thinking
thinking - فكر كردن
noun - اسم
UK :
US :
نظر یا ایده شما در مورد چیزی، یا نگرش شما نسبت به آن
وقتی به چیزی فکر می کنی
یک فرد متفکر باهوش است و سعی می کند در مورد موضوعات مهم با دقت فکر کند
فعالیت استفاده از ذهن برای در نظر گرفتن چیزی
someone's ideas or opinions
ایده ها یا نظرات کسی
افراد متفکر از ذهن خود برای بررسی دقیق مسائل استفاده می کنند
the process of forming an opinion or idea about something or the opinions or ideas formed by this process
فرآیند شکلدهی عقیده یا ایده در مورد چیزی، یا عقاید یا ایدههایی که در این فرآیند شکل میگیرد
فرآیند استفاده از ذهن برای درک مسائل، قضاوت کردن و حل مشکلات
با این حال، آنها تأثیر کمی بر جریان اصلی تفکر محافظه کار داشتند.
Although this trigger, like other triggers, presents open-ended problematic situations, critical thinking does not occur spontaneously.
اگرچه این محرک، مانند سایر محرکها، موقعیتهای مشکلساز پایانناپذیری را ارائه میکند، تفکر انتقادی خود به خود رخ نمیدهد.
این گزارش در تضاد با تفکر فعلی در مورد بهترین چیز برای والدین شاغل است.
His statements closely reflect government thinking.
اظهارات او از نزدیک نشان دهنده تفکر دولت است.
اما توضیح پویایی تفکر او هرگز آسان نبوده است.
تغییری در تفکر از نظر تأثیر رژیم غذایی بر بیماری ایجاد شده است.
Opportunity for mathematical experience and the development of mathematical thinking might seem unlikely to occur readily in the Home Corner.
فرصتی برای تجربه ریاضی و توسعه تفکر ریاضی ممکن است بعید به نظر برسد که به راحتی در گوشه خانه رخ دهد.
اینها نشان میدهند که چگونه تفکر ریاضی دانشآموزان ممکن است از آنچه انجام میدهند و میگویند استنتاج شود.
این در حال حاضر محور اصلی تفکر جدید درباره باخ است.
مجبور شدم سریع فکر کنم.
او به تشویق تفکر خلاق در کلاس اعتقاد دارد.
او یک فکر جدی برای انجام دادن داشت.
با تفکر خوب و روشن می توان به پاسخ رسید.
تفکر فعلی در مورد این سوال چیست؟
من با این نوع تفکر مخالفم.
او تفکر پشت این کمپین را توضیح داد.
مدرسه با کمی آینده نگری از پول استفاده بهتری می کرد.
این موضوع نیاز به تفکر عمیق زیادی دارد.
قبل از اینکه با طرح موافقت کنیم، کمی فکر سخت داریم.
ما امیدواریم که کتاب او تفکر در مورد این موضوع را تحریک کند.
هدف ما توسعه فرآیندهای تفکر علمی در کودکان است.
بله، در عوض به او ایمیل میزنم - این فکر خوبی است (= یک ایده خوب).
نوشته های او در مورد جنگ موتوری بر تفکر استراتژیک در دهه 1930 تسلط یافت.
آخرین اعلامیه نشان دهنده یک تغییر اساسی در تفکر دولت است.
بعید است که به این زودی فکر خود را تغییر داده باشند.
Traditional educational thinking placed importance on learning by rote.
تفکر آموزشی سنتی به یادگیری از روی یادداشت اهمیت می داد.
contemporary trends in feminist thinking
روندهای معاصر در تفکر فمینیستی
تفکر جدید در سیاست خارجی منجر به نگرش بازتر نسبت به غرب شد.
این مفهوم برخلاف بسیاری از تفکرات سنتی در مورد زبان است.
من باید کمی فکر کنم که چگونه کتاب ها را به بهترین نحو تنظیم کنم.
تصمیم برای ترکیب این دو بخش چیست؟
این کتاب تأثیر تفکر مسیحی بر جامعه غربی را مورد بحث قرار می دهد.
همه افراد متفکر می دانند که ما باید از هدر دادن منابع طبیعی خود دست برداریم.
من احساس می کنم که تفکر او از جهاتی منسوخ شده است.
چندین کتاب جدید تفکر من را درباره تروریسم تغییر داده است.
من به طور جدی در مورد رابطه مان فکر کرده ام.
فکر کردن، برای من، کار سختی است!
فلسفه
reasoning
استدلال
thoughts
اندیشه ها
اندیشه
تئوری
نظر
چشم انداز
conclusions
نتیجه گیری
ارزیابی
ideas
ایده ها
موقعیت
beliefs
باورها
opinions
نظرات
outlook
دیدگاه ها
viewpoint
حدس
viewpoints
قضاوت انگلستان
views
قضاوت ایالات متحده
conjecture
باور
مغز
judgementUK
فکر کردن
judgmentUS
شناخت
تفکر
cerebration
مشورت
cogitation
ایده پردازی
cognition
درون نگری
contemplation
خط فکری
deliberation
منطق
ideation
introspection
logic
blank
جای خالی
ignorance
جهل
neglect
بی توجهی
disregard
بی فکری
thoughtlessness
تحقیر
heedlessness
غفلت
disdain
ناباوری
negligence
بی احترامی
disbelief
توجه
disrespect
تمرکز
بی میلی
جسمانی بودن
disinclination
فراموشی
corporeality
جسمانی
amnesia
بی اطلاعی
physicality
سوء تفاهم
unawareness
بی تدبیری
misunderstanding
سهل انگاری - بی دقتی
imprudence
تکانشگری
carelessness
ستایش
impulsiveness
شیفت کوتاه
praise
inattention
short shrift