convenience

base info - اطلاعات اولیه

convenience - راحتی

noun - اسم

/kənˈviːniəns/

UK :

/kənˈviːniəns/

US :

family - خانواده
inconvenience
ناراحتی
convenient
راحت
inconvenient
نامناسب
conveniently
به راحتی
inconveniently
ناخوشایند
google image
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [convenience] در گوگل
description - توضیح

  • کیفیت مناسب یا مفید بودن برای یک هدف خاص، به ویژه با آسان کردن چیزی یا صرفه جویی در وقت شما


  • چه چیزی برای یک فرد خاص آسان ترین و بهترین است


  • چیزی که مفید است زیرا در وقت شما صرفه جویی می کند یا به این معنی است که کار کمتری برای انجام دادن دارید

  • a public toilet


    یک توالت عمومی

  • food products that are made and packed in a way that makes them very quick and easy to use


    محصولات غذایی که به گونه ای ساخته و بسته بندی می شوند که استفاده از آنها را بسیار سریع و آسان می کند

  • the state of being convenient


    حالت راحت بودن


  • زمانی که شما می خواهید


  • به محض اینکه دوست دارید یا می توانید


  • دستگاه یا ماشینی، معمولاً در خانه، که به سرعت کار می کند و به تلاش کمی نیاز دارد

  • a public toilet


    این واقعیت که چیزی برای اهداف شما مناسب است و هیچ مشکلی برای برنامه یا برنامه های شما ایجاد نمی کند

  • the fact that something is suitable for your purposes and causes no difficulty for your schedule or plans


    راحتی نیز هر چیزی است که استفاده از آن آسان باشد و زندگی را راحت کند

  • A convenience is also anything that is easy to use and makes life comfortable


    این واقعیت که انجام کاری، رسیدن به آن، و غیره آسان است، یا چیزی که مفید و مفید است


  • در زمانی که کسی آماده است یا می خواهد کاری انجام دهد


  • به محض اینکه کسی بتواند کاری را انجام دهد


  • غذا یا وعده های غذایی راحت هنگام خرید آماده هستند یا می توانند خیلی سریع پخته شوند

  • convenience food or meals are ready to eat when you buy them or can be cooked very quickly


    آنها 166 غذای راحت را برای مقایسه هزینه با همتایان آماده شده در خانه انتخاب کردند.

  • They selected 166 convenience foods for cost comparisons with home prepared counterparts.


    او جلوی یک فروشگاه رفاهی می نشیند و از مشتریان ربع می خواهد.

  • He sits in front of a convenience store and asks customers for quarters.


    استیشن واگن جدید آکورد ایمنی و راحتی را ارائه می دهد.

  • The new Accord station wagon offers safety and convenience.


    برخی از افراد ممکن است به دلیل راحتی وسوسه شوند.

  • Some people might be tempted by convenience.


    متریک D یک راحتی محاسباتی است.

  • The D metric is a computational convenience.


    در این آزمایش‌ها، انسان‌ها برای راحتی مورد استفاده قرار گرفتند، زیرا آنها در پیروی از دستورالعمل‌ها خوب هستند.

  • In these experiments, humans were used for convenience, because they're good at following directions.


    با این حال، هیچ زندانی نباید در شب بدون داشتن تخت و سایر امکانات در حبس بماند.

  • No inmate, however was to be confined at night without being provided with a bed and other conveniences.


    پرداخت قبوض از طریق اینترنت یک راحتی واقعی است.

  • Being able to pay bills over the Internet is a real convenience.


    مردم برای راحتی زندگی در نزدیکی حمل و نقل انبوه مایلند اجاره بیشتری بپردازند.

  • People are willing to pay higher rent for the convenience of living near mass transit.


    راحتی درختان بلند!

  • The convenience of the high trees!


example - مثال
  • We have provided seats for the convenience of our customers.


    ما برای راحتی مشتریانمان صندلی در نظر گرفته ایم.

  • For (the sake of) convenience, the two groups have been treated as one in this report.


    برای سهولت، دو گروه در این گزارش به عنوان یکی در نظر گرفته شده اند.

  • The position of the house combines quietness and convenience.


    موقعیت خانه ترکیبی از آرامش و راحتی است.

  • In this resort you can enjoy all the comfort and convenience of modern tourism.


    در این اقامتگاه می توانید از تمام راحتی و آسایش گردشگری مدرن لذت ببرید.

  • It was a great convenience to have the school so near.


    این خیلی راحت بود که مدرسه خیلی نزدیک بود.

  • The house had all the modern conveniences (= central heating, etc.) that were unusual at that time.


    خانه تمام امکانات مدرن (= گرمایش مرکزی و ...) را داشت که در آن زمان غیرعادی بود.

  • Can you telephone me at your convenience to arrange a meeting?


    آیا می توانید با من تماس بگیرید تا یک جلسه ترتیب دهیم؟

  • Please contact us at your earliest convenience.


    لطفا در اولین فرصت با ما تماس بگیرید.

  • All our holiday chalets include a microwave and food processor for extra convenience.


    همه کلبه‌های تعطیلات ما برای راحتی بیشتر دارای مایکروویو و غذاساز هستند.

  • An order form is enclosed for your convenience.


    فرم سفارش برای راحتی شما ضمیمه شده است.

  • I keep my cookbooks in the kitchen for convenience.


    من کتاب های آشپزی خود را برای راحتی در آشپزخانه نگه می دارم.

  • The system is based on administrative convenience rather than public benefit.


    این سیستم به جای منافع عمومی مبتنی بر راحتی اداری است.

  • We leave the keys near the front door for the sake of convenience.


    برای راحتی کار کلیدها را نزدیک درب ورودی می گذاریم.

  • They wouldn't like to live without modern conveniences such as microwaves.


    آنها دوست ندارند بدون امکانات مدرن مانند مایکروویو زندگی کنند.

  • It's a great convenience living next door to a post office.


    زندگی در کنار یک اداره پست یک راحتی عالی است.

  • It's a great convenience living near the station.


    زندگی در نزدیکی ایستگاه یک راحتی عالی است.

  • I like the convenience of living close to work.


    من راحتی زندگی در نزدیکی محل کار را دوست دارم.

  • Just for convenience, I'm going to live at my mother's place until my new apartment is ready.


    فقط برای راحتی، من می خواهم در خانه مادرم زندگی کنم تا آپارتمان جدیدم آماده شود.

  • To the great conveniency of the public the company reduced the price of goods in the English market.


    برای راحتی بیشتر مردم، این شرکت قیمت کالاها را در بازار انگلیس کاهش داد.

  • The goods will be delivered at your convenience.


    کالا به راحتی تحویل داده می شود.

  • Please return the completed form at your earliest convenience.


    لطفا در اولین فرصت فرم تکمیل شده را برگردانید.

  • The house has every modern convenience.


    خانه تمام امکانات مدرن را دارد.

  • The conveniencies of life become more plentiful every day .


    امکانات زندگی هر روز بیشتر می شود.

  • I enjoy the convenience of having my groceries delivered.


    من از راحتی تحویل خواربارم لذت می برم.

  • Repairs were scheduled at the customer’s convenience.


    تعمیرات به دلخواه مشتری برنامه ریزی شد.

  • modern conveniences like a microwave oven


    امکانات مدرن مانند اجاق مایکروویو

  • Convenience and comfort are both major factors in consumer choice.


    راحتی و آسایش هر دو عامل اصلی در انتخاب مصرف کننده هستند.

  • the convenience of online shopping


    راحتی خرید آنلاین

  • We offer large parking lots for customers' convenience.


    ما پارکینگ های بزرگ را برای راحتی مشتریان ارائه می دهیم.

  • These links are provided as a convenience and we accept no responsibility for their content.


    این لینک‌ها برای سهولت ارائه شده‌اند و ما هیچ مسئولیتی در قبال محتوای آنها نمی‌پذیریم.

  • In the digital era viewers can watch programmes at their convenience, not the scheduler's.


    در عصر دیجیتال، بینندگان می توانند برنامه ها را به راحتی تماشا کنند، نه برنامه زمان بندی.

synonyms - مترادف

  • راحتی


  • سهولت


  • رضایت


  • سود

  • enjoyment


    لذت بردن

  • luxury


    لوکس

  • accommodation


    محل اقامت


  • خوب


  • مزیت - فایده - سود - منفعت

  • succorUS


    کمک ایالات متحده

  • succourUK


    succourUK


  • حمایت کردن


  • علاقه


  • سرویس

  • advancement


    پیشرفت

  • aid


    کمک


  • معاونت


  • تسکین

  • furtherance


    پیشبرد

  • ministration


    وزارت

  • ministry


    رفاه


  • تندرستی

  • well-being


    بهبود

  • betterment


    خیر بزرگتر

  • greater good


    بهبودی

  • melioration


    ببخشید

  • boon


    سودمندی


  • شادی

  • joyfulness


    دعای خیر

  • benediction


    آنودین

  • anodyne


antonyms - متضاد

  • بار

  • millstone


    سنگ آسیاب


  • وزن

  • blockage


    انسداد


  • خسارت


  • تاخیر انداختن


  • دشواری

  • dissatisfaction


    نارضایتی

  • handicap


    معلول

  • hindrance


    مانع


  • صدمه

  • impediment


    نامناسب بودن

  • inappropriateness


    بی مصلحتی

  • inexpedience


    جراحت


  • بی فایده بودن

  • inutility


    ضرر - زیان


  • نیاز


  • محدودیت

  • obstruction


    متوقف کردن


  • توقف


  • ناراحتی

  • stoppage


    خواستن

  • unhappiness


    هدر

  • unsuitability


    سختی

  • uselessness


    بی تدبیری


  • بی احتیاطی


  • عدم مصلحت

  • hardness


  • imprudence


  • injudiciousness


  • inexpediency


لغت پیشنهادی

crimson

لغت پیشنهادی

traders

لغت پیشنهادی

Asia