passage

base info - اطلاعات اولیه

passage - گذر

noun - اسم

/ˈpæsɪdʒ/

UK :

/ˈpæsɪdʒ/

US :

family - خانواده
pass
عبور
overpass
روگذر
underpass
زیرگذر
passing
گذراندن
passable
قابل عبور
impassable
صعب العبور
google image
نتیجه جستجوی لغت [passage] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • A dark narrow passage led to the main hall.


    یک گذرگاه باریک تاریک به سالن اصلی منتهی می شد.

  • a secret underground passage


    یک گذرگاه زیرزمینی مخفی

  • blocked nasal passages


    راه های بینی مسدود شده است

  • Read the following passage and answer the questions below.


    متن زیر را بخوانید و به سوالات زیر پاسخ دهید.

  • I have quoted this passage at length.


    من این قسمت را مفصل نقل کرده ام.

  • a passage from the Bible


    قطعه ای از کتاب مقدس


  • اعتماد به نفس او با گذشت زمان افزایش یافت.

  • rituals which mark the passage of the seasons


    آداب و رسومی که گذر فصول را نشان می دهد

  • The bill is now guaranteed an easy passage through the House of Representatives.


    این لایحه اکنون عبور آسان از مجلس نمایندگان را تضمین می کند.

  • Her grandfather had worked his passage (= worked on a ship to pay for the journey) to America.


    پدربزرگش گذرگاه (= در کشتی برای پرداخت هزینه سفر) به آمریکا کار کرده بود.

  • The officers forced a passage through the crowd.


    مأموران به زور از میان جمعیت عبور کردند.

  • Large trees may obstruct the passage of light.


    درختان بزرگ ممکن است مانع عبور نور شوند.

  • We were promised (a) speedy passage through the border.


    به ما قول داده شد (الف) عبور سریع از مرز.

  • If the law were passed, EU nationals would no longer enjoy free passage through member states.


    در صورت تصویب این قانون، اتباع اتحادیه اروپا دیگر از عبور رایگان از کشورهای عضو برخوردار نخواهند شد.

  • Someone was waiting outside in the passage.


    یک نفر بیرون در پاساژ منتظر بود.


  • یک اتاق خواب با یک راهرو کوچک به حمام منتهی می شد.

  • There was a door at the end of the passage.


    در انتهای گذرگاه در بود.

  • Liz walked out of her room and down the passage.


    لیز از اتاقش بیرون رفت و از پاساژ پایین رفت.


  • پیچ و خم از گذرگاه های مخفی که راه خود را در زیر ساختمان پیچیده است


  • گذرگاه بین دو خانه

  • His writings are filled with poignant passages describing winter winds.


    نوشته‌های او مملو از قسمت‌های دلخراش است که بادهای زمستانی را توصیف می‌کند.

  • I'll dig out the relevant passages in St Augustine.


    من قسمت های مربوطه را در سنت آگوستین حفاری خواهم کرد.

  • In the 15th symphony he quotes a passage from Rossini's ‘William Tell’ overture.


    او در پانزدهمین سمفونی قطعه ای از اورتور «ویلیام تل» روسینی را نقل می کند.

  • There's a lot of slang in this passage.


    در این قسمت عامیانه زیادی وجود دارد.

  • The children were asked to choose their favourite passage from the books they had read.


    از بچه ها خواسته شد که قسمت مورد علاقه خود را از میان کتاب هایی که خوانده اند انتخاب کنند.

  • There are passages in this book that are very hard to understand.


    عباراتی در این کتاب وجود دارد که درک آنها بسیار سخت است.

  • He deserves credit for ensuring the passage of the Civil Rights Act.


    او برای تضمین تصویب قانون حقوق شهروندی شایسته تقدیر است.

  • Starr voted for the final passage of the bill.


    استار به تصویب نهایی این لایحه رای داد.

  • The bill is expected to face a stormy passage in both houses.


    انتظار می رود که این لایحه با عبور طوفانی در هر دو مجلس مواجه شود.


  • این لایحه در ماه نوامبر به تصویب خواهد رسید.

  • The bills did not gain passage in the Senate.


    این لوایح در سنا به تصویب نرسید.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • denial


    انکار

  • idleness


    بیکاری، تنبلی

  • inaction


    بی عملی

  • refusal


    امتناع

  • veto


    وتو


  • صبر کن


  • کل

  • entirety


    تمامیت

  • egress


    خروج

  • exclusion


    محرومیت


  • نتیجه

  • exit


    کلیت

  • totality


    وسعت


  • ساکت

  • entireness


    سکوت


  • درج کنید


  • insert


لغت پیشنهادی

Benelux

لغت پیشنهادی

sucked

لغت پیشنهادی

likening