binder

base info - اطلاعات اولیه

binder - کلاسور

noun - اسم

/ˈbaɪndər/

UK :

/ˈbaɪndə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [binder] در گوگل
description - توضیح
  • a removable cover for holding loose sheets of paper magazines etc


    یک پوشش قابل جابجایی برای نگهداری ورق های شل کاغذ، مجلات و غیره


  • شخص یا ماشینی که قطعات کتاب را به هم می چسباند

  • a substance that makes things stick together


    ماده ای که باعث می شود چیزها به هم بچسبند


  • قراردادی که در آن شما پول می پردازید تا نشان دهید که قصد خرید ملک را دارید

  • a temporary contract that shows an agreement has been made, and is used until the formal contract has been prepared


    یک قرارداد موقت که نشان می‌دهد توافق صورت گرفته است و تا زمانی که قرارداد رسمی تنظیم نشده است استفاده می‌شود

  • a hard cover in which paper documents or magazines are stored


    جلد سختی که اسناد یا مجلات کاغذی در آن نگهداری می شود

  • a bookbinder


    آ صحافی

  • a machine used on farms to fasten crops into sheaves (= bundles) after they have been cut


    ماشینی که در مزارع استفاده می شود تا محصولات را پس از برش در دسته ها (= دسته ها) بچسبانند


  • ماده ای که به مخلوط اضافه می شود تا همه قسمت ها به هم بچسبند

  • a strip of material wrapped tightly around part of the body to firmly press or hold it in place for example after surgery (= a medical operation)


    نواری از مواد که به طور محکم در اطراف قسمتی از بدن پیچیده شده است تا آن را محکم فشار داده یا در جای خود نگه دارد، مثلاً پس از جراحی (= یک عمل پزشکی)

  • a special piece of clothing that some people especially transgender people (= people whose gender does not match the body they were born with), wear to make their chests appear flatter by holding their breasts flat


    لباس مخصوصی که برخی از افراد، به ویژه افراد ترنس (= افرادی که جنسیت آنها با بدنی که با آن متولد شده اند مطابقت ندارد) می پوشند تا با صاف نگه داشتن سینه های خود، سینه های خود را صاف تر نشان دهند.

  • a stiff cover that can hold loose papers, often having a part that fastens them


    یک پوشش سفت که می تواند کاغذهای شل را در خود نگه دارد و اغلب دارای بخشی است که آنها را محکم می کند


  • سند کوتاهی که توافق بین خریدار و فروشنده را نشان می‌دهد که برای مدت کوتاهی در حین تهیه سند کامل استفاده می‌شود.

  • a hard cover in which paper documents can be stored


    یک جلد سخت که اسناد کاغذی را می توان در آن ذخیره کرد

  • Then she remembered a binder that held personal and financial information.


    سپس صحافی را به یاد آورد که حاوی اطلاعات شخصی و مالی بود.

  • The process starts by mixing metal powder with a liquid containing a cellulose binder.


    این فرآیند با مخلوط کردن پودر فلز با مایعی حاوی یک اتصال دهنده سلولزی آغاز می شود.

  • It is becoming an essential binder in the structure of a civilisation created by the application of science to industry.


    این در حال تبدیل شدن به یک پیوند ضروری در ساختار تمدنی است که با کاربرد علم در صنعت ایجاد شده است.

  • Bequeath your heirs a well-organized set of financial and personal records in a loose-leaf binder or computer program.


    به وراث خود مجموعه ای منظم از سوابق مالی و شخصی را در یک کلاسور یا برنامه کامپیوتری به ارث ببرید.

  • I rammed my books and my binders into my briefcase.


    کتاب ها و کلاسورهایم را در کیفم فرو کردم.

  • No bananas or rice because they are natural binders.


    بدون موز یا برنج، زیرا چسباننده طبیعی هستند.

  • Each bank was offered binders containing a stack of papers 12 inches thick.


    به هر بانک صحافی حاوی یک دسته کاغذ به ضخامت 12 اینچ ارائه شد.

  • Will the binder be potato bread crumbs, mayo or a combination?


    آیا بایندر سیب زمینی، خرده نان، مایو یا ترکیبی خواهد بود؟

example - مثال
  • a ring binder


    یک کلاسور حلقه

  • Subscribe today and get a free binder with your first issue.


    امروز مشترک شوید و با اولین شماره خود یک کلاسور رایگان دریافت کنید.

  • a leather/plastic binder


    یک کلاسور چرمی/پلاستیکی

  • He's filled five binders with notes.


    او پنج کلاسور را با یادداشت پر کرده است.

  • The way to harvest cereals 50 years ago was to use a binder, that cut the crop and tied it up in sheaves.


    روش برداشت غلات در 50 سال پیش استفاده از چسبی بود که محصول را برش می داد و در قفسه ها می بست.

  • You can use egg as a binder.


    می توانید از تخم مرغ به عنوان چسب استفاده کنید.

  • Compression devices such as abdominal binders and compression stockings may help.


    دستگاه‌های فشرده‌سازی مانند باندرهای شکمی و جوراب‌های فشاری ممکن است کمک کنند.

  • One of the most important parts of choosing the right binder for you is getting the right size.


    یکی از مهم ترین بخش های انتخاب کلاسور مناسب برای شما، اندازه گیری مناسب است.

  • Can you recommend a company that makes good binders for busty individuals?


    آیا می توانید شرکتی را معرفی کنید که کلاسورهای خوبی برای افراد سینه دار بسازد؟

  • This transgender nonprofit ships free binders to people who need them.


    این غیر انتفاعی تراجنسیتی کلاسورهای رایگان را برای افرادی که به آنها نیاز دارند ارسال می کند.

  • a three-ring binder


    یک کلاسور سه حلقه

  • a binder agreement


    یک توافق نامه الزام آور

  • In the case of a real estate purchase a binder contains the basic terms of the transaction.


    در مورد خرید ملک، یک صحافی شامل شرایط اساسی معامله است.


  • یک صحافی پوشش بیمه ای را برای یک دوره زمانی مشخص تا زمانی که بیمه نامه واقعی صادر شود ارائه می دهد.

  • Your report will look more professional if it is presented in an attractive binder.


    اگر گزارش شما در یک کلاسور جذاب ارائه شود، حرفه ای تر به نظر می رسد.

synonyms - مترادف

  • فایل

  • folder


    پوشه

  • notebook


    نوت بوک


  • باند


  • پوشش


  • قاب

  • looseleaf folder


    پوشه برگ شل

  • ring binder


    کلاسور

  • portfolio


    نمونه کارها

  • dossier


    پرونده

  • envelope


    پاكت نامه

  • wallet


    کیف پول

  • sleeve


    آستین


  • مورد


  • پرونده سند

  • wrapper


    لفاف


  • ژاکت

  • sheath


    غلاف

  • heading


    عنوان

  • holder


    دارنده

  • wrapping


    کاغذ بسته بندی

  • packet


    بسته


  • organiserUK

  • organiserUK


    organizerUS

  • organizerUS


    جیب


  • فایل جعبه


  • کپسول

  • casing


    ظرف

  • capsule



  • pod


antonyms - متضاد
  • planter


    کاشت

لغت پیشنهادی

tread

لغت پیشنهادی

memphis

لغت پیشنهادی

chewy