vote

base info - اطلاعات اولیه

vote - رای

noun - اسم

/vəʊt/

UK :

/vəʊt/

US :

family - خانواده
vote
رای
voter
رای دهنده
google image
نتیجه جستجوی لغت [vote] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • to win/lose votes


    برای بردن/از دست دادن آرا

  • You can cast your vote at the local polling station.


    می توانید رای خود را در شعبه رای گیری محلی به صندوق بیندازند.

  • He took 53% of the votes in the election.


    او در انتخابات 53 درصد آرا را به خود اختصاص داد.

  • They've started opening the ballot boxes and counting the votes.


    آنها شروع به باز کردن صندوق ها و شمارش آرا کرده اند.

  • No candidate gained a majority of the votes in the first round.


    هیچ نامزدی در دور اول اکثریت آرا را به دست نیاورد.

  • The Tory candidate received only 4203 votes.


    نامزد حزب محافظه کار تنها 4203 رای کسب کرد.

  • There were 21 votes for and 17 against the motion with 2 abstentions.


    این طرح با 21 رأی موافق و 17 رأی مخالف و 2 رأی ممتنع به تصویب رسید.

  • The motion was passed by 6 votes to 3.


    این طرح با 6 رای موافق و 3 رای مخالف به تصویب رسید.

  • The Green candidate won over 3 000 of the 14 000 votes cast.


    نامزد سبز بیش از 3000 رای از 14000 رای به دست آورد.

  • to win/lose a vote


    برنده شدن/از دست دادن یک رای

  • to have/take/hold a vote on an issue


    در مورد یک موضوع رای دادن/گرفتن/برگزاری رای دادن

  • We saw today a decisive vote in favour of (= for) industrial action.


    امروز شاهد رای قاطع به نفع (= برای) اقدام صنعتی بودیم.

  • The issue was put to the vote.


    موضوع به رای گذاشته شد.

  • The vote was unanimous.


    رای به اتفاق آرا بود.

  • He called on the government to delay the vote to authorize military action.


    او از دولت خواست تا رأی گیری برای مجوز اقدام نظامی را به تعویق بیندازد.

  • Decisions have to be ratified by a majority vote.


    تصمیمات باید با اکثریت آرا تصویب شوند.

  • In Britain and the US people get the vote at 18.


    در بریتانیا و ایالات متحده، مردم در 18 رای می گیرند.

  • How many years is it since women have had the vote?


    چند سال است که زنان رای داده اند؟

  • legislation to give prisoners the vote


    قانونی برای دادن رای به زندانیان

  • She obtained 40% of the vote.


    او 40 درصد آرا را به دست آورد.


  • این حزب سهم خود را از آرا افزایش داد.


  • رای دانشجو

  • the Labour vote


    رای کارگر

  • the Hispanic/Latino vote


    رای اسپانیایی/لاتینی

  • Everyone's vote counts.


    رای همه مهم است

  • The chairperson has the deciding vote.


    رئیس دارای رای تعیین کننده است.

  • It's a cynical attempt to get votes at the next election.


    این یک تلاش بدبینانه برای کسب آرا در انتخابات بعدی است.

  • They do not yet have the votes needed to pass the bill.


    آنها هنوز آرای لازم برای تصویب این لایحه را ندارند.

  • The party received its lowest number of votes since 1935.


    این حزب کمترین تعداد رای خود را از سال 1935 به دست آورد.

  • He won the seat thanks to Polish block votes.


    او به لطف آرای بلوک لهستان برنده این کرسی شد.

  • My vote will go to the party that addresses crime.


    رای من به حزبی می رسد که به جرم رسیدگی کند.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • disenfranchisement


    سلب حق رای

  • subjugation


    انقیاد

  • alienation


    بیگانگی

  • exclusion


    محرومیت

  • disqualification


    رد صلاحیت

  • marginalisationUK


    حاشیه نشینی انگلستان

  • marginalizationUS


    حاشیه نشینی ایالات متحده

  • disagreement


    اختلاف نظر


  • مسئوليت

لغت پیشنهادی

convenience

لغت پیشنهادی

subsequent

لغت پیشنهادی

alteration