bears

base info - اطلاعات اولیه

bears - خرس ها

N/A - N/A

ber

UK :

beər

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bears] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The strain must have been enormous but she bore it well.


    فشار باید بسیار زیاد بوده باشد، اما او آن را به خوبی تحمل کرد.

  • Tell me now! I can't bear the suspense!


    حالا به من بگو! من نمی توانم تعلیق را تحمل کنم!

  • He couldn't bear to see the dog in pain.


    طاقت دیدن سگ را که درد دارد را نداشت.

  • I can't bear being bored.


    طاقت بی حوصلگی را ندارم

  • It's your decision - you have to bear the responsibility if things go wrong.


    این تصمیم شماست - اگر مشکلی پیش آمد باید مسئولیت آن را بپذیرید.

  • They say that landlords should bear the burden of these repairs and not tenants.


    می گویند بار این تعمیرات را صاحبخانه ها بر دوش بگیرند نه مستاجران.

  • I suggest you claim on your insurance rather than bearing the cost yourselves.


    پیشنهاد می کنم به جای اینکه هزینه آن را خودتان متقبل شوید، بیمه خود را مطالبه کنید.

  • What if she'd been driving faster? It doesn't bear thinking about.


    اگر او تندتر رانندگی می کرد چه؟ جای فکر نیست.


  • از راهنمایی شما متشکرم - آن را در نظر خواهم داشت (= آن را به خاطر خواهم آورد و در نظر خواهم گرفت).

  • Their baby bears a strong resemblance to strong to its grandfather.


    نوزاد آنها شباهت زیادی به قوی به پدربزرگش دارد.

  • The stone plaque bearing his name was smashed to pieces.


    پلاک سنگی که بر روی آن نام او بود، تکه تکه شد.

  • On display were boxing gloves that bore Rocky Marciano's signature.


    در این نمایشگاه دستکش های بوکس با امضای راکی ​​مارسیانو وجود داشت.

  • I don't bear them any ill feeling (= I do not continue to be angry with or dislike them).


    من هیچ احساس بدی در آنها تحمل نمی‌کنم (= به عصبانیت یا بیزاری از آنها ادامه نمی‌دهم).

  • The chair too fragile to bear her weight collapsed.


    صندلی که برای تحمل وزن او شکننده بود، فرو ریخت.

  • I don't think that the table will bear the weight of the heavy machinery.


    من فکر نمی کنم که جدول تحمل وزن ماشین آلات سنگین را داشته باشد.

  • The pear tree they planted has never borne fruit.


    درخت گلابی که کاشته اند هرگز میوه نداده است.

  • She had borne six children by the time she was 30.


    او تا 30 سالگی شش فرزند به دنیا آورده بود.

  • When his wife bore him a child he could not hide his delight.


    وقتی همسرش برای او فرزندی به دنیا آورد، نمی توانست خوشحالی خود را پنهان کند.

  • Most animals bear their young in the spring.


    اکثر حیوانات در بهار بچه های خود را به دنیا می آورند.

  • At Christmas the family all arrive at the house bearing gifts.


    در کریسمس همه خانواده با هدایایی به خانه می آیند.

  • Countless waiters bore trays of drinks into the room.


    پیشخدمت‌های بی‌شماری سینی‌های نوشیدنی را وارد اتاق کردند.

  • The sound of the ice cream van was borne into the office on the wind.


    صدای ون بستنی به داخل دفتر در باد کشیده شد.

  • After you go past the church keep bearing left.


    پس از عبور از کلیسا به سمت چپ ادامه دهید.

  • Bear right at the fork in the road.


    خرس درست در دوشاخه در جاده.

  • The path followed the coastline for several miles, then bore inland.


    مسیر چندین مایل از خط ساحلی پیروی می کرد و سپس به داخل خشکی می رفت.

  • She bore witness to his patience and diligence.


    او بر صبر و تلاش او شهادت داد.

  • The iron bridge bears testimony to the skills developed in that era.


    پل آهنی گواهی بر مهارت های توسعه یافته در آن دوران است.

  • He accused his neighbour of bearing false witness against him.


    او همسایه خود را به شهادت دروغ علیه او متهم کرد.

  • a bear cub (= young bear)


    توله خرس (= خرس جوان)

  • a brown/black bear


    خرس قهوه ای/سیاه

  • a black/grizzly/polar bear


    یک خرس سیاه / گریزلی / قطبی

synonyms - مترادف
  • has


    دارد

  • owns


    به خود می بالد

  • possesses


    در حفظ دارد

  • boasts


    دارای

  • has in keeping


    حفظ می کند

  • holds


    حمل می کند

  • maintains


    کنترل ها

  • carries


    لذت می برد

  • controls


    در اختیار دارد

  • enjoys


    نگه می دارد

  • has possession of


    ادعا می کند

  • keeps


    به خود افتخار می کند

  • lays claim to


  • prides oneself on


  • retains


antonyms - متضاد
  • lacks


    کمبود دارد

  • does not have


    ندارد

  • does not own


    مالک نیست

  • does not possess


    بدون می رود

  • doesn't have


    ناکافی است در

  • goes without


  • is insufficient in


لغت پیشنهادی

angulus

لغت پیشنهادی

ADC

لغت پیشنهادی

vitriolic