discovery
discovery - کشف
noun - اسم
UK :
US :
کاشف
واقعیت یا چیزی که کسی از آن مطلع می شود، در حالی که قبلاً از آن اطلاعی نداشت
وقتی کسی چیزی را کشف می کند
کشتی ای که کاپیتان اسکات در سال 1901-1904 با آن به قطب جنوب رفت
the process of finding information a place or an object especially for the first time or the thing that is found
فرآیند یافتن اطلاعات، یک مکان یا یک شی، به ویژه برای اولین بار، یا چیزی که پیدا می شود
part of a legal process in which the lawyers from one side in a case give documents relating to their case to the other side before the trial begins
بخشی از یک روند قانونی که در آن وکلای یک طرف پرونده اسناد مربوط به پرونده خود را قبل از شروع محاکمه به طرف دیگر می دهند.
عمل یافتن چیزی که قبلاً شناخته نشده بود
کشف نیز چیزی است که قبلاً در مورد آن نمی دانستید
اکتشافات جدید باستان شناسی وجود یک تمدن باستانی را در دره سند ثابت می کند.
همه اینها اکتشافات تصادفی توسط دانشمندانی بود که در کارهای دیگر مشغول بودند.
The depletion of the ozone layer has been one of the most dramatic discoveries about our planet in recent years.
تخریب لایه اوزون یکی از چشمگیرترین اکتشافات در مورد سیاره ما در سال های اخیر بوده است.
با این حال، همتای حفظ شده آنها، گیلاس خشک شده، یک کشف لذیذ نسبتاً جدید است.
آیا کشف بزرگی کرده بودم؟
دیلن، اولین کشف مستقل او، بعدها به طرز شگفت انگیزی تبدیل به یک دوست شد.
عکس هایی از این دنباله دار که مدت کوتاهی پس از کشف آن گرفته شده، دمی شفاف اما کم رنگ را نشان می دهد.
در ابتدا متوجه اهمیت کشف خود نشدم.
If you can get this right the maturing of your relationship will be an interesting voyage of discovery.
اگر بتوانید این کار را درست انجام دهید، بلوغ رابطه شما یک سفر اکتشافی جالب خواهد بود.
سپس در سال 1991، براد کلمنت، ژئومغناطیس، کشف عجیبی کرد.
پس از کشف گم شدن 89000 دلار از این حساب، تحقیقات دستور داده شد.
Among the discoveries of the late nineteenth century were several new chemical elements, including radium.
در میان اکتشافات اواخر قرن نوزدهم چندین عنصر شیمیایی جدید از جمله رادیوم وجود داشت.
محققان در این زمینه به اکتشافات مهم جدیدی دست یافته اند.
New scientific discoveries are being made all the time.
اکتشافات علمی جدید همیشه در حال انجام است.
کشف آنتی بیوتیک ها در قرن بیستم
کشف جسد کودکی در رودخانه جامعه را شوکه کرده است.
کشف استعدادهای جدید در دنیای هنر
او زندگی را یک سفر اکتشافی می دانست.
این فیلم ما را به سفری اکتشافی به نقاط مختلف کره زمین می برد.
او از کشف خیانت او شوکه شد.
در سال 1974 هاوکینگ کشف کرد (= او کشف کرد) که سیاهچاله ها تشعشع می کنند.
این دارو یک کشف جدید نیست - سال ها است که در مورد آن شناخته شده است.
یکی از مهمترین اکتشافات علمی تمام دوران
به طور بالقوه بزرگترین کشف باستان شناسی در نروژ برای پنجاه سال است
اکتشافات اخیر در مورد خواب
داستان از سفر یک مرد برای کشف شخصی در رودخانه آفریقایی می گوید.
ممکن است بسیاری از گنجینه های غیرمنتظره در انتظار کشف باشند.
کشف وحشتناکی که او را فریب داده بود
کشف نفت در دریای شمال
کشف وحشتناک یک جسد سر بریده
برای تور سریلانکا، سفری اکتشافی در سرزمینی با تنوع بی پایان است.
در ایالات متحده، بسیاری از کشفیات مواد مخدر توسط دولت انجام می شود.
کار آنها منجر به اکتشافات مهم پزشکی شد.
کشف یک دانشمند فرانسوی
کشف الکتریسیته
Leonardo made many scientific discoveries.
لئوناردو اکتشافات علمی زیادی انجام داد.
سفر/سفر کشف
با کشف جسدی در زیر درختان تحقیقات قتل آغاز شد.
Among the thousands of documents Litt was able to obtain in discovery from the city was a memo written by a councilman's aide in response to one resident's complaint.
در میان هزاران سندی که لیت در کشف از شهر توانست به دست آورد، یادداشتی بود که توسط دستیار یکی از اعضای شورا در پاسخ به شکایت یکی از ساکنان نوشته شده بود.
Many scientific discoveries have been made by accident.
بسیاری از اکتشافات علمی به طور تصادفی انجام شده است.
کشف طلا در کالیفرنیا غرب را باز کرد.
زمانی که به این نهر زیبای کوهستانی برخوردم کاملاً یک کشف بود.
یافته
unearthing
کشف کردن
detection
تشخیص
پیدا کردن
locating
یافتن
محل
spotting
لکه بینی
uncovering
رویارویی
نمایشگاه
exposition
قرار گرفتن در معرض بیماری
افشا
revelation
مظهر
detecting
استقرار
espial
افشاگری
شناسایی
exposing
مشاهده
آشکار می شود
sighting
رونمایی
unfolding
تبدیل کردن
unveiling
کندن
turning up
جستجو کردن
digging up
سیگار کشیدن
searching out
به روشنی آوردن
smoking out
تعیین سطح
ضربه
discovering
تاسیس
placement
قرار دادن
فال
establishing
placing
divination
