badge

base info - اطلاعات اولیه

badge - نشان

noun - اسم

/bædʒ/

UK :

/bædʒ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [badge] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She wore a badge saying ‘Vote for Coates’.


    او نشانی به دست داشت که روی آن «به کوتس رای بدهید».

  • All employees have to wear name badges.


    همه کارمندان باید نشان نام داشته باشند.

  • He pulled out a badge and said he was a cop.


    او یک نشان را بیرون آورد و گفت که او یک پلیس است.

  • parking for disabled badge holders


    پارکینگ برای دارندگان نشان معلول

  • The police officer flashed his badge.


    افسر پلیس نشان خود را فلش زد.

  • the school badge


    نشان مدرسه

  • His gun was a badge of power for him.


    تفنگ او برای او نشان قدرت بود.

  • Her badge of office a large gold key hung around her neck.


    نشان دفتر او، یک کلید طلایی بزرگ، به گردنش آویخته بود.

  • He saw his injuries as a badge of honour.


    او مجروحیت خود را نشان افتخار می دانست.


  • همه حاضران در کنفرانس یک نشان با نام خود به دست داشتند.

  • Don't forget to display your ID badge.


    فراموش نکنید که نشان شناسایی خود را نشان دهید.

  • They used to go round wearing badges with slogans like No nukes and Save the whale.


    آنها عادت داشتند با نشان هایی با شعارهایی مانند بدون سلاح هسته ای و نجات نهنگ دور بزنند.

  • The birthday girl was wearing a badge with a nine on it.


    دختر تولد یک نشان با نه بر روی آن داشت.

  • He sewed the school badge neatly onto his uniform.


    او نشان مدرسه را به زیبایی روی لباسش دوخت.

  • He collects old army badges.


    او نشان های قدیمی ارتش را جمع آوری می کند.

  • The cop showed me her badge.


    پلیس نشان او را به من نشان داد.

  • He was asked to surrender his gun and badge.


    از او خواسته شد که اسلحه و نشان خود را تسلیم کند.

  • The car will be badged as an Opel for sale mainly in continental Europe and as a Vauxhall for sale in the UK.


    این خودرو به عنوان یک اوپل برای فروش عمدتا در قاره اروپا و به عنوان یک واکسهال برای فروش در بریتانیا نشان داده خواهد شد.

  • These self-printing badge kiosks ensure that attendees can be badged in moments.


    این کیوسک‌های نشان خود چاپ تضمین می‌کنند که شرکت‌کنندگان می‌توانند در لحظه‌ها نشان شوند.

  • The allowance would be badged as a savings measure because of the welfare payments it would spare.


    این کمک هزینه به عنوان یک اقدام پس انداز نشان داده می شود زیرا پرداخت های رفاهی در آن صرف می شود.

  • A security guard checks each car verifying that occupants have a company ID badge before letting them in.


    یک نگهبان هر خودرو را چک می‌کند و قبل از ورود سرنشینان، نشان می‌دهد که نشان شرکت دارند.

synonyms - مترادف
  • emblem


    نشان

  • insignia


    تاج

  • crest


    نام تجاری


  • دستگاه


  • تصویر


  • سپر

  • shield


    مهر

  • stamp


    اسکوچون

  • escutcheon


    شناسایی


  • لوگو

  • logo


    علامت تجاری

  • trademark


    گیره

  • clasp


    حلقه

  • cordon


    نشانگر

  • marker


    مدال

  • medallion


    شعار

  • motto


    روبان

  • ribbon


    sceptreUK

  • sceptreUK


    عصای ایالات متحده

  • scepterUS


    نشان پوشیده شده

  • emblem worn


    نشان ملی

  • coat of arms


    سمبل


  • علامت


  • پرچمدار

  • ensign


    شکل

  • seal


    امضا کردن


  • تک نگاری


  • موتیف

  • monogram


    انگ

  • motif


  • hallmark


antonyms - متضاد

  • انتقاد

  • eyesore


    چیز بدنما

لغت پیشنهادی

misused

لغت پیشنهادی

metal

لغت پیشنهادی

someone