friendly
friendly - دوستانه
adjective - صفت
UK :
US :
غیر دوستانه
بی دوست
دوست شدن
behaving towards someone in a way that shows you like them and are ready to talk to them or help them
رفتار کردن با کسی به گونه ای که نشان دهد شما او را دوست دارید و آماده صحبت با او یا کمک به او هستید
با کشور خود در جنگ نیستید یا با شما مخالفت نمی کنید
یک بازی دوستانه برای لذت یا تمرین انجام می شود و نه به این دلیل که برنده شدن مهم است
behaving towards someone in a way that shows you like them and are ready to talk to them or help them
دوستانه و مراقبت از دیگران، به گونه ای که باعث می شود مردم شما را دوست داشته باشند و احساس راحتی کنند
دوستانه و مهربان
دوستانه و آسان برای دوست داشتن
دوستانه با کسی که به تازگی به جایی رسیده است
دوستانه و مشتاق برای راحت کردن بازدیدکنندگان
رفتاری شاد و دوستانه
دوستانه و مودب اما رسمی
دوستانه و آسان برای صحبت - به ویژه در مورد افراد در موقعیت های مهم استفاده می شود
بازی ای که برای لذت یا تمرین انجام می شود و نه به این دلیل که برنده شدن مهم است
رفتار خوشایند و مهربانانه با کسی
یک مکان دوستانه دلپذیر است و به شما احساس شادی و راحتی می دهد
یک بازی دوستانه یا مشاجره، بازیای است که شما برای لذت و تمرین مهارتهای خود انجام میدهید، بهجای بازی یا بحث جدی با هدف برنده شدن.
A friendly game or argument is one that you play or have for pleasure and in order to practise your skills, rather than playing or arguing seriously with the aim of winning
کشورهای دوست و سربازان دوست کشورهایی هستند که دشمن شما نیستند و با شما کار می کنند یا می جنگند.
Friendly countries and friendly soldiers are ones who are not your enemies and who are working or fighting with you.
بازی ای که برای لذت و تمرین انجام می شود، نه با هدف کسب امتیاز به عنوان بخشی از یک رقابت جدی
a game that is played for enjoyment and in order to practise, not with the aim of winning points as part of a serious competition
در پایان کلمات به معنای مضر نیست استفاده می شود.
در پایان کلمات به معنای مناسب برای استفاده افراد خاص استفاده می شود.
داشتن نگرش یا رفتار به گونه ای که نشان می دهد مردم را دوست دارید و می خواهید آنها شما را دوست داشته باشند و به شما اعتماد کنند
having an attitude or acting in a way that shows that you like people and want them to like and trust you
اگر مکانی را دوستانه توصیف می کنید، به این معنی است که آن مکان دلپذیر و راحت است
اگر کشورها یا سازمان ها دوستانه باشند، حاضرند به یکدیگر کمک کنند
Friendly همچنین به عنوان یک فرم ترکیبی به معنای آسان بودن یا عدم آسیب رساندن استفاده می شود
مربوط به شرایطی است که در آن مالکان یا مدیران یک شرکت مایلند آن را به شرکت دیگری بفروشند که می خواهد آن را بخرد.
relating to situations in which the owners or directors of a company are willing to sell it to another company that wants to buy it
(اغلب در ترکیبات استفاده می شود) آسان برای استفاده یا مناسب برای اعضای یک گروه خاص برای استفاده
برای جلوگیری از ادعای نادرست تولیدکنندگان برای سازگاری با محیط زیست، قوانین سختگیرانه تری لازم است.
Tighter laws are needed to prevent manufacturers from falsely claiming their products are environment friendly.
ما هنوز Odd-Knut را ندیده بودیم، اما صدای او دوستانه و شایسته بود.
کارکنان هتل بسیار دوستانه و مفید بودند.
الا بسیار صمیمی بود و من بلافاصله او را دوست داشتم.
کن و کلیف موی روشن، صمیمی و صمیمی بودند و زیاد صحبت می کردند.
فردی صمیمی و صمیمی
بار عالی است و کارکنان صمیمی هستند.
همه با من بسیار دوستانه بودند.
من مطمئن هستم که مردم در رومانی با غریبه ها دوستانه تر هستند.
یک لبخند دوستانه/خوش آمدید
یک حرکت / احوالپرسی دوستانه
یک هتل کوچک با فضایی دوستانه
بلافاصله با لبخند بزرگ و چهره دوستانه او احساس کردم که در خانه هستم.
این یک محله بسیار دوستانه است.
خیلی زود با زوج همسایه دوست شدیم.
او با اکثر کارکنان بیمارستان رابطه دوستانه داشت.
ما با دوستانه ترین شرایط نبودیم (= ما اصلاً دوستانه نبودیم).
The government has maintained friendly relations with the Japanese.
دولت روابط دوستانه خود را با ژاپنی ها حفظ کرده است.
این نرم افزار بسیار دوستانه تر از نسخه قبلی است.
child-friendly policies
سیاست های دوستدار کودک
بدون شک، باکتری های دوست برای سلامتی ضروری هستند.
یک بحث دوستانه
friendly rivalry
رقابت دوستانه
این مسابقات همیشه باعث شوخی دوستانه در مورد اینکه بهترین کشور کیست.
فقط یک بازی دوستانه بود.
برای یک بار تقریباً دوستانه به نظر می رسید.
فرانک یک پسر واقعاً دوستانه بود.
او جدا، تقریباً بی حوصله، اما کاملاً دوستانه به نظر می رسید.
او داشت بیش از حد دوستانه می شد.
همه به طور استثنایی با من دوستانه بودند.
او فردی بسیار خونگرم و صمیمی است.
جان لبخند دوستانه ای به من زد.
رئیس در مورد مشکل بعد از کار با من گفتگوی دوستانه داشت.
او همیشه با نصیحت دوستانه یا شانه ای برای گریه کردن در دسترس بود.
رفتار او دقیقاً دوستانه نبود
او با مورین بسیار دوست است.
affectionate
محبت آمیز
affable
دوست داشتنی
amiable
دلپذیر
genial
خوشایند
congenial
صمیمی
cordial
گرم
دلنشین
convivial
همراه
companionable
شرکت دوست
company-loving
دوستانه
sociable
اجتماعی
gregarious
برونگرا
outgoing
چماقی
clubbable
رفیقانه
comradely
NeighbourlyUK
neighbourlyUK
مهمان نواز
hospitable
قابل دسترسی
approachable
آسان برای کنار آمدن با
در دسترس
accessible
باز کن
بدون رزرو
unreserved
اسان گیر
easy-going
خوش اخلاق
good-natured
خوش خیم
amicable
قابلیت
kindly
خوب
benign
قابل قبول
amenable
الزام آور
agreeable
obliging
unfriendly
غیر دوستانه
aloof
دور
antisocial
ضد اجتماعی
سرد
disagreeable
نامطلوب
غیر صمیمی
grouchy
باشکوه
grumpy
بد خلق
haughty
مغرور
surly
ترسناک
antagonistic
آنتاگونیست
chilly
خرچنگ
crabby
لعنتی
cranky
خشن
gruff
خصومت آمیز
hostile
منظور داشتن
ناراحت کننده - شدیدا ناخوشایند
obnoxious
رزرو شده است
reserved
ایستادگی
standoffish
آزمایشی
testy
ناخوشایند
unpleasant
غیر اجتماعی
unsociable
بد اخلاق
bad-tempered
شمعدانی
cantankerous
یخ زده
سنگدل
frosty
بداخلاق
hard-hearted
ill-disposed
ill-natured
ill-tempered
