aggressive
aggressive - خشونت آمیز
adjective - صفت
UK :
US :
با عصبانیت رفتاری تهدیدآمیز دارید، طوری که انگار می خواهید با کسی بجنگید یا به آن حمله کنید
بسیار مصمم برای موفقیت یا رسیدن به آنچه می خواهید
یک بیماری تهاجمی به سرعت در بدن پخش می شود
an aggressive action uses direct and forceful methods in order to achieve the result that someone wants
یک اقدام تهاجمی از روش های مستقیم و زورمندانه استفاده می کند تا به نتیجه ای که کسی می خواهد برسد
an aggressive person or organization is very determined to be successful and achieve what they want
یک فرد یا سازمان تهاجمی بسیار مصمم است که موفق شود و به آنچه می خواهد برسد
نشان دادن خشم و تمایل به حمله به دیگران
مصمم به برنده شدن یا موفقیت و استفاده از اقدام قهرآمیز برای انجام این کار
وضعیت تهاجمی شرایطی است که جدی است و به سرعت در بدن پخش می شود یا بدتر می شود
Aggressive treatment is strong treatment that could itself cause harm, used when someone has a serious condition
درمان تهاجمی یک درمان قوی است که به خودی خود میتواند باعث آسیب شود و زمانی که فردی دارای یک بیماری جدی است استفاده میشود
استفاده از روش های قوی و نیرومند به ویژه برای فروش یا متقاعد کردن
به روشی بسیار قدرتمند و رقابتی به منظور کسب مزیت انجام می شود
نیرومند، رقابتی و مصمم برای برنده شدن یا رسیدن به آنچه می خواهید
used to describe investments that involve some risk or investors that take risks in order to gain the best results
برای توصیف سرمایهگذاریهایی که شامل برخی از ریسکها هستند یا سرمایهگذارانی که برای به دست آوردن بهترین نتایج ریسک میکنند، استفاده میشود
Perhaps because of its deep associations with childhood drunken behavior is usually more infantile than aggressive.
شاید به دلیل ارتباط عمیقی که با دوران کودکی دارد، رفتار مستی معمولاً بیشتر کودکی است تا پرخاشگرانه.
برخی از نژادهای سگ، مانند ژرمن شپرد، برای تهاجمی بودن پرورش داده شدند.
مردان مست و پرخاشگر بودند.
وقتی گفتم نه، بی ادب و پرخاشگر شد.
Like many children exhibiting aggressive behavior Scott found it tough to talk about his feelings and how he coped with emotions.
مانند بسیاری از کودکانی که رفتار پرخاشگرانه از خود نشان می دهند، اسکات نیز صحبت در مورد احساسات خود و نحوه کنار آمدن با احساسات را سخت می دید.
They felt that the aggressive behaviour and attention-seeking which are more prevalent among males should not be reinforced by teacher responses.
آنها احساس کردند که رفتار پرخاشگرانه و توجه طلبی که در بین مردان شایع تر است نباید با پاسخ معلمان تقویت شود.
کودکانی که بازیهای ویدیویی خشن انجام میدهند، رفتار پرخاشگرانهتری نسبت به کودکانی که انجام نمیدهند، از خود نشان میدهند.
Manipulation is just another form of aggressive behaviour.
دستکاری فقط شکل دیگری از رفتار تهاجمی است.
The world of international banking is now full of aggressive bright but hopelessly inexperienced lenders in their mid-twenties.
دنیای بانکداری بین المللی اکنون مملو از وام دهندگان تهاجمی، باهوش، اما ناامیدکننده بی تجربه در اواسط بیست سالگی است.
Chris is an aggressive driver.
کریس یک راننده تهاجمی است.
Patrick is generally regarded as having been an aggressive enforcer of civil-rights laws and often came under fire from conservatives.
پاتریک عموماً به عنوان مجری تهاجمی قوانین حقوق مدنی در نظر گرفته می شود و اغلب مورد انتقاد محافظه کاران قرار می گیرد.
Aggressive people become more aggressive around passive people Ruth said.
روت گفت که افراد پرخاشگر در اطراف افراد منفعل پرخاشگرتر می شوند.
برخی از جمعیت بسیار پرخاشگر بودند، فریاد می زدند و به شیشه ها می زدند.
یک درمان تهاجمی برای سرطان
Seals have been known to exhibit aggressive behaviour towards swimmers.
فوک ها رفتار تهاجمی نسبت به شناگران از خود نشان می دهند.
He became increasingly aggressive as the evening wore on.
با فرا رسیدن غروب، او به طور فزاینده ای پرخاشگر می شد.
نیازی به پرخاشگری نیست
او هشدار داد که سگش نسبت به غریبه ها پرخاشگر است.
یک کمپین تبلیغاتی بسیار تهاجمی
ما باید در رویکرد خود تهاجمی تر باشیم.
این شرکت در جستجوی بازارهای جدید بسیار تهاجمی است.
پزشکان او را مبتلا به سرطان نادر و تهاجمی تشخیص دادند که بیم آن می رفت که غیر قابل درمان باشد.
Nicholas was diagnosed with the rare disease in November and has undergone aggressive treatments since then.
نیکلاس در ماه نوامبر به این بیماری نادر مبتلا شد و از آن زمان تاکنون تحت درمان های تهاجمی قرار گرفته است.
یک سگ پرخاشگر خطرناک
That was an unnecessarily aggressive response.
این یک پاسخ تهاجمی غیر ضروری بود.
وقتی نام او به میان آمد، خلق و خوی او آشکارا تهاجمی شد.
آیا تماشای خشونت در تلویزیون می تواند کودکان را پرخاشگرتر کند؟
As a teenager George was aggressive and moody.
جورج در نوجوانی پرخاشگر و بد خلق بود.
همیشه مهم است که از رفتار پرخاشگرانه در کودکان خردسال جلوگیری شود.
A good salesperson has to be aggressive in today's competitive market.
یک فروشنده خوب باید در بازار رقابتی امروز تهاجمی باشد.
من از فروش تهاجمی او را ناامید کردم.
او با سبک رانندگی تهاجمی خود در پیست، جمعیت را به وجد آورد.
the company's highly aggressive marketing techniques
تکنیک های بازاریابی بسیار تهاجمی این شرکت
کلیشه این است که مردان بیشتر از زنان پرخاشگر هستند.
اگر از او انتقاد کنم، پرخاشگر می شود و شروع به داد و فریاد می کند.
رفتار پرخاشگرانه در کلاس قابل تحمل نخواهد بود.
یک کمپین انتخاباتی تهاجمی
aggressive marketing tactics
تاکتیک های بازاریابی تهاجمی
Both players won their first-round matches in aggressive style.
هر دو بازیکن در مسابقات دور اول خود به سبک تهاجمی پیروز شدند.
هر چه سرطان تهاجمی تر باشد، بیشتر و سریعتر گسترش می یابد.
سرطان مغز به درمان تهاجمی مانند جراحی نیاز دارد.
The company mounted an aggressive marketing campaign.
این شرکت یک کمپین بازاریابی تهاجمی راه اندازی کرد.
اگر می خواهید در این تجارت موفق شوید باید تهاجمی باشید.
این شرکت به شدت به دنبال فرصت های تجاری جدید است.
Through aggressive marketing in Europe and Asia, the company pulled in an extra $4.5 billion and doubled its share prices.
از طریق بازاریابی تهاجمی در اروپا و آسیا، این شرکت 4.5 میلیارد دلار اضافی به دست آورد و قیمت سهام خود را دو برابر کرد.
belligerent
جنگ طلب
antagonistic
آنتاگونیست
bellicose
مخرب
destructive
خصومت آمیز
hostile
خشن
متخاصم
adversarial
خشمگین
استدلالی
argumentative
شمعدانی
cantankerous
تقابلی
confrontational
شدید
fierce
غیر مهمان نواز
inhospitable
خصمانه
inimical
تحریک پذیر
irascible
با صدای بلند
loudmouthed
دعوا کننده
pugnacious
استروپی
quarrelsome
بد لحن
stroppy
رزمنده
abusive
متعصب
combative
عصبانی
defiant
پر جنب و جوش
exasperated
آتشین
feisty
کج خلق
fiery
بدخواه
fractious
منظور داشتن
irritable
میفی
malevolent
ستیزه جو
miffy
militant
دوستانه
affable
دوست داشتنی
affectionate
محبت آمیز
amiable
خیراندیش
amicable
خوشایند
benevolent
صمیمی
congenial
دلپذیر
cordial
خوب
genial
مهمان نواز
نوع
hospitable
دوست داشتنیUK
دوست داشتنی ایالات متحده
kindly
صلح جو
likeableUK
صلح آمیز
likableUS
گرم
lovable
قابل قبول
قابلیت
pacific
قابل دسترسی
peaceful
آرام
بشاش
agreeable
شاد
amenable
چهچه
approachable
ملایم
calm
اجتماعی
cheerful
غیر تهاجمی
cheery
غیر متخاصم
chirpy
gentle
gregarious
nonaggressive
nonbelligerent