story

base info - اطلاعات اولیه

story - داستان

noun - اسم

/ˈstɔːri/

UK :

/ˈstɔːri/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [story] در گوگل
description - توضیح
  • a description of how something happened, that is intended to entertain people and may be true or imaginary


    توصیفی از چگونگی اتفاق افتادن چیزی که برای سرگرم کردن مردم است و ممکن است واقعی یا خیالی باشد


  • گزارشی در روزنامه یا خبری که در مورد یک رویداد اخیر یا چیزی که در آن گزارش شده است پخش می شود


  • گزارشی از اتفاقی که معمولاً اتفاق افتاده است که مردم به یکدیگر می گویند و ممکن است درست نباشد

  • an excuse or explanation especially one that you have invented


    بهانه یا توضیحی، مخصوصاً توضیحی که شما اختراع کرده اید


  • شرح مهم ترین وقایع در زندگی شخصی یا در پیشرفت چیزی


  • یک طبقه یا سطح یک ساختمان

  • what happens in a film play or book


    آنچه در یک فیلم، نمایشنامه یا کتاب اتفاق می افتد

  • a lieused by children or when speaking to children


    یک دروغ - توسط کودکان یا هنگام صحبت با کودکان استفاده می شود

  • a description of how something happened that is intended to entertain people and may be true or imaginary


    توصیفی از چگونگی اتفاق افتادن اتفاقی که برای سرگرم کردن مردم بوده و ممکن است واقعی یا خیالی باشد

  • a story about strange imaginary events, or exciting events that happened in the past


    داستانی درباره وقایع تخیلی عجیب یا رویدادهای هیجان انگیزی که در گذشته اتفاق افتاده است

  • a very old imaginary story about gods and magical creatures


    داستان خیالی بسیار قدیمی در مورد خدایان و موجودات جادویی

  • an old story about brave people or magical events that are probably not true


    داستانی قدیمی درباره افراد شجاع یا رویدادهای جادویی که احتمالاً درست نیستند


  • یک داستان کوتاه تخیلی سنتی که درس اخلاقی به خصوص داستانی در مورد حیوانات می آموزد


  • داستانی که در یک کتاب طولانی، فیلم یا شعر گفته می‌شود و درباره رویدادهای بزرگ یا هیجان‌انگیز، به‌ویژه در تاریخ است


  • داستانی در مورد مجموعه ای از وقایع است که در یک دوره زمانی طولانی اتفاق می افتد، به ویژه رویدادهایی که شامل یک خانواده می شود


  • یک داستان طولانی هیجان انگیز که کاملاً واقعی نیست

  • a description either true or imagined, of a connected series of events


    توصیفی، یا واقعی یا خیالی، از یک سری رویدادهای مرتبط

  • a report in a newspaper or on a news broadcast of something that has happened


    گزارش در یک روزنامه یا در یک پخش خبری از چیزی که اتفاق افتاده است

  • a lie


    یک دروغ


  • یک سطح از یک ساختمان

  • a description of events that actually happened or that are invented


    شرح رویدادهایی که واقعاً اتفاق افتاده یا اختراع شده اند


  • داستان هم می تواند دروغ باشد

  • Don't be frightened, Connie - it's only a story.


    نترس، کانی - این فقط یک داستان است.

  • Sally, will you read us a story?


    سالی، برای ما داستانی می خوانی؟

  • The show-biz story of the decade has spawned the cinematic train wreck of 1996.


    داستان نمايش بيز دهه، فاجعه قطار سينمايي سال 1996 را به وجود آورد.

  • The best known of them was Dornford Yates, author of the now unreadable but once hugely read Berry and Co stories.


    شناخته شده ترین آنها دورنفورد یتس بود، نویسنده داستان های بری و کو که اکنون ناخوانا اما زمانی بسیار خوانده شده بود.

  • He looked like some giant from a fairy story.


    او شبیه یک غول از یک داستان پری بود.


  • یک آپارتمان طبقه پنجم

  • a headline-grabbing story


    یک داستان جذاب

  • Markoff counters that his stories are accurate and fair.


    مارکوف می گوید که داستان های او دقیق و منصفانه است.

  • All children love stories.


    همه بچه ها عاشق داستان هستند.

example - مثال
  • a tragic love story


    یک داستان عاشقانه غم انگیز

  • adventure/detective stories


    داستان های ماجراجویی/کارآگاهی

  • a bedtime story


    داستان قبل از خواب

  • Shall I tell you a story?


    برایت داستانی تعریف کنم؟

  • He read the children a story.


    برای بچه ها قصه خواند.

  • She writes poems and stories for children.


    او برای کودکان شعر و داستان می نویسد.


  • داستانی در مورد سفر در زمان

  • The book tells the story of a man who leads a double life.


    این کتاب داستان مردی را روایت می کند که زندگی دوگانه ای دارد.

  • What are the key events in the story?


    وقایع کلیدی در داستان چیست؟

  • Her novels always have the same basic story.


    رمان های او همیشه همان داستان اصلی را دارند.

  • The screenplay sticks to the original story.


    فیلمنامه به داستان اصلی می‌چسبد.

  • The character's central story arc involves a difficult choice between love and duty.


    قوس داستانی اصلی شخصیت شامل یک انتخاب دشوار بین عشق و وظیفه است.

  • The film is based on a true story.


    این فیلم بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده است.

  • to recount/relate a story


    برای بازگو کردن/گفتن یک داستان

  • He told us the story of his life.


    او داستان زندگی خود را برای ما تعریف کرد.

  • the story of the Beatles


    داستان بیتلز


  • داستان ساخت پل


  • هر اثر هنری یک داستان جالب پشت خود دارد.

  • The police didn't believe her story.


    پلیس داستان او را باور نکرد.

  • I suspected he hadn't told us the whole story.


    من شک داشتم که او تمام ماجرا را به ما نگفته است.

  • It was many years before the full story was made public.


    سال ها قبل از انتشار کامل داستان سپری شد.

  • The students were asked to share their stories.


    از دانش آموزان خواسته شد تا داستان های خود را به اشتراک بگذارند.


  • ما باید به داستان خود در مورد تصادف بمانیم.

  • We all hear stories about young people leaving the countryside.


    همه ما داستان هایی در مورد خروج جوانان از روستا می شنویم.

  • It's a story of courage.


    این داستان شجاعت است.

  • I can't decide until I've heard both sides of the story.


    تا زمانی که هر دو طرف ماجرا را نشنوم نمی توانم تصمیم بگیرم.

  • Many years later I returned to Africa but that's another story (= I am not going to talk about it now).


    سال‌ها بعد به آفریقا بازگشتم، اما این داستان دیگری است (= اکنون در مورد آن صحبت نمی‌کنم).

  • a front-page story


    یک داستان صفحه اول

  • Now for a summary of tonight's main news stories.


    حال به خلاصه ای از اخبار اصلی امشب می پردازیم.

  • Let's check the top stories right now.


    بیایید همین حالا داستان های برتر را بررسی کنیم.

  • the two biggest stories of the day


    دو داستان بزرگ روز

synonyms - مترادف

  • داستان


  • روایت

  • yarn


    نخ


  • حساب


  • تاریخ

  • anecdote


    حکایت

  • chronicle


    تاريخچه

  • recital


    رسیتال


  • رکورد


  • گزارش

  • narration


    داستان عاشقانه


  • توصیه ها

  • romance


    گاهشماری

  • advices


    تفسیرها

  • chronology


    تفسیر

  • commentaries


    ژنرال

  • commentary


    اطلاعات

  • gen


    هوش

  • info


    مورد


  • افسانه


  • اخبار


  • رمان


  • پخش کردن


  • نسخه


  • کلمه

  • novelette


  • novella


  • spiel


  • tidings




antonyms - متضاد
  • non-fiction


    غیر داستانی

  • factuality


    واقعیت


  • حقیقت


  • واقع گرایی

  • realism


    زندگی واقعی


  • جهان واقعی


  • غیر منطقی بودن


  • مزخرف

  • irrationality


    صداقت

  • nonsense


    تراژدی

  • honesty


    مستقیم بودن


  • ستایش

  • directness


    راست بودن

  • praise


    باز بودن

  • uprightness


    رک گویی

  • openness


  • frankness


لغت پیشنهادی

atherosclerosis

لغت پیشنهادی

the ASA

لغت پیشنهادی

pears