loan

base info - اطلاعات اولیه

loan - وام

noun - اسم

/ləʊn/

UK :

/ləʊn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [loan] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • to take out/repay a loan (= to borrow money/pay it back)


    قرض گرفتن/بازپرداخت وام (= قرض گرفتن/بازپرداخت آن)

  • She took out an $8  000 personal loan.


    او یک وام شخصی 8000 دلاری گرفت.

  • bank loans with low interest rates


    وام بانکی با بهره پایین

  • It took three years to repay my student loan (= money lent to a student).


    بازپرداخت وام دانشجویی من (= پول قرضه شده به دانشجو) سه سال طول کشید.

  • a car/home loan (= a loan to buy a car/house)


    وام ماشین/خانه (= وام خرید ماشین/خانه)

  • The bank almost collapsed under the weight of bad loans (= loans that will never be paid back).


    بانک تقریباً زیر بار وام های بد (= وام هایی که هرگز بازپرداخت نمی شوند) سقوط کرد.

  • The loan repayment period is 10 years.


    مدت بازپرداخت وام 10 سال است.


  • یک قرارداد وام

  • I even gave her the loan of my car.


    حتی وام ماشینم را به او دادم.

  • an exhibition of paintings on loan (= borrowed) from private collections


    نمایشگاهی از نقاشی های امانت (= قرض گرفته شده) از مجموعه های خصوصی

  • The striker, on loan from United, scored his first goal for City today (= he is playing for City for a fixed period by agreement with his own team United).


    مهاجم قرضی از یونایتد، امروز اولین گل خود را برای سیتی به ثمر رساند.


  • او مجبور شد از خانه اش به عنوان وثیقه برای وام استفاده کند.


  • وام از برادرم

  • The bank provides personal loan facilities at competitive rates.


    این بانک تسهیلات وام شخصی را با نرخ های رقابتی ارائه می دهد.

  • They used the inheritance to pay off their outstanding loan.


    آنها از ارث برای پرداخت وام معوق خود استفاده کردند.

  • They were struggling to meet their monthly loan repayments.


    آنها برای بازپرداخت وام ماهانه خود در تقلا بودند.

  • The midfielder comes to the Premiership on an 18-month loan deal from Roma.


    این هافبک با قراردادی قرضی 18 ماهه از رم به لیگ برتر انگلیس می آید.

  • The book must be returned by the end of the loan period.


    کتاب باید تا پایان دوره امانت برگشت داده شود.

  • She's trying to get a $50,000 loan to start her own business.


    او در حال تلاش برای گرفتن وام 50000 دلاری برای راه اندازی کسب و کار خود است.

  • We could apply for/take out a loan to buy a car.


    ما می‌توانیم برای خرید خودرو درخواست بدهیم/ وام بگیریم.


  • بابت امانت دوچرخه تان بسیار سپاسگزارم.

  • This exhibit is on loan (= being borrowed/lent) from/to another museum.


    این نمایشگاه به صورت امانت (=قرض/قرض گرفتن) از/به موزه دیگر است.

  • He spent a month on loan at Newcastle.


    او یک ماه را به صورت قرضی در نیوکاسل گذراند.

  • This library loans books and CDs.


    این کتابخانه کتاب و سی دی را امانت می دهد.

  • I'd loan you the money if I could./I'd loan the money to you if I could.


    اگر می توانستم پول را به تو قرض می دادم. اگر می توانستم پول را به تو قرض می دادم.


  • بابت قرض دوچرخه شما متشکرم

  • My brother repaid his student loan within five years.


    برادرم وام دانشجویی خود را ظرف پنج سال پس داد.

  • The painting is on loan to the Metropolitan Museum of Art (= has been lent to it esp. for more than a short period of time).


    این نقاشی به امانت موزه هنر متروپولیتن است (= برای مدت کوتاهی به آن امانت داده شده است).

  • Can you loan me $10 until payday?


    آیا می توانید 10 دلار تا روز پرداخت به من قرض دهید؟

  • The bank's portfolio of loans to commercial and industrial firms shrank from $15.7 billion the previous year to $12.7 billion.


    سبد وام های بانک به شرکت های تجاری و صنعتی از 15.7 میلیارد دلار در سال قبل به 12.7 میلیارد دلار کاهش یافت.


  • قبل از اینکه وام بگیرید، بنشینید و تمام پولی را که در اختیار دارید فهرست کنید.

synonyms - مترادف

  • رهن


  • اعتبار


  • پیشرفت

  • debenture


    اوراق قرضه


  • اعتماد


  • افزونه

  • overdraft


    اضافه برداشت

  • accommodation


    محل اقامت

  • advancing


    پیشبرد

  • allowance


    کمک هزینه

  • lending


    امانت دادن

  • moneylending


    قرض دادن پول

  • sub


    زیر


  • دست زدن به


  • دارایی، مالیه، سرمایه گذاری

  • floater


    شناور


  • سرمایه گذاری


  • پرداخت زمانی


  • رابطه، رشته


  • بدهی

  • on the cuff


    روی کاف

  • lay-by


    درازکش

  • installmentsUS


    اقساط ایالات متحده

  • instalmentsUK


    اقساط انگلستان


  • روی بازو

  • installment plan


    خرید و فروش اقساطی

  • installment buying


    خرید اقساطی

antonyms - متضاد

  • امانت گرفتن

  • mend


    بهبودی یافتن


  • صاف


  • متوقف کردن

  • withhold


    خودداری کنید

لغت پیشنهادی

appositive

لغت پیشنهادی

beefy

لغت پیشنهادی

multilayered