heel
heel - پاشنه
noun - اسم
UK :
US :
قسمت خمیده پشت پای شما
قسمت برجسته در قسمت پایین کفش که باعث می شود کفش در پشت بلندتر شود
بخشی از جوراب که پاشنه شما را می پوشاند
بخشی از دست شما بین انتهای انگشت شست و مچ دست شما
خیلی زود بعد از چیزی
دنبال کردن از نزدیک پشت سر کسی، به خصوص به منظور دستگیر کردن یا حمله به او
مردی که با دیگران رفتار بدی دارد
برای گذاشتن پاشنه روی یک کفش
به سگت میگفت کنارت راه بره
قسمت گرد شده پشت پا
بخشی از جوراب یا کفش که پاشنه پا را می پوشاند
قسمت برجسته پشت یک کفش، زیر پاشنه شما
فردی که با دیگران بد و ناعادلانه رفتار می کند
قسمت برآمده کف دست شما نزدیک به مچ دست است
the end part of something especially of a loaf of bread that is usually left after the rest has been eaten or used
قسمت انتهایی چیزی مخصوصاً یک قرص نان که معمولاً بعد از خوردن یا استفاده باقی مانده باقی می ماند.
برای ترمیم پاشنه کفش
در راگبی، پاشنه زدن به توپ، ضربه زدن به آن با پاشنه به عقب است.
به سگی گفت که به او دستور دهد که بیاید و نزدیک تو بایستد یا در حین راه رفتن به پهلوی تو راه برود
پاشنه دست شما قسمت برجسته و داخلی نزدیک به مچ است.
قسمتی از جوراب یا کفش که قسمت گرد شده پشت پا را می پوشاند یا قسمتی از پایین کفش که پشت پا را بالاتر از جلو می برد.
the part of a sock or shoe that covers the rounded back part of the foot or the part of the bottom of a shoe that lifts the back of the foot higher than the front
اگر بگویید پاشنه! به یک سگ، شما به او دستور می دهید که نزدیک شما راه برود.
او اجناس را می گیرد، اما احساس می کند پاشنه پا است.
سپس لاک پشت را به او داد، روی پاشنه های خود چرخید و راه افتاد.
مری یک جفت پمپ مشکی با پاشنه های سه اینچی و سگک های نقره ای پیدا کرد.
در این فصل گوین اغلب با پاشنه ملتهب مانع شده است و این گمانه زنی را تشدید می کند که وزن او یک مشکل است.
This season Gwynn often has been hindered by an inflamed heel intensifying speculation that his weight is an issue.
ناگهان گراز با صخرهای مواجه شد که برای بالا رفتن بسیار شیبدار بود و روی پاشنه خود چرخیده بود.
پسر کر پشمی زیر پاشنه من!
پیشبینی میشود که در سال 1996 فروش آن به 1.17 میلیارد دلار برسد، که باعث شکست سگا و نینتندو شده است.
سخت، از طریق پاشنه شستم.
قبل از خواب کرم را روی پاشنه های خشک و ترک خورده بمالید.
سیب زمینی از روی آتش برداشت و روی پاشنه هایش نشست.
کفش با پاشنه کم/بلند
یک پاشنه رکابی
سیگار را زیر پاشنه کفشش له کرد.
گروهبان پاشنه هایش را زد و بیرون رفت.
high-heeled shoes
کفشهای پاشنه بلند
او اغلب کفش پاشنه دار نمی پوشد.
مجبور شدم کل راه رفتن را با کفش پاشنه دار انجام دهم.
او در حالی که پلیس به دنبالش بود از استادیوم فرار کرد.
او در حالی که دو سگ کوچولو در پاشنهاش بودند از مسیر بالا آمد.
وسیله ای غیر خشونت آمیز برای به عقب انداختن شورشیان
آنها در پاشنه های خود حفر می کردند و قیمت را پایین نمی آوردند.
برگشت و در حالی که پیتر پاشنه پا داشت فرار کرد.
آنها در حالی که نیروی انتظامی داغ بود به مرز رسیدند.
موفقیتهای بیشتر پس از اولین رمان پرفروش او به دست آمد.
اخبار افزایش بیکاری پس از کاهش ارقام صادرات به شدت دنبال شد.
او سر به پا عاشق رئیسش شده است.
داشتیم پاشنه پا می زدیم و منتظر چند مشتری بودیم.
روی پاشنه اش چرخید و با عصبانیت دور شد.
این جزیره چندین قرن را زیر پاشنه امپراتوری بریتانیا گذراند.
ضربه مشت او را دوباره روی پاشنه هایش تکان داد.
با وجود درد شدید ناشی از یک پاشنه به شدت کبود شده، او در مسابقه زندگی خود دوید.
نمک می تواند زخم ها را التیام بخشد.
پاشنه اش در پله ها گیر کرد و پایین افتاد.
او یک دقیقه دیگر می رسد!
پاشنه پایش را گرفت و روی پله زمین خورد.
کفش هایم را به پاشنه پا بردم تا آنها را تعمیر کنم.
وقتی دیدم چقدر ناراحتش کردم احساس کردم یک پاشنه واقعی هستم.
من یک ترکش در پاشنه ام دارم.
وقتی دیدم او چقدر ناراحت است، احساس کردم که یک پاشنه واقعی هستم.
tilt
کج کردن
slope
شیب
لاغر
incline
متمایل شدن
slant
مایل
گام صدا
نکته
فهرست
cant
نمی تونم
زاویه
careen
مراقبت
خم کن
keel over
کلنگ زدن
در یک زاویه باشد
بانک
خم شدن
رول
recline
لم دادن
bevel
اریب
dip
تاب خوردن
sway
دور زدن
skew
منحرف شدن
کمبر
veer
هدف
camber
پرتاب کردن
اره برقی
کاهش می یابد
seesaw
نقطه
غوغایی
lurch
قهرمان
saviourUK
heroine
نجات دهنده آمریکا
saviourUK
خوب
saviorUS
نجات دهنده
goody
مدافع
redeemer
بشردوستانه
defender
افسانه
humanitarian
محافظ
تحویل دهنده
protector
نگهبان
conservator
رهایی بخش
deliverer
پاراگراف
guardian
پس انداز
rescuer
نگهدارنده
liberator
نورانی
paragon
کار نیکوتر
saver
زن شجاع
preserver
مرد شجاع
luminary
شوالیه در زره درخشان
do-gooder
زن بزرگ
brave woman
مرد بزرگ
فرشته ی محافظ
brave man
نمونه درخشان
knight in shining armor
سامری خوب
guardian angel
shining example
Good Samaritan