fairer
fairer - منصفانه تر
N/A - N/A
UK :
US :
treating someone in a way that is right or reasonable or treating a group of people equally and not allowing personal opinions to influence your judgment
رفتار درست یا معقول با کسی یا رفتار یکسان با گروهی از مردم و اجازه ندادن نظرات شخصی بر قضاوت شما
اگر چیزی منصفانه باشد، معقول است و همان چیزی است که شما انتظار دارید یا سزاوار آن هستید
اگر یک بازی یا مسابقه عادلانه باشد، طبق قوانین انجام می شود
این روش صحیح رفتار با کسی و آنچه که لیاقتش را دارد است
درست است که می گویند
با در نظر گرفتن هر چیزی که در یک موقعیت تأثیر دارد، تا بتوان قضاوت عادلانه ای داشت
چیزی که می گویید تا نشان دهید که می دانید چرا کسی کاری را انجام داده یا گفته است
something that you say when you want someone to behave reasonably or treat you the same as other people
چیزی که وقتی می خواهید کسی رفتار معقولانه ای داشته باشد یا مانند دیگران با شما رفتار کند، می گویید
an opportunity to explain something or give your opinions, without other people trying to influence the situation
فرصتی برای توضیح چیزی یا ارائه نظرات خود، بدون اینکه افراد دیگر تلاش کنند بر وضعیت تأثیر بگذارند
به روشی صادقانه و بدون هیچ شکی
If you hit someone fair and square on a particular part of their body you hit that person hard exactly on that part
اگر به فردی صاف و مربعی به قسمت خاصی از بدنش ضربه بزنید، دقیقاً به آن قسمت ضربه شدیدی می زنید
(از پوست) رنگ پریده، یا (از مو) زرد کم رنگ یا طلایی
بسیار بزرگ
نه خیلی خوب نه خیلی بد
(از یک ایده، حدس یا شانس) خوب است، اما عالی نیست
(از هوا) دلپذیر و خشک
(از یک زن) زیبا
a large public event where goods are bought and sold, usually from tables that have been specially arranged for the event and where there is often entertainment
یک رویداد عمومی بزرگ که در آن کالاها خرید و فروش میشوند، معمولاً از روی میزهایی که مخصوص این رویداد چیده شدهاند، و اغلب اوقات سرگرمی وجود دارد.
یک رویداد بیرونی که در آن می توانید برای لذت بردن بر روی ماشین های بزرگ سوار شوید و برای بردن جوایز بازی کنید
a large show at which people who work in a particular industry meet and sell and advertise their products
یک نمایشگاه بزرگ که در آن افرادی که در یک صنعت خاص کار می کنند ملاقات می کنند و محصولات خود را می فروشند و تبلیغ می کنند
یک رویداد عمومی در حومه شهر که در آن حیوانات مزرعه و محصولات مزرعه به فروش می رسد
a public event often held outside where you can take part in competitions and buy small things and food often organized to collect money for a particular purpose
یک رویداد عمومی که اغلب در خارج از خانه برگزار می شود، جایی که می توانید در مسابقات شرکت کنید و چیزهای کوچک و غذا بخرید، که اغلب برای جمع آوری پول برای یک هدف خاص سازماندهی می شود.
treating someone in a way that is right or reasonable or treating people equally and not allowing personal opinions to influence your judgment
رفتار درست یا معقول با کسی یا رفتار یکسان با مردم و اجازه ندادن نظرات شخصی بر قضاوت شما
در برخی از ورزش ها، به ویژه. بیسبال، عادلانه به معنای درون زمین بازی است
در مقایسه بزرگ یا عالی
به احتمال زیاد درست است؛ دقیق
(از پوست) رنگ پریده یا (از مو) روشن
یک رویداد عمومی که معمولاً در خارج از خانه برگزار می شود و در آن کالاها و گاهی اوقات حیوانات مزرعه نشان داده و فروخته می شود و اغلب غذا و سرگرمی وجود دارد.
a public event usually held outside where goods and sometimes farm animals are shown and sold and where there is often food and entertainment
نمایشگاه شهرستانی/ایالتی نمایشگاهی است که در آن حیوانات مزرعه و محصولات آن منطقه برای رقابت برای جوایز نشان داده می شود و غذا و سرگرمی وجود دارد.
A county/state fair is one where farm animals and products from that region are shown to compete for prizes and there is food and entertainment.
نمایشگاه خیابانی نمایشگاهی است که در آن خیابان شهری به روی خودروها بسته می شود تا کالاها و مواد غذایی به افرادی که در آن راه می روند فروخته شود.
A street fair is one where a city street is closed to cars so that goods and food can be sold to people walking through it.
یک محاکمه عادلانه
چرا باید تمام نظافت را انجام دهم؟ این عادلانه نیست!
این عادلانه نیست جو (= درست نیست) که او را مجبور به انجام همه کارها کند!
این منصفانه نیست که او اجازه رفتن دارد و من نه!
این عادلانه نیست که من را برای همه چیز سرزنش کنید!
او با همه کارمندانش بسیار منصف است (= با همه آنها یکسان رفتار می کند).
She claims her article was a fair comment on (= a reasonable thing to say about) a matter of public interest.
او ادعا می کند که مقاله او یک اظهار نظر منصفانه در مورد (= چیزی منطقی برای گفتن در مورد) یک موضوع مورد علاقه عمومی بود.
He offered to do all the cleaning if I did all the cooking which seemed like a fair (= reasonable) deal.
او پیشنهاد داد که اگر من تمام پخت و پز را انجام دهم، تمام نظافت را انجام دهم، که معامله عادلانه (= معقول) به نظر می رسید.
من فکر می کردم قیمت منصفانه ای است که او ارائه می دهد.
من حاضرم سهم عادلانه (= برابر) خود را از کار انجام دهم.
تنها چیزی که کارگران می خواهند دستمزد منصفانه برای کاری است که انجام می دهند.
این یک مبارزه منصفانه بود.
من فکر می کنم منصفانه است که به شما بگویم که ما بیش از 300 درخواست برای این شغل داشته ایم.
من فکر می کنم منصفانه است که بگویم (که) شما کمتر از من کار انجام داده اید.
او کار را بد انجام داده است، اما، انصافاً، من به او زمان بسیار کمی برای انجام آن دادم.
من فقط از دست او عصبانی هستم زیرا او خیلی بد رفتار کرده است. به اندازه کافی منصفانه.
بیا نوبت منه منصفانه است!
او فکر نمی کرد که در دادگاه رسیدگی عادلانه ای داشته باشد.
ما مسابقه را منصفانه و میدانی بردیم.
محکم و صاف به دماغم زد.
او موهای روشن و چشمان آبی دارد.
یک چهره منصفانه
خواهرم موی تیره دارد اما رنگ برادرم (= او موی روشن دارد).
He's fair-haired.
او مو روشن است.
همه خانواده من پوست روشنی دارند.
در این هفته مقدار زیادی باران داشتیم.
ما تعداد زیادی متقاضی داشته ایم.
It's a fair-sized garden.
این یک باغ منصفانه است.
ما راه درازی را پیمودهایم، اما هنوز راه عادلانهای (= مسافت بسیار طولانی) باقی مانده است.
فیلم ها در مقیاس ضعیف، منصفانه، خوب و عالی رتبه بندی می شوند.
من در علم منصف بودم، اما هرگز این کار من نبود.
بهتر
nicer
زیباتر
happier
شادتر
timelier
به موقع
better-timed
خوش خیم
benigner
روشن تر
brighter
دوستانه تر
friendlier
مهربان تر
kinder
دلپذیرتر
kindlier
مفید
pleasanter
رز
usefuller
خوش شانس تر
rosier
apter
luckier
مناسب تر
apter
محتمل تر
fitter
دستی تر
likelier
شادی آور
handier
رویایی تر
jollier
بهشتی تر
dreamier
شیرین تر
heavenlier
سپاسگزارتر
sweeter
به نظر می رسد
gratefuller
آفتابی تر
seemlier
رسیده
prettier
عزیزم
sunnier
عاقل تر
riper
سالم
darlinger
ظریف تر
wiser
healthier
finer
harsher
خشن تر
poorer
فقیرتر
tardier
دیرتر
unfriendlier
غیر دوستانه
adverser
مخالف
less agreeable
کمتر قابل قبول
less amicable
کمتر دوستانه
less complimentary
کمتر تعارف دارد
less welcoming
کمتر استقبال می کند
more antagonistic
متضاد تر
more disadvantageous
زیان آور تر
more disparaging
تحقیر کننده تر
more hostile
خصمانه تر
more inopportune
نامناسب تر
منفی تر
more objectionable
قابل اعتراض تر
more regrettable
تاسف بارتر
more unfortunate
تاسف بار تر
more untimely
نابهنگام تر
more untoward
ناخوشایند تر
more inexpedient
بی فایده تر
more infelicitous
شوم تر
more ominous
بدون تعارف تر
more uncomplimentary
بدبخت تر
more inauspicious
تهدید کننده تر
more inconvenient
دردسر ساز تر
more threatening
more troublesome
