vote
vote - رای
noun - اسم
UK :
US :
to show which person or party you want or whether you support a plan by marking a piece of paper raising your hand etc
برای نشان دادن اینکه کدام شخص یا حزب را می خواهید، یا اینکه آیا از یک طرح حمایت می کنید، با علامت گذاری یک تکه کاغذ، بالا بردن دست و غیره
با رای دادن به او، شخص یا چیزی را برای یک جایزه خاص انتخاب کنید
if a parliament, committee etc votes a sum of money for something they decide by voting to provide money for that particular purpose
اگر مجلس، کمیته و غیره مبلغی را برای چیزی رای دهند، با رأی گیری تصمیم می گیرند که برای آن هدف خاص پول تهیه کنند.
to choose a leader representative or government by voting, so that they become the new leader representative etc
با رای دادن رهبر، نماینده یا دولت را انتخاب کنند تا رهبر، نماینده و غیره جدید شوند
اگر کشوری یا رای دهندگانی به پای صندوق های رای بروند، در انتخابات رای می دهند - به ویژه در گزارش های خبری استفاده می شود
اگر گروهی از افراد در یک جلسه رای دهند، در مورد چیزی رای می دهند
برای علامت گذاری یک کاغذ، با شماره تلفن و غیره تماس بگیرید تا رای دهید
از اعضای یک سازمان بخواهید که در مورد چیزی رای دهند تا تصمیم بگیرند چه کاری انجام دهند
رای دادن به چیزی که دیگران روی آن توافق کرده اند، به طوری که آن اتفاق نیفتد
عمل رای دادن در یک انتخابات یا جلسه، یا انتخابی که هنگام رای دادن انجام می دهید
موقعیتی که گروهی از مردم برای تصمیم گیری در مورد چیزی یا انتخاب نماینده رای می دهند
نتیجه یک رأی گیری
to show by marking a paper raising your hand etc which person you want to elect or whether you support a particular plan
برای نشان دادن با علامت گذاری یک کاغذ، بالا بردن دست و غیره که می خواهید کدام شخص را انتخاب کنید یا از یک طرح خاص حمایت می کنید
وقتی گروهی از مردم برای تصمیم گیری یا انتخاب چیزی رای می دهند
انتخاب یا تصمیمی که کسی با رای دادن در یک انتخابات یا جلسه می گیرد
حق رای
تعداد کل آرای کسب شده در یک انتخابات یا تعداد کل افرادی که رای می دهند
to express your choice or opinion especially by officially writing a mark on a paper or by raising your hand or speaking in a meeting
برای بیان انتخاب یا نظر خود، به خصوص با نوشتن رسمی علامت روی کاغذ یا با بالا بردن دست یا صحبت کردن در یک جلسه
the act of showing your choice or opinion in an election or meeting by writing an X on an official piece of paper or putting your hand up
عمل نشان دادن انتخاب یا نظر خود در یک انتخابات یا جلسه با نوشتن X روی یک کاغذ رسمی یا بالا بردن دست
راهی برای تصمیم گیری با درخواست از گروهی از مردم برای رای دادن
تعداد کل آرای داده شده یا دریافت شده در یک انتخابات
حق رای دادن به طور رسمی
رای دادن به چیزی
to express your choice or opinion as one member of a group in order to decide a matter of importance to the whole group or to elect someone to an office
برای بیان انتخاب یا نظر خود به عنوان یکی از اعضای یک گروه به منظور تصمیم گیری در مورد موضوع مهم برای کل گروه یا انتخاب شخصی برای یک دفتر
to express your choice or opinion especially by writing a mark on an official paper or by raising your hand
برای بیان انتخاب یا نظر خود، به خصوص با نوشتن یک علامت روی کاغذ رسمی یا با بالا بردن دست
a choice that someone makes in an election or meeting especially by writing a mark on an official paper or by raising their hand
انتخابی که شخصی در یک انتخابات یا جلسه انجام می دهد، به ویژه با نوشتن علامت روی یک کاغذ رسمی یا با بالا بردن دست
روشی برای تصمیم گیری با درخواست از گروهی از مردم برای رای دادن
تعداد کل آرایی که داده شده است
بررسی پیامهای رایانهای بین اعضای شورا در ماه آوریل نشان میدهد که برخی از آنها در حال لابیگری با همکاران در مورد نحوه رای دادن هستند.
A review of computer messages between council members during April shows some of them lobbying colleagues on how to vote.
آقای آلتون گفت که نظرسنجی های رسمی ثبت نام انتخابات ناکافی بوده و بسیاری از افراد واجد شرایط رای دادن را از دست داده اند.
Mr Alton said official electoral registration surveys were inadequate, missing many people actually eligible to vote.
to win/lose votes
برای بردن/از دست دادن آرا
می توانید رای خود را در شعبه رای گیری محلی به صندوق بیندازند.
او در انتخابات 53 درصد آرا را به خود اختصاص داد.
آنها شروع به باز کردن صندوق ها و شمارش آرا کرده اند.
هیچ نامزدی در دور اول اکثریت آرا را به دست نیاورد.
نامزد حزب محافظه کار تنها 4203 رای کسب کرد.
این طرح با 21 رأی موافق و 17 رأی مخالف و 2 رأی ممتنع به تصویب رسید.
این طرح با 6 رای موافق و 3 رای مخالف به تصویب رسید.
نامزد سبز بیش از 3000 رای از 14000 رای به دست آورد.
برنده شدن/از دست دادن یک رای
در مورد یک موضوع رای دادن/گرفتن/برگزاری رای دادن
امروز شاهد رای قاطع به نفع (= برای) اقدام صنعتی بودیم.
موضوع به رای گذاشته شد.
رای به اتفاق آرا بود.
او از دولت خواست تا رأی گیری برای مجوز اقدام نظامی را به تعویق بیندازد.
تصمیمات باید با اکثریت آرا تصویب شوند.
در بریتانیا و ایالات متحده، مردم در 18 رای می گیرند.
چند سال است که زنان رای داده اند؟
legislation to give prisoners the vote
قانونی برای دادن رای به زندانیان
او 40 درصد آرا را به دست آورد.
این حزب سهم خود را از آرا افزایش داد.
رای دانشجو
رای کارگر
رای اسپانیایی/لاتینی
Everyone's vote counts.
رای همه مهم است
رئیس دارای رای تعیین کننده است.
این یک تلاش بدبینانه برای کسب آرا در انتخابات بعدی است.
آنها هنوز آرای لازم برای تصویب این لایحه را ندارند.
این حزب کمترین تعداد رای خود را از سال 1935 به دست آورد.
او به لطف آرای بلوک لهستان برنده این کرسی شد.
رای من به حزبی می رسد که به جرم رسیدگی کند.
اراده
نامزدی
آرزو کردن
انتخاب
تصمیم گیری
determination
عزم
انتخابات
گزینه
گفتن
آره یا نه
بله یا خیر
قضاوت انگلستان
yea or nay
قضاوت ایالات متحده
judgementUK
ارزیابی
judgmentUS
حکم
انتخاب کردن
verdict
ترجیح
appraisal
نظر
choosing
چیدن
وضوح
زنگ زدن
picking
نتیجه
selecting
ورقه رای
تبعیض
فرزندخواندگی
فرق - تمیز - تشخیص
ballot
رتبه بندی
adoption
disenfranchisement
سلب حق رای
subjugation
انقیاد
alienation
بیگانگی
exclusion
محرومیت
disqualification
رد صلاحیت
marginalisationUK
حاشیه نشینی انگلستان
marginalizationUS
حاشیه نشینی ایالات متحده
disagreement
اختلاف نظر
مسئوليت