aggressive

base info - اطلاعات اولیه

aggressive - خشونت آمیز

adjective - صفت

/əˈɡresɪv/

UK :

/əˈɡresɪv/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [aggressive] در گوگل
description - توضیح
  • behaving in an angry threatening way as if you want to fight or attack someone


    با عصبانیت رفتاری تهدیدآمیز دارید، طوری که انگار می خواهید با کسی بجنگید یا به آن حمله کنید

  • very determined to succeed or get what you want


    بسیار مصمم برای موفقیت یا رسیدن به آنچه می خواهید


  • یک بیماری تهاجمی به سرعت در بدن پخش می شود

  • an aggressive action uses direct and forceful methods in order to achieve the result that someone wants


    یک اقدام تهاجمی از روش های مستقیم و زورمندانه استفاده می کند تا به نتیجه ای که کسی می خواهد برسد


  • یک فرد یا سازمان تهاجمی بسیار مصمم است که موفق شود و به آنچه می خواهد برسد

  • showing anger and a willingness to attack other people


    نشان دادن خشم و تمایل به حمله به دیگران

  • determined to win or succeed and using forceful action to do this


    مصمم به برنده شدن یا موفقیت و استفاده از اقدام قهرآمیز برای انجام این کار

  • An aggressive condition is one that is serious and quickly spreads in the body or gets worse


    وضعیت تهاجمی شرایطی است که جدی است و به سرعت در بدن پخش می شود یا بدتر می شود


  • درمان تهاجمی یک درمان قوی است که به خودی خود می‌تواند باعث آسیب شود و زمانی که فردی دارای یک بیماری جدی است استفاده می‌شود

  • using strong forceful methods esp. to sell or persuade


    استفاده از روش های قوی و نیرومند به ویژه برای فروش یا متقاعد کردن


  • به روشی بسیار قدرتمند و رقابتی به منظور کسب مزیت انجام می شود

  • forceful, competitive and determined to win or get what you want


    نیرومند، رقابتی و مصمم برای برنده شدن یا رسیدن به آنچه می خواهید

  • used to describe investments that involve some risk or investors that take risks in order to gain the best results


    برای توصیف سرمایه‌گذاری‌هایی که شامل برخی از ریسک‌ها هستند یا سرمایه‌گذارانی که برای به دست آوردن بهترین نتایج ریسک می‌کنند، استفاده می‌شود

  • Perhaps because of its deep associations with childhood drunken behavior is usually more infantile than aggressive.


    شاید به دلیل ارتباط عمیقی که با دوران کودکی دارد، رفتار مستی معمولاً بیشتر کودکی است تا پرخاشگرانه.

  • Some breeds of dog such as German shepherds, were bred to be aggressive.


    برخی از نژادهای سگ، مانند ژرمن شپرد، برای تهاجمی بودن پرورش داده شدند.

  • The men were drunk and aggressive.


    مردان مست و پرخاشگر بودند.

  • When I said no she became rude and aggressive.


    وقتی گفتم نه، بی ادب و پرخاشگر شد.

  • Like many children exhibiting aggressive behavior Scott found it tough to talk about his feelings and how he coped with emotions.


    مانند بسیاری از کودکانی که رفتار پرخاشگرانه از خود نشان می دهند، اسکات نیز صحبت در مورد احساسات خود و نحوه کنار آمدن با احساسات را سخت می دید.

  • They felt that the aggressive behaviour and attention-seeking which are more prevalent among males should not be reinforced by teacher responses.


    آنها احساس کردند که رفتار پرخاشگرانه و توجه طلبی که در بین مردان شایع تر است نباید با پاسخ معلمان تقویت شود.

  • Kids who play violent video games show much more aggressive behaviour than those who don't.


    کودکانی که بازی‌های ویدیویی خشن انجام می‌دهند، رفتار پرخاشگرانه‌تری نسبت به کودکانی که انجام نمی‌دهند، از خود نشان می‌دهند.

  • Manipulation is just another form of aggressive behaviour.


    دستکاری فقط شکل دیگری از رفتار تهاجمی است.

  • The world of international banking is now full of aggressive bright but hopelessly inexperienced lenders in their mid-twenties.


    دنیای بانکداری بین المللی اکنون مملو از وام دهندگان تهاجمی، باهوش، اما ناامیدکننده بی تجربه در اواسط بیست سالگی است.

  • Chris is an aggressive driver.


    کریس یک راننده تهاجمی است.

  • Patrick is generally regarded as having been an aggressive enforcer of civil-rights laws and often came under fire from conservatives.


    پاتریک عموماً به عنوان مجری تهاجمی قوانین حقوق مدنی در نظر گرفته می شود و اغلب مورد انتقاد محافظه کاران قرار می گیرد.


  • روت گفت که افراد پرخاشگر در اطراف افراد منفعل پرخاشگرتر می شوند.

  • Some of the crowd were very aggressive shouting and banging on windows.


    برخی از جمعیت بسیار پرخاشگر بودند، فریاد می زدند و به شیشه ها می زدند.


  • یک درمان تهاجمی برای سرطان

example - مثال
  • Seals have been known to exhibit aggressive behaviour towards swimmers.


    فوک ها رفتار تهاجمی نسبت به شناگران از خود نشان می دهند.


  • با فرا رسیدن غروب، او به طور فزاینده ای پرخاشگر می شد.

  • There's no need to get aggressive.


    نیازی به پرخاشگری نیست

  • She warned that her dog was aggressive towards strangers.


    او هشدار داد که سگش نسبت به غریبه ها پرخاشگر است.


  • یک کمپین تبلیغاتی بسیار تهاجمی


  • ما باید در رویکرد خود تهاجمی تر باشیم.

  • The firm is extremely aggressive in seeking new markets.


    این شرکت در جستجوی بازارهای جدید بسیار تهاجمی است.

  • Doctors diagnosed her with a rare and aggressive cancer which was feared to be incurable.


    پزشکان او را مبتلا به سرطان نادر و تهاجمی تشخیص دادند که بیم آن می رفت که غیر قابل درمان باشد.

  • Nicholas was diagnosed with the rare disease in November and has undergone aggressive treatments since then.


    نیکلاس در ماه نوامبر به این بیماری نادر مبتلا شد و از آن زمان تاکنون تحت درمان های تهاجمی قرار گرفته است.


  • یک سگ پرخاشگر خطرناک

  • That was an unnecessarily aggressive response.


    این یک پاسخ تهاجمی غیر ضروری بود.

  • Her mood became openly aggressive when his name was mentioned.


    وقتی نام او به میان آمد، خلق و خوی او آشکارا تهاجمی شد.

  • Can watching violence on TV make children more aggressive?


    آیا تماشای خشونت در تلویزیون می تواند کودکان را پرخاشگرتر کند؟

  • As a teenager George was aggressive and moody.


    جورج در نوجوانی پرخاشگر و بد خلق بود.

  • It is important at all times to discourage aggressive behaviour in young children.


    همیشه مهم است که از رفتار پرخاشگرانه در کودکان خردسال جلوگیری شود.

  • A good salesperson has to be aggressive in today's competitive market.


    یک فروشنده خوب باید در بازار رقابتی امروز تهاجمی باشد.

  • I was put off by his aggressive sales pitch.


    من از فروش تهاجمی او را ناامید کردم.

  • He thrilled the crowd with his aggressive driving style on the track.


    او با سبک رانندگی تهاجمی خود در پیست، جمعیت را به وجد آورد.

  • the company's highly aggressive marketing techniques


    تکنیک های بازاریابی بسیار تهاجمی این شرکت

  • The stereotype is that men tend to be more aggressive than women.


    کلیشه این است که مردان بیشتر از زنان پرخاشگر هستند.

  • If I criticize him he gets aggressive and starts shouting.


    اگر از او انتقاد کنم، پرخاشگر می شود و شروع به داد و فریاد می کند.

  • Aggressive behaviour will not be tolerated in the classroom.


    رفتار پرخاشگرانه در کلاس قابل تحمل نخواهد بود.


  • یک کمپین انتخاباتی تهاجمی


  • تاکتیک های بازاریابی تهاجمی

  • Both players won their first-round matches in aggressive style.


    هر دو بازیکن در مسابقات دور اول خود به سبک تهاجمی پیروز شدند.

  • The more aggressive the cancer the further and faster it spreads.


    هر چه سرطان تهاجمی تر باشد، بیشتر و سریعتر گسترش می یابد.

  • Brain cancer requires aggressive treatment such as surgery.


    سرطان مغز به درمان تهاجمی مانند جراحی نیاز دارد.

  • The company mounted an aggressive marketing campaign.


    این شرکت یک کمپین بازاریابی تهاجمی راه اندازی کرد.


  • اگر می خواهید در این تجارت موفق شوید باید تهاجمی باشید.

  • The company is aggressively pursuing new business opportunities.


    این شرکت به شدت به دنبال فرصت های تجاری جدید است.

  • Through aggressive marketing in Europe and Asia, the company pulled in an extra $4.5 billion and doubled its share prices.


    از طریق بازاریابی تهاجمی در اروپا و آسیا، این شرکت 4.5 میلیارد دلار اضافی به دست آورد و قیمت سهام خود را دو برابر کرد.

synonyms - مترادف
  • belligerent


    جنگ طلب

  • antagonistic


    آنتاگونیست

  • bellicose


    مخرب

  • destructive


    خصومت آمیز

  • hostile


    خشن


  • متخاصم

  • adversarial


    خشمگین


  • استدلالی

  • argumentative


    شمعدانی

  • cantankerous


    تقابلی

  • confrontational


    شدید

  • fierce


    غیر مهمان نواز

  • inhospitable


    خصمانه

  • inimical


    تحریک پذیر

  • irascible


    با صدای بلند

  • loudmouthed


    دعوا کننده

  • pugnacious


    استروپی

  • quarrelsome


    بد لحن

  • stroppy


    رزمنده

  • abusive


    متعصب

  • combative


    عصبانی

  • defiant


    پر جنب و جوش

  • exasperated


    آتشین

  • feisty


    کج خلق

  • fiery


    بدخواه

  • fractious


    منظور داشتن

  • irritable


    میفی

  • malevolent


    ستیزه جو


  • miffy


  • militant


antonyms - متضاد

  • دوستانه

  • affable


    دوست داشتنی

  • affectionate


    محبت آمیز

  • amiable


    خیراندیش

  • amicable


    خوشایند

  • benevolent


    صمیمی

  • congenial


    دلپذیر

  • cordial


    خوب

  • genial


    مهمان نواز


  • نوع

  • hospitable


    دوست داشتنیUK


  • دوست داشتنی ایالات متحده

  • kindly


    صلح جو

  • likeableUK


    صلح آمیز

  • likableUS


    گرم

  • lovable


    قابل قبول


  • قابلیت

  • pacific


    قابل دسترسی

  • peaceful


    آرام


  • بشاش

  • agreeable


    شاد

  • amenable


    چهچه

  • approachable


    ملایم

  • calm


    اجتماعی

  • cheerful


    غیر تهاجمی

  • cheery


    غیر متخاصم

  • chirpy


  • gentle


  • gregarious


  • nonaggressive


  • nonbelligerent


لغت پیشنهادی

sits

لغت پیشنهادی

milliseconds

لغت پیشنهادی

refurbished