badge
badge - نشان
noun - اسم
UK :
US :
a small piece of metal cloth, or plastic with a picture or words on it worn to show rank membership of a group support for a political idea etc
یک تکه کوچک فلز، پارچه یا پلاستیک با یک تصویر یا کلماتی که روی آن، برای نشان دادن رتبه، عضویت در یک گروه، حمایت از یک ایده سیاسی و غیره پوشیده شده است.
a small piece of metal or plastic that you carry to show people that you work for a particular organization for example that you are a police officer
یک قطعه کوچک فلزی یا پلاستیکی که با خود حمل میکنید تا به مردم نشان دهید که برای یک سازمان خاص کار میکنید، مثلاً اینکه شما یک افسر پلیس هستید.
a small piece of cloth with a picture on it given to scouts, guides etc to show what skills they have learned
یک تکه پارچه کوچک با یک تصویر که به پیشاهنگان، راهنماها و غیره داده می شود تا نشان دهند چه مهارت هایی را آموخته اند.
an icon that provides a link to another web page for example to your page on a social networking site
نمادی که پیوندی به یک صفحه وب دیگر، به عنوان مثال به صفحه شما در یک سایت شبکه اجتماعی ارائه می دهد
a small piece of metal or plastic with words or a picture on it that you carry with you or fasten to your clothing or something else in order to show who you are, that you are a member of a group etc.
یک تکه فلز یا پلاستیک کوچک با کلمات یا تصویری که با خود حمل می کنید یا به لباس یا چیز دیگری می بندید تا نشان دهید که چه کسی هستید، عضو یک گروه هستید و غیره.
a flat metal or plastic object usually round with a picture or message on it that can be fastened to clothes with a pin, often in order to show that you like or support a particular group idea belief etc.
یک شی مسطح فلزی یا پلاستیکی، معمولا گرد، با یک عکس یا پیام روی آن، که میتوان آن را با سنجاق به لباسها چسباند، اغلب برای اینکه نشان دهد که گروه، ایده، عقیده و غیره خاصی را دوست دارید یا از آن حمایت میکنید.
a small piece of cloth with words or a picture on it that can be sewn onto clothes to show who you are, your rank that you are a member of a particular group or organization etc.
یک تکه پارچه کوچک با کلمات یا یک تصویر روی آن، که می توان آن را روی لباس دوخت تا نشان دهد که شما کی هستید، رتبه شما، عضوی از یک گروه یا سازمان خاص و غیره.
یک تکه فلز کوچک که توسط یک افسر پلیس حمل می شود تا ثابت کند او کیست
نشان یا علامت دیگری روی چیزی گذاشتن
به کسی نشان دادن
برای توصیف چیزی به شیوه ای خاص
a small piece of metal worn to show your membership in a group or your authority within an organization such as the police
یک تکه فلز کوچک که برای نشان دادن عضویت شما در یک گروه یا قدرت شما در سازمانی مانند پلیس پوشیده شده است
a small piece of metal plastic cloth, etc. that you wear on your clothing to identify who you are, the organization you belong to etc.
یک تکه کوچک فلزی، پلاستیکی، پارچه و غیره که روی لباس خود می پوشید تا مشخص کند که چه کسی هستید، سازمانی که به آن تعلق دارید و غیره.
نشان برای عکاسی
و همه دزدان دریایی یک تی شرت و نشان باشگاه رایگان دریافت می کنند.
آیا معلمان می توانند در کلاس از دکمه های سیاسی، نشان یا بازوبند استفاده کنند؟
مولدر نشان خود را نشان داد و چند سوال پرسید.
برای ورود به این مرکز، کاربران ملزم به خرید نشان شناسایی عکس با قیمت 15 دلار خواهند بود.
در حال حاضر هیچ نشان درجه ای برای دیده شدن وجود نداشت.
او یک کت سیاه پوشیده بود و یک نشان راه آهن شوروی را به کلاه سیاه خود سنجاق کرده بود.
شما یک نشان امنیتی دریافت خواهید کرد که به شما اجازه ورود به ساختمان را می دهد.
این نشان، اگر نگوییم حس اشرافیت را که قبلاً به همراه داشت، حداقل یک حس کلاسی را القا می کند.
نشان بخش هوابرد به صورت رنگی بزرگ شده بود و به عنوان یک قسمت مرکزی قاب شده بود.
ما به آن نشان ها طمع داشتیم، و من تا آن شب در Casualty هرگز متوجه نشدم که چقدر.
او نشانی به دست داشت که روی آن «به کوتس رای بدهید».
همه کارمندان باید نشان نام داشته باشند.
او یک نشان را بیرون آورد و گفت که او یک پلیس است.
پارکینگ برای دارندگان نشان معلول
افسر پلیس نشان خود را فلش زد.
نشان مدرسه
تفنگ او برای او نشان قدرت بود.
نشان دفتر او، یک کلید طلایی بزرگ، به گردنش آویخته بود.
او مجروحیت خود را نشان افتخار می دانست.
همه حاضران در کنفرانس یک نشان با نام خود به دست داشتند.
فراموش نکنید که نشان شناسایی خود را نشان دهید.
آنها عادت داشتند با نشان هایی با شعارهایی مانند بدون سلاح هسته ای و نجات نهنگ دور بزنند.
دختر تولد یک نشان با نه بر روی آن داشت.
او نشان مدرسه را به زیبایی روی لباسش دوخت.
او نشان های قدیمی ارتش را جمع آوری می کند.
پلیس نشان او را به من نشان داد.
از او خواسته شد که اسلحه و نشان خود را تسلیم کند.
The car will be badged as an Opel for sale mainly in continental Europe and as a Vauxhall for sale in the UK.
این خودرو به عنوان یک اوپل برای فروش عمدتا در قاره اروپا و به عنوان یک واکسهال برای فروش در بریتانیا نشان داده خواهد شد.
این کیوسکهای نشان خود چاپ تضمین میکنند که شرکتکنندگان میتوانند در لحظهها نشان شوند.
این کمک هزینه به عنوان یک اقدام پس انداز نشان داده می شود زیرا پرداخت های رفاهی در آن صرف می شود.
A security guard checks each car verifying that occupants have a company ID badge before letting them in.
یک نگهبان هر خودرو را چک میکند و قبل از ورود سرنشینان، نشان میدهد که نشان شرکت دارند.
emblem
نشان
insignia
تاج
crest
نام تجاری
دستگاه
تصویر
سپر
shield
مهر
stamp
اسکوچون
escutcheon
شناسایی
لوگو
logo
علامت تجاری
trademark
گیره
clasp
حلقه
cordon
نشانگر
marker
مدال
medallion
شعار
motto
روبان
ribbon
sceptreUK
sceptreUK
عصای ایالات متحده
scepterUS
نشان پوشیده شده
emblem worn
نشان ملی
سمبل
علامت
پرچمدار
ensign
شکل
seal
امضا کردن
تک نگاری
موتیف
monogram
انگ
motif
hallmark
انتقاد
eyesore
چیز بدنما
