source
source - منبع
noun - اسم
UK :
US :
یک چیز، مکان، فعالیت و غیره که از آن چیزی دریافت می کنید
علت چیزی، به ویژه یک مشکل، یا جایی که شروع می شود
شخص، کتاب یا سندی که اطلاعاتی را در اختیار شما قرار می دهد
جایی که یک نهر یا رودخانه از آنجا شروع می شود
کد منبع
اگر کالا از یک مکان خاص تهیه شده باشد، از آن مکان تهیه می شود
برای پیدا کردن جایی که می توان چیزی به دست آورد
شخص، کتاب، سند و غیره که به شما اطلاعات می دهد
اگر مالیات در منبع از درآمد شما برداشته شود، قبل از اینکه هر گونه درآمدی داشته باشید، برداشت می شود
اگر یک شرکت مواد، قطعات و غیره را از یک مکان خاص تهیه کند، آنها را از آنجا تهیه می کند
جایی که چیزی از آن می آید یا از آنجا شروع می شود یا علت چیزی
کسی یا چیزی که اطلاعات را ارائه می کند
در جایی که چیزی از آن می آید
someone or something that supplies information
گرفتن چیزی از یک مکان خاص
چیزی یا کسی که باعث یا تولید چیزی می شود یا منشأ آن است
منبع نیز کسی یا چیزی است که شما از آن اطلاعات کسب می کنید
مکان یا چیزی که چیزی از آن می آید یا از آن شروع می شود یا علت چیزی
اگر درآمد شما از منبع مالیات گرفته می شود، مالیات بر درآمد از حقوق شما گرفته می شود و مستقیماً به مقامات مالیاتی ارسال می شود
گرفتن چیزی، به ویژه محصولات یا مواد، از یک مکان خاص
if your income is taxed at source income tax is taken from your salary and sent directly to the tax authorities
فوراً برای رفع مشکل در منبع اقدام کنید.
to get something especially products or materials, from a particular place
اکثر آمریکایی ها به تلویزیون به عنوان منبع اصلی اطلاعات خود متکی هستند.
پول از منابع بی شماری به دست می آید.
خورشید شاید کم هزینه ترین منبع انرژی ما باشد.
این عوامل دلسرد کننده با هم ترکیب می شوند تا جستجو برای منابع انرژی ارزان تر و ایمن تر از نظر زیست محیطی را وادار کنند.
لوبیا و عدس منبع بسیار خوبی از پروتئین هستند.
These discouraging factors combine to compel a search for cheaper and environmentally safer energy sources.
در صورت برق گرفتگی، برق را از منبع آن قطع کنید.
منبع ما به ما اطلاع داد که احتمال حمله دیگری در هفته بعد، احتمالاً در منطقه مرکزی لندن وجود دارد.
این بزرگترین منبع ثبت شده پساب رادیواکتیو در جهان است.
Our source informed us that there was a possibility of another attack the following week possibly in the central London area.
مخزن آب از دست می دهد، اما ما نمی توانیم منبع نشت را پیدا کنیم.
renewable energy sources
منابع انرژی تجدیدپذیر
این ماهی ها به طور گسترده ای به عنوان منبع غذایی استفاده می شوند.
کتابخانه محلی شما منبع مفیدی از اطلاعات خواهد بود.
منبع اصلی درآمد آنها چیست؟
گردشگری منبع اصلی درآمد این منطقه است.
پنجره کوچک تنها منبع نور بود.
منابع مالی از منابع بسیار متنوعی تامین شد.
او از ذکر منابع خود خودداری کرد.
منابع دولتی دیروز اشاره کردند که ممکن است کاهش هایی صورت گیرد.
منابع اطلاعاتی می گویند اکنون بر این باورند که او مرده است.
This information comes from a very reliable source.
این اطلاعات از یک منبع بسیار معتبر بدست آمده است.
به گفته منابع صنعتی، احتمال افزایش این قیمت ها وجود دارد.
انتساب صحیح مطالب منبع بسیار مهم است.
مناظر ایرلندی از دیرباز منبع الهام هنرمندان بوده است.
موفقیت ورزشی مایه غرور ملی است.
منبع بالقوه درگیری
منبع دائمی تحریک
منبع رود نیل
آیا حقوق شما در منبع (= توسط کارفرمای شما) مالیات می شود؟
بهتر است با چنین مشکلاتی در منبع مقابله کنید.
بر اساس سیستم PAYE، مالیات بر درآمد کارمندان در مبدأ مشمول مالیات است.
آیا منبع درآمد خارجی دارید؟
آیا می دانید منبع این شایعه / شایعه چیست؟
دولت امیدوار است از منابع جدید اشتغال در حوزه سلامت استفاده کند.
تنها منبع نور آتش بود.
این شهر تمام انرژی خود را از منابع تجدیدپذیر تامین می کند.
این سخت پوستان منبع غذایی ارزشمندی برای برخی از ماهی ها هستند.
ما باید به دنبال منابع جایگزین انرژی باشیم.
ما سعی کردیم منبع صدا را پیدا کنیم.
منبع کار ارزان
منبع بارور ایده ها
اصل و نسب
derivation
استخراج
ریشه
birthplace
زادگاه
علت
fount
چشمه
نویسنده
شروع
provenance
منشأ
بالا آمدن
begetter
بهتر
etymology
علم اشتقاق لغات
پدر
genesis
روایت آفرینش در انجیل
تاریخ
originator
مبتکر
pedigree
شجره نامه
شروع کنید
معمار
cradle
گهواره
creator
ایجاد کننده
initiator
آغازگر
inventor
مخترع
provenience
بستر بذر
seedbed
پیشین
commencement
نویسندگی
radix
اساس
antecedent
سپیده دم
authorship
dawn
نتیجه
completion
تکمیل
culmination
اوج گیری
پایان
ending
پایان دادن
بستن
closing
بسته شدن
تمام کردن
closure
بسته
desistance
مقاومت
coda
کدا
consummation
به کمال رساندن
denouement
انصراف
endgame
پایان بازی
termination
خاتمه دادن
cessation
توقف
windup
باد کردن
wrap-up
نهایی سازی ایالات متحده
wind-up
به پایان رساندن
finalizationUS
دستاورد
finishing
وضوح
accomplishment
نهایی سازی انگلستان
finalisationUK