perform
perform - انجام دادن
verb - فعل
UK :
US :
بازیگر
انجام کاری برای سرگرم کردن مردم، به عنوان مثال با اجرای یک نمایش یا پخش یک قطعه موسیقی
انجام کاری، به ویژه کاری دشوار یا مفید
انجام کار، انجام وظیفه، وظیفه و غیره
برای انجام آنچه مورد انتظار یا خواسته است
برای انجام یک عمل یا قطعه کار
کارکردن/عملکرد نکردن به شیوه ای رضایت بخش
برای سرگرم کردن مردم با رقص، آواز، بازیگری یا پخش موسیقی
اگر چیزی خوب یا بد عمل کند، به طور رضایت بخشی عمل می کند یا به طور رضایت بخشی عمل نمی کند.
برای سرگرم کردن مردم با آواز خواندن، رقصیدن، پخش موسیقی و غیره.
برای انجام یک کار، وظیفه یا وظیفه
انجام کاری به شیوه ای رضایت بخش یا مورد انتظار
قبل از هر کنسرت، او نگران این است که چقدر خوب اجرا خواهد کرد.
در Dianetics، یک کار کارگری برای پاک کردن زباله های داخل و اطراف دستگاه انجام می شود.
بچه ها هر سال یک پانتومیم کریسمس اجرا می کنند.
Whenever a member of her household became ill she called a medicine woman to perform a magical rite.
هرگاه یکی از اعضای خانواده اش مریض می شد، یک زن طبیب را برای انجام یک مراسم جادویی فرا می خواند.
The orchestra will be at the Festival Hall tonight performing a selection of works by Russian composers.
این ارکستر امشب با اجرای منتخبی از آثار آهنگسازان روسی در سالن جشنواره حضور خواهد داشت.
این عمل توسط تیمی از جراحان در بیمارستان آدنبروکز انجام شد.
نمایش تک زن راسل، شرلی ولنتاین، اولین بار توسط پائولین کالینز اجرا شد.
در حالی که نمودارها بر ما حکومت نمی کنند، اما می خواهیم آهنگ هایمان توسط افراد مناسب اجرا شود.
One of the most demanding things for this choir is the physical stamina required to perform for an hour.
یکی از سخت ترین چیزهایی که برای این گروه کر وجود دارد، استقامت بدنی لازم برای اجرای یک ساعته است.
عمل جراحی روز جمعه برای اصلاح نقایص قلبی انجام شد.
او سهم خود را از وظایف اداری به نحو احسن انجام داد.
روبین می گوید زمانی استعفا می دهد که دیگر قادر به انجام وظایفش نباشد.
این اپرا در بیش از 100 شهر اجرا شد.
او هنوز هم در مورد اجرای عمومی بسیار عصبی است.
پرز هم اکنون در «فندق شکن» اجرا می کند.
با ادامه دوره، دانش آموزان وظایف دشوارتری را انجام می دهند.
در نهایت، این سه نفر فردا شب برای اجرای خورشید، ماه و پر روی صحنه می روند.
ناخدای کشتی مراسم عروسی را انجام داد.
That language can perform varied functions or communicative roles is a commonplace of linguistic thought.
این که زبان می تواند کارکردها یا نقش های ارتباطی مختلفی را انجام دهد، امری رایج در تفکر زبانی است.
برای اجرای آهنگ/رقص/بازی
این نمایش اولین بار در سال 2007 اجرا شد.
هنرمندان مهمان موسیقی و شعر خود را اجرا خواهند کرد.
من مشتاقانه منتظر اجرای شما هستم.
من دوست دارم اجرای زنده آنها را ببینم (= در یک برنامه زنده، نه ضبط).
از اجرای روی صحنه چه چیزی را دوست دارید؟
او نقش مهمی در سازمان ما ایفا می کند.
یک کامپیوتر می تواند چندین کار را همزمان انجام دهد.
برای انجام یک وظیفه/وظیفه
to perform an analysis/a test/an experiment
برای انجام یک تجزیه و تحلیل / یک آزمایش / یک آزمایش
برای انجام مراسم/آیین
برای انجام یک عمل / یک عمل / جراحی
این روش با خیال راحت روی ده بیمار انجام شد.
به نظر می رسد موتور عملکرد خوبی دارد.
این شرکت در سال گذشته عملکرد ضعیفی داشته است.
بازیکنان انگلیس برای باشگاه هایشان بهتر از کشورشان عمل می کنند.
عملکرد تحسین برانگیز / درخشان / قوی
او در آزمون دوم عملکرد کمتری داشت.
They gather information on how businesses are performing.
آنها اطلاعاتی در مورد نحوه عملکرد کسب و کارها جمع آوری می کنند.
اگر بیل عملکرد خوبی داشته باشد (= عملکرد خوبی داشته باشد) پس من معتقدم ولز می تواند برنده شود.
برنامه تمرینی او برای او معجزه کرده است.
با رعایت نکات دکوراسیون منزل ما می توانید با پول بسیار کم معجزه کنید.
او معجزه کرد تا همه چیز به موقع آماده شود.
من تا به حال اجرا این نمایش را ندیده بودم.
این گروه در برنامه امشب به اجرای زنده می پردازد.
این نمایش برای اولین بار در سال 1872 به صورت عمومی اجرا شد.
این دو هنرمند پیش از این هرگز با هم اجرا نداشته اند.
او در مهمانی چند شعبده بازی انجام داد.
برای انجام ترفندهای جادویی
دوست دارم اجرای زنده اش را بشنوم.
شاهزاده دیگر قادر به انجام وظایف خود نیست.
انجام دادن
execute
اجرا کردن
رسیدن
انجام دهد
fulfilUK
برآورده کردن
اثر
کامل
discharge
تخلیه
بیرون آوردن
پیاده سازی
کار کردن
مرتکب شدن
قطب نما
compass
هدایت
ارسال
dispatch
برآورده کردن US
fulfillUS
ساختن
مذاکره کنند
رعایت کنید
تحت تعقیب قرار دادن
perpetrate
راضی کردن
prosecute
مؤثر کردن
RealiseUK
effectuate
realizeUS
realiseUK
اجرا کنند
realizeUS
تمام کردن
enforce
ملاقات
تیک بزنید
معامله کردن
tick
transact
neglect
بی توجهی
omit
حذف کردن
abstain
خودداری کنند
اجتناب کردن
خرس
cancel
لغو
cease
دست کشیدن
ايجاد كردن
انکار
از بین رفتن
مستقیم
discontinue
متوقف کردن
dissuade
منصرف کردن
dodge
طفره رفتن
شکست
فراموش کردن
halt
مکث
idle
بیکار
چشم پوشی
نگاه داشتن
از دست دادن
حفظ
نادیده گرفتن
جلوگیری کردن
رد کردن
دست برداشتن از
تخفیف
جست و خیز کردن
disregard
discount
skip