brace

base info - اطلاعات اولیه

brace - بند شلوار

noun - اسم

/breɪs/

UK :

/breɪs/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [brace] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a neck brace (= worn to support the neck after an injury)


    بریس گردن (= برای حمایت از گردن پس از آسیب پوشیده می شود)

  • My daughter has to wear a brace on her teeth.


    دخترم باید روی دندان هایش بریس بگذارد.

  • a pair of braces


    یک جفت بریس

  • The braces held up his trousers.


    پرانتز شلوارش را بالا نگه داشت.

  • two brace of partridge(s)


    دو بند کبک

  • He scored a brace of goals.


    او یک دو گل به ثمر رساند.

  • a belt-and-braces policy


    خط مشی کمربند و بریس

  • He had braces on his teeth.


    روی دندان هایش بریس داشت.

  • I used to wear a brace.


    من قبلا بند می زدم.

  • He was recently fitted with a brace for his bad back.


    اخیراً برای کمر بدش یک بریس نصب شده است.

  • I had to wear a brace for my crooked teeth when I was a teenager.


    در نوجوانی مجبور بودم برای دندان های کج خود بریس ببندم.

  • The photos don't show the heavy steel braces that meant he could walk despite this condition.


    عکس‌ها بریس‌های فولادی سنگین را نشان نمی‌دهند که به این معنی بود که او علی‌رغم این شرایط می‌توانست راه برود.

  • a brace of pheasants


    یک بند قرقاول

  • The side wall of the old house was braced with a wooden support.


    دیوار کناری خانه قدیمی با تکیه گاه چوبی مهاربندی شده بود.

  • The passengers were told to brace themselves (= to press their bodies hard against something or hold them very stiff) for a crash landing.


    به مسافران گفته شد که برای فرود تصادفی خود را مهار کنند (= بدن خود را محکم به چیزی فشار دهند یا آنها را بسیار سفت نگه دارند).

  • She told me she had some bad news for me and I braced myself for a shock.


    او به من گفت که خبر بدی برای من دارد و من خودم را برای شوک آماده کردم.

  • Time seems to stand still as you brace yourself for the impact.


    زمانی که خود را برای تأثیر آماده می‌کنید، به نظر می‌رسد که زمان ثابت می‌ماند.

  • The next few days might be quite challenging so I'd better brace myself.


    چند روز آینده ممکن است بسیار چالش برانگیز باشد، بنابراین بهتر است خودم را آماده کنم.

  • We're bracing ourselves for the first snow of winter.


    ما خودمان را برای اولین برف زمستان آماده می کنیم.

  • The weather forecasters told us to brace ourselves for a heavy storm.


    هواشناسان به ما گفتند که خود را برای یک طوفان شدید آماده کنیم.

  • She braced herself against the dresser.


    او خودش را در مقابل کمد نگه داشت.

  • You will need to brace the walls.


    شما باید دیوارها را مهار کنید.

synonyms - مترادف

  • حمایت کردن

  • prop


    پشتیبانی

  • reinforcement


    تقویت

  • buttress


    تکیه گاه


  • اقامت کردن

  • beam


    پرتو

  • bracket


    براکت


  • کوه


  • ساحل

  • truss


    خرپا


  • ستون

  • joist


    تیرچه

  • stanchion


    پایه دار

  • strut


    چوب بند

  • batten


    چاقو زدن

  • bolster


    تقویت کردن

  • bracer


    مهاربند


  • قطب


  • پست

  • rod


    میله

  • spur


    تحریک

  • underpinning


    زیرسازی

  • mounting


    نصب

  • sprag


    قارچ

  • arm


    بازو


  • باند

  • bar


    بار

  • bearing


    یاتاقان


  • مسدود کردن


  • رونق

  • cantilever


    کنسول

antonyms - متضاد

  • کمک

لغت پیشنهادی

plenty

لغت پیشنهادی

blab

لغت پیشنهادی

celebrate