fairer

base info - اطلاعات اولیه

fairer - منصفانه تر

N/A - N/A

fer

UK :

feər

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fairer] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • یک محاکمه عادلانه

  • Why should I have to do all the cleaning? It's not fair!


    چرا باید تمام نظافت را انجام دهم؟ این عادلانه نیست!

  • It's not fair on Joe (= it is not right) to make him do all the work!


    این عادلانه نیست جو (= درست نیست) که او را مجبور به انجام همه کارها کند!

  • It's not fair that she's allowed to go and I'm not!


    این منصفانه نیست که او اجازه رفتن دارد و من نه!

  • It's not fair to blame me for everything!


    این عادلانه نیست که من را برای همه چیز سرزنش کنید!

  • She's scrupulously fair with all her employees (= she treats them all equally).


    او با همه کارمندانش بسیار منصف است (= با همه آنها یکسان رفتار می کند).

  • She claims her article was a fair comment on (= a reasonable thing to say about) a matter of public interest.


    او ادعا می کند که مقاله او یک اظهار نظر منصفانه در مورد (= چیزی منطقی برای گفتن در مورد) یک موضوع مورد علاقه عمومی بود.

  • He offered to do all the cleaning if I did all the cooking which seemed like a fair (= reasonable) deal.


    او پیشنهاد داد که اگر من تمام پخت و پز را انجام دهم، تمام نظافت را انجام دهم، که معامله عادلانه (= معقول) به نظر می رسید.

  • I thought it was a fair price that she was offering.


    من فکر می کردم قیمت منصفانه ای است که او ارائه می دهد.

  • I'm willing to do my fair (= equal) share of the work.


    من حاضرم سهم عادلانه (= برابر) خود را از کار انجام دهم.

  • All the workers want is a fair wage for the work that they do.


    تنها چیزی که کارگران می خواهند دستمزد منصفانه برای کاری است که انجام می دهند.

  • It was a fair fight.


    این یک مبارزه منصفانه بود.

  • I think it's only fair to tell you that we have had over 300 applications for this job.


    من فکر می کنم منصفانه است که به شما بگویم که ما بیش از 300 درخواست برای این شغل داشته ایم.

  • I think it's fair to say (that) you've done less of the work than I have.


    من فکر می کنم منصفانه است که بگویم (که) شما کمتر از من کار انجام داده اید.

  • He's done the job badly but to be fair I gave him very little time to do it.


    او کار را بد انجام داده است، اما، انصافاً، من به او زمان بسیار کمی برای انجام آن دادم.

  • I'm just annoyed with him because he's behaved so badly. Fair enough.


    من فقط از دست او عصبانی هستم زیرا او خیلی بد رفتار کرده است. به اندازه کافی منصفانه.

  • Come on it's my turn. Fair's fair!


    بیا نوبت منه منصفانه است!

  • He didn't think that he got a fair hearing in court.


    او فکر نمی کرد که در دادگاه رسیدگی عادلانه ای داشته باشد.

  • We won the match fair and square.


    ما مسابقه را منصفانه و میدانی بردیم.


  • محکم و صاف به دماغم زد.

  • She's got fair hair and blue eyes.


    او موهای روشن و چشمان آبی دارد.

  • a fair complexion


    یک چهره منصفانه

  • My sister has dark hair but my brother's fair (= he has fair hair).


    خواهرم موی تیره دارد اما رنگ برادرم (= او موی روشن دارد).

  • He's fair-haired.


    او مو روشن است.

  • All my family are fair-skinned.


    همه خانواده من پوست روشنی دارند.

  • We've had a fair amount of rain this week.


    در این هفته مقدار زیادی باران داشتیم.

  • We've had a fair number of applicants.


    ما تعداد زیادی متقاضی داشته ایم.

  • It's a fair-sized garden.


    این یک باغ منصفانه است.

  • We've come a long way but there's still a fair way (= quite a long distance) to go.


    ما راه درازی را پیموده‌ایم، اما هنوز راه عادلانه‌ای (= مسافت بسیار طولانی) باقی مانده است.

  • Films are rated on a scale of poor fair good and excellent.


    فیلم ها در مقیاس ضعیف، منصفانه، خوب و عالی رتبه بندی می شوند.

  • I was fair at science but it was never my thing.


    من در علم منصف بودم، اما هرگز این کار من نبود.

synonyms - مترادف

  • بهتر

  • nicer


    زیباتر

  • happier


    شادتر

  • timelier


    به موقع

  • better-timed


    خوش خیم

  • benigner


    روشن تر

  • brighter


    دوستانه تر

  • friendlier


    مهربان تر

  • kinder


    دلپذیرتر

  • kindlier


    مفید

  • pleasanter


    رز

  • usefuller


    خوش شانس تر

  • rosier


    apter

  • luckier


    مناسب تر

  • apter


    محتمل تر

  • fitter


    دستی تر

  • likelier


    شادی آور

  • handier


    رویایی تر

  • jollier


    بهشتی تر

  • dreamier


    شیرین تر

  • heavenlier


    سپاسگزارتر

  • sweeter


    به نظر می رسد

  • gratefuller


    آفتابی تر

  • seemlier


    رسیده

  • prettier


    عزیزم

  • sunnier


    عاقل تر

  • riper


    سالم

  • darlinger


    ظریف تر

  • wiser


  • healthier


  • finer


antonyms - متضاد
  • harsher


    خشن تر

  • poorer


    فقیرتر

  • tardier


    دیرتر

  • unfriendlier


    غیر دوستانه

  • adverser


    مخالف

  • less agreeable


    کمتر قابل قبول

  • less amicable


    کمتر دوستانه

  • less complimentary


    کمتر تعارف دارد

  • less welcoming


    کمتر استقبال می کند

  • more antagonistic


    متضاد تر

  • more disadvantageous


    زیان آور تر

  • more disparaging


    تحقیر کننده تر

  • more hostile


    خصمانه تر

  • more inopportune


    نامناسب تر


  • منفی تر

  • more objectionable


    قابل اعتراض تر

  • more regrettable


    تاسف بارتر

  • more unfortunate


    تاسف بار تر

  • more untimely


    نابهنگام تر

  • more untoward


    ناخوشایند تر

  • more inexpedient


    بی فایده تر

  • more infelicitous


    شوم تر

  • more ominous


    بدون تعارف تر

  • more uncomplimentary


    بدبخت تر

  • more inauspicious


    تهدید کننده تر

  • more inconvenient


    دردسر ساز تر

  • more threatening


  • more troublesome


لغت پیشنهادی

English

لغت پیشنهادی

backhoe

لغت پیشنهادی

volumes