاق می افتد
فکر کردن به اینکه کسی باید به شیوه ای خاص رفتار کند یا کار خاصی انجام دهد
باردار بودن
فکر کردن یا باور کردن به اینکه چیزی اتفاق خواهد افتاد یا اینکه کسی خواهد رسید
انتظار نیز به معنای درخواست برای اتفاق افتادن است زیرا فکر می کنید حق دارید آن را بخواهید
اگر می گویید زنی در انتظار است، یعنی باردار است.
She's shorter than I expected.
او کوتاهتر از آن چیزی است که من انتظار داشتم.
This week the company released new drilling results showing that nickel reserves are twice as large as expected.
این هفته این شرکت نتایج حفاری جدیدی را منتشر کرد که نشان میدهد ذخایر نیکل دو برابر بیشتر از حد انتظار است.
وقتی صدای باز شدن درهای سنگین و صدای بلند را شنید، می دانست چه انتظاری دارد.
انتظار چند نفر را دارید؟
من منتظر تماس از او به زودی هستم.
با این قیمت ها انتظار خدمات بهتری دارم.
مردم انتظار دارند که وکلا به این سمت نگاه کنند.
رانندگان باید منتظر تاخیرهای طولانی در تمام جاده های خارج از شهر امروز باشند.
اما توقع نداشته باشید که در مورد آن غر نزنم.
امیدوارم از من انتظار نداشته باشید در مورد آن بحث کنم.
همه ما انتظار داشتیم که او این شغل را پیدا کند - وقتی او این کار را نکرد، شوک واقعی بود.
پیش بینی هواشناسی در مناطق کوهستانی برف است.
It might be expected that the percentage thinking that health had improved since their parents' time would increase with age.
میتوان انتظار داشت که با افزایش سن، درصدی از این فکر که سلامتی از زمان والدین بهبود یافته است، افزایش یابد.
اقتصاددانان پیش بینی می کنند اقتصاد در سال آینده 5 درصد رشد کند.
انتظار داشتم او را در بار پیدا کنم، اما او آنجا نبود.
The Hindu of May 20 reported that the death toll in the coastal districts had reached 817 and was expected to rise.
هندو 20 می گزارش داد که تعداد کشته شدگان در مناطق ساحلی به 817 نفر رسیده است و انتظار می رود افزایش یابد.
بارش خفیف امروز در منطقه خلیج پیش بینی می شود.
این شرکت انتظار دارد امسال رکورد فروش داشته باشد.
تغییر اغلب زمانی اتفاق می افتد که انتظارش را ندارید.
از من انتظار همدردی نداشته باش!
این رفتاری نیست که من از شما انتظار دارم!
آنها هرگز انتظار نداشتند که خانه رویایی خود را پیدا کنند.
به عقب نگاه کردم، نیمه انتظار دیدم کسی دنبالم می آید.
تحلیلگران انتظار دارند که این شرکت رشد حداقل 5 درصدی را اعلام کند.
من کاملاً انتظار داشتم که او پیشنهاد من را رد کند.
انتظار می رود قیمت مسکن به شدت افزایش یابد.
واقعا توقع داری باورت کنم؟
بسیاری از مردم انتظار داشتند (که) مذاکرات صلح شکست بخورد.
انتظار می رود که نرخ بهره افزایش یابد.
انتظار ملاقات / تماس / نامه از کسی
دیروز منتظرش بودیم
تا فردا انتظار نمی رود.
Are you expecting visitors?
آیا منتظر بازدیدکنندگان هستید؟
I'm expecting an important call.
منتظر تماس مهمی هستم
انتظار داشتیم دیروز بیاید.
منطقی است که انتظار تغییر در شیوه کارمان را داشته باشیم.
هیچ کس حق ندارد بدون کار سخت انتظار نتایج خوب داشته باشد.
اینها استانداردهای بالایی هستند که مهمانان هتل انتظار دارند.
او هنوز در حال پشت سر گذاشتن بیماری خود است، بنابراین انتظار بیش از حد از او غیرواقعی است.
آیا واضح است که از شما چه انتظاری می رود؟
شما نمی توانید معقولانه انتظار داشته باشید که مردم چنین مالیات های بالایی بپردازند.
قرار است شنبه ها کار کنیم.
غیر منطقی است که از آنها انتظار داشته باشیم که همه این کارها را رایگان انجام دهند.
من انتظار دارم به سرعت برای کار پرداخت شود.
«دیر میشوی؟» «من چنین انتظاری دارم.»
«امشب میروی بیرون؟» «انتظار ندارم.»
«چه کسی همه کیک را خورده است؟» «تام، انتظار دارم/انتظار دارم که تام بود.»
آن در ژوئن در انتظار بچه دار شدن است.
پیش بینی کنید
envisage
پیش بینی
forecast
تجسم
در انتظار
envision
اندیشیدن
foresee
پیشگویی کنید
await
احساس، مفهوم
contemplate
الهی
prophesy
احساس کنید
پیشگویی
divine
مشکوک
visualiseUK
foreshadow
visualizeUS
foretell
دستگیر کردن
شکل
visualiseUK
از قبل بدانیم
visualizeUS
جمع آوری
apprehend
پیش دستی کردن
پیش بینی کردن
foreknow
بانک در
برنامه ریزی برای
pre-empt
چانه زدن
prognosticate
معامله در
امیدوار باشید
روی
bargain for
آماده باش برای
bargain on
دانستن
recogniseUK
تشخیص انگلستان
recognizeUS
ایالات متحده را بشناسد
قدردانی
realiseUK
RealiseUK
realizeUS
realizeUS
فهمیدن
comprehend
درک کردن
apprehend
دستگیر کردن
conceive
حامله شدن
grasp
فهم
discern
تشخیص دادن
دیدن
cognize
شناختن
درک
اطلاع
آگاه باشید
be conscious
هوشیار باشید
behold
ببین
گرفتن
احساس، مفهوم
آگاه بودن از
تایید کنید
اذعان
concede
قبول کردن
فرا گرفتن
grok
گروک
fathom of
درک از
مطلع شود
دانش داشته باشند