perform

base info - اطلاعات اولیه

perform - انجام دادن

verb - فعل

/pərˈfɔːrm/

UK :

/pəˈfɔːm/

US :

family - خانواده
performance
کارایی
performer
بازیگر
google image
نتیجه جستجوی لغت [perform] در گوگل
description - توضیح
  • to do something to entertain people for example by acting a play or playing a piece of music


    انجام کاری برای سرگرم کردن مردم، به عنوان مثال با اجرای یک نمایش یا پخش یک قطعه موسیقی


  • انجام کاری، به ویژه کاری دشوار یا مفید


  • انجام کار، انجام وظیفه، وظیفه و غیره

  • to do what is expected or wanted


    برای انجام آنچه مورد انتظار یا خواسته است


  • برای انجام یک عمل یا قطعه کار

  • to operate/not operate in a satisfactory way


    کارکردن/عملکرد نکردن به شیوه ای رضایت بخش

  • to entertain people by dancing, singing, acting, or playing music


    برای سرگرم کردن مردم با رقص، آواز، بازیگری یا پخش موسیقی

  • If something performs well or badly it operates satisfactorily or does not operate satisfactorily


    اگر چیزی خوب یا بد عمل کند، به طور رضایت بخشی عمل می کند یا به طور رضایت بخشی عمل نمی کند.

  • to entertain people by singing, dancing, playing music etc.


    برای سرگرم کردن مردم با آواز خواندن، رقصیدن، پخش موسیقی و غیره.


  • برای انجام یک کار، وظیفه یا وظیفه

  • to do something in a satisfactory or expected way


    انجام کاری به شیوه ای رضایت بخش یا مورد انتظار

  • Before every concert she worries about how well she will perform.


    قبل از هر کنسرت، او نگران این است که چقدر خوب اجرا خواهد کرد.

  • In Dianetics, a workmanlike job of clearing away the debris in and around the machine is performed.


    در Dianetics، یک کار کارگری برای پاک کردن زباله های داخل و اطراف دستگاه انجام می شود.

  • The children perform a Christmas pantomime every year.


    بچه ها هر سال یک پانتومیم کریسمس اجرا می کنند.

  • Whenever a member of her household became ill she called a medicine woman to perform a magical rite.


    هرگاه یکی از اعضای خانواده اش مریض می شد، یک زن طبیب را برای انجام یک مراسم جادویی فرا می خواند.

  • The orchestra will be at the Festival Hall tonight performing a selection of works by Russian composers.


    این ارکستر امشب با اجرای منتخبی از آثار آهنگسازان روسی در سالن جشنواره حضور خواهد داشت.

  • The operation was performed by a team of surgeons at Addenbrookes Hospital.


    این عمل توسط تیمی از جراحان در بیمارستان آدنبروکز انجام شد.

  • Russell's one-woman show Shirley Valentine, was first performed by Pauline Collins.


    نمایش تک زن راسل، شرلی ولنتاین، اولین بار توسط پائولین کالینز اجرا شد.

  • While we aren't ruled by the charts, we do want our songs performed by the right people.


    در حالی که نمودارها بر ما حکومت نمی کنند، اما می خواهیم آهنگ هایمان توسط افراد مناسب اجرا شود.

  • One of the most demanding things for this choir is the physical stamina required to perform for an hour.


    یکی از سخت ترین چیزهایی که برای این گروه کر وجود دارد، استقامت بدنی لازم برای اجرای یک ساعته است.

  • Surgery was performed Friday to correct the heart defects.


    عمل جراحی روز جمعه برای اصلاح نقایص قلبی انجام شد.

  • She performed her share of administrative duties efficiently.


    او سهم خود را از وظایف اداری به نحو احسن انجام داد.

  • Rubin says he will resign when he is no longer able to perform his duties.


    روبین می گوید زمانی استعفا می دهد که دیگر قادر به انجام وظایفش نباشد.

  • The opera was performed in over 100 cities.


    این اپرا در بیش از 100 شهر اجرا شد.

  • She still gets very nervous about performing in public.


    او هنوز هم در مورد اجرای عمومی بسیار عصبی است.

  • Perez is currently performing in The Nutcracker.


    پرز هم اکنون در «فندق شکن» اجرا می کند.

  • Students perform increasingly difficult tasks as the course continues.


    با ادامه دوره، دانش آموزان وظایف دشوارتری را انجام می دهند.


  • در نهایت، این سه نفر فردا شب برای اجرای خورشید، ماه و پر روی صحنه می روند.

  • The ship's captain performed the wedding ceremony.


    ناخدای کشتی مراسم عروسی را انجام داد.

  • That language can perform varied functions or communicative roles is a commonplace of linguistic thought.


    این که زبان می تواند کارکردها یا نقش های ارتباطی مختلفی را انجام دهد، امری رایج در تفکر زبانی است.

example - مثال
  • to perform a song/dance/play


    برای اجرای آهنگ/رقص/بازی

  • The play was first performed in 2007.


    این نمایش اولین بار در سال 2007 اجرا شد.

  • Visiting artists will perform their music and poetry.


    هنرمندان مهمان موسیقی و شعر خود را اجرا خواهند کرد.

  • I'm looking forward to seeing you perform.


    من مشتاقانه منتظر اجرای شما هستم.

  • I'd love to see them perform live (= in a live show not a recording).


    من دوست دارم اجرای زنده آنها را ببینم (= در یک برنامه زنده، نه ضبط).

  • What do you like about performing on stage?


    از اجرای روی صحنه چه چیزی را دوست دارید؟

  • She performs an important role in our organization.


    او نقش مهمی در سازمان ما ایفا می کند.

  • A computer can perform many tasks at once.


    یک کامپیوتر می تواند چندین کار را همزمان انجام دهد.

  • to perform a function/duty


    برای انجام یک وظیفه/وظیفه

  • to perform an analysis/a test/an experiment


    برای انجام یک تجزیه و تحلیل / یک آزمایش / یک آزمایش

  • to perform a ceremony/ritual


    برای انجام مراسم/آیین

  • to perform an operation/a procedure/surgery


    برای انجام یک عمل / یک عمل / جراحی

  • The procedure was performed safely on ten patients.


    این روش با خیال راحت روی ده بیمار انجام شد.

  • The engine seems to be performing well.


    به نظر می رسد موتور عملکرد خوبی دارد.

  • The company has been performing poorly over the past year.


    این شرکت در سال گذشته عملکرد ضعیفی داشته است.

  • England's players perform better for their clubs than for their country.


    بازیکنان انگلیس برای باشگاه هایشان بهتر از کشورشان عمل می کنند.

  • to perform admirably/brilliantly/strongly


    عملکرد تحسین برانگیز / درخشان / قوی

  • She performed less well in the second test.


    او در آزمون دوم عملکرد کمتری داشت.

  • They gather information on how businesses are performing.


    آنها اطلاعاتی در مورد نحوه عملکرد کسب و کارها جمع آوری می کنند.

  • If Bale performs (= performs well) then I believe Wales can win.


    اگر بیل عملکرد خوبی داشته باشد (= عملکرد خوبی داشته باشد) پس من معتقدم ولز می تواند برنده شود.

  • Her exercise programme has worked miracles for her.


    برنامه تمرینی او برای او معجزه کرده است.

  • You can work miracles with very little money if you follow our home decoration tips.


    با رعایت نکات دکوراسیون منزل ما می توانید با پول بسیار کم معجزه کنید.

  • He performed miracles to get everything ready in time.


    او معجزه کرد تا همه چیز به موقع آماده شود.

  • I've never seen this play performed before.


    من تا به حال اجرا این نمایش را ندیده بودم.

  • The group will be performing live on tonight's show.


    این گروه در برنامه امشب به اجرای زنده می پردازد.

  • The play was first publicly performed in 1872.


    این نمایش برای اولین بار در سال 1872 به صورت عمومی اجرا شد.

  • The two artists have never performed together before.


    این دو هنرمند پیش از این هرگز با هم اجرا نداشته اند.

  • He performed a few magic tricks at the party.


    او در مهمانی چند شعبده بازی انجام داد.

  • to perform somersaults/​magic tricks


    برای انجام ترفندهای جادویی

  • I'd like to hear it performed live.


    دوست دارم اجرای زنده اش را بشنوم.

  • The prince is no longer able to perform his duties.


    شاهزاده دیگر قادر به انجام وظایف خود نیست.

synonyms - مترادف
  • do


    انجام دادن

  • execute


    اجرا کردن


  • رسیدن


  • انجام دهد

  • fulfilUK


    برآورده کردن


  • اثر


  • کامل

  • discharge


    تخلیه


  • بیرون آوردن


  • پیاده سازی


  • کار کردن


  • مرتکب شدن


  • قطب نما

  • compass


    هدایت


  • ارسال

  • dispatch


    برآورده کردن US

  • fulfillUS


    ساختن


  • مذاکره کنند


  • رعایت کنید


  • تحت تعقیب قرار دادن

  • perpetrate


    راضی کردن

  • prosecute


    مؤثر کردن


  • RealiseUK

  • effectuate


    realizeUS

  • realiseUK


    اجرا کنند

  • realizeUS


    تمام کردن

  • enforce


    ملاقات


  • تیک بزنید


  • معامله کردن

  • tick


  • transact


antonyms - متضاد
  • neglect


    بی توجهی

  • omit


    حذف کردن

  • abstain


    خودداری کنند


  • اجتناب کردن


  • خرس

  • cancel


    لغو

  • cease


    دست کشیدن


  • ايجاد كردن


  • انکار


  • از بین رفتن


  • مستقیم

  • discontinue


    متوقف کردن

  • dissuade


    منصرف کردن

  • dodge


    طفره رفتن


  • شکست


  • فراموش کردن

  • halt


    مکث

  • idle


    بیکار


  • چشم پوشی


  • نگاه داشتن


  • از دست دادن


  • حفظ


  • نادیده گرفتن


  • جلوگیری کردن


  • رد کردن


  • دست برداشتن از


  • تخفیف


  • جست و خیز کردن

  • disregard


  • discount


  • skip


لغت پیشنهادی

careened

لغت پیشنهادی

undefined

لغت پیشنهادی

incrementalism