criticism

base info - اطلاعات اولیه

criticism - انتقاد

noun - اسم

/ˈkrɪtɪsɪzəm/

UK :

/ˈkrɪtɪsɪzəm/

US :

family - خانواده
critic
منتقد
critical
بحرانی
uncritical
غیر انتقادی
criticize
انتقاد کنید
critically
انتقادی
uncritically
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [criticism] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • to draw/face/receive criticism


    کشیدن/روبه رو شدن/دریافت انتقاد

  • The plan has attracted criticism from consumer groups.


    این طرح مورد انتقاد گروه های مصرف کننده قرار گرفته است.

  • She sought to deflect criticism by blaming her family.


    او سعی کرد با سرزنش خانواده اش انتقادات را منحرف کند.


  • افراد در زندگی عمومی باید همیشه پذیرای انتقاد باشند (= مایل به پذیرش انتقاد).

  • Ben is very sensitive—he just can't take criticism.


    بن بسیار حساس است - او فقط نمی تواند انتقاد را تحمل کند.

  • to offer somebody constructive criticism (= that is meant to be helpful)


    ارائه انتقاد سازنده به کسی (= این به معنای مفید است)

  • I didn't mean it as a criticism.


    منظورم انتقاد نبود.

  • criticisms levelled at (= aimed at) journalists


    انتقاداتی که به (= متوجه) روزنامه نگاران می شود

  • There was widespread criticism of the government's handling of the disaster.


    انتقادات گسترده ای از مدیریت این فاجعه توسط دولت وجود داشت.


  • تنها انتقاد من به خانه این است که در جاده اصلی است.

  • He was clearly stung by media criticism of his previous statement.


    او به وضوح مورد انتقاد رسانه ها از اظهارات قبلی خود قرار گرفت.


  • وزیر سابق این کشور با انتقادهای فزاینده ای نسبت به اظهاراتش مواجه است.


  • دولت به دلیل سیاست های خود مورد انتقاد شدید قرار گرفت.

  • We came in for some sharp criticism over this decision.


    ما با انتقادات شدیدی نسبت به این تصمیم وارد شدیم.

  • The actress has come under criticism for her comments about her co-stars.


    این بازیگر به دلیل اظهارنظرهایش در مورد همبازی هایش مورد انتقاد قرار گرفته است.

  • The film star faced a barrage of criticism for his behaviour.


    این ستاره سینما به خاطر رفتارش با سیل انتقادات روبرو شد.

  • The actor has recently faced harsh criticism about his weight.


    این بازیگر اخیرا با انتقادات شدیدی در مورد وزن خود مواجه شده است.

  • The past five years has seen growing criticism against the regime.


    در پنج سال گذشته انتقادهای فزاینده ای علیه رژیم وجود داشته است.

  • She has written several works of literary criticism.


    او چندین اثر نقد ادبی نوشته است.

  • The harshest criticism came from members of her own party.


    شدیدترین انتقادها از سوی اعضای حزب خودش بود.

  • Criticism centred on the lack of information provided.


    انتقادها بر محور کمبود اطلاعات ارائه شده بود.

  • Criticism was levelled at senior managers.


    انتقاداتی به مدیران ارشد وارد شد.

  • He finds it hard to take criticism.


    قبول انتقاد برای او سخت است.

  • None of what has been said should be taken to imply criticism.


    هیچ یک از آنچه گفته شد نباید به معنای انتقاد باشد.

  • Scientists have raised strong criticisms of creationist ideas.


    دانشمندان انتقادات شدیدی از ایده‌های خلقت‌گرایانه مطرح کرده‌اند.

  • She countered my criticisms by saying we had no choice in the matter.


    او با انتقادات من مخالفت کرد و گفت که ما در این موضوع چاره ای نداریم.

  • She made a number of valid criticisms.


    او چند انتقاد معتبر داشت.

  • Teachers need honest feedback and constructive criticism.


    معلمان به بازخورد صادقانه و انتقاد سازنده نیاز دارند.

  • The main criticism about the information provided is that it arrives too late.


    انتقاد اصلی در مورد اطلاعات ارائه شده این است که خیلی دیر می رسد.

  • The proposal is open to several important criticisms.


    این پیشنهاد در معرض چندین انتقاد مهم است.

  • The report levels criticism at senior managers.


    این گزارش انتقاداتی را متوجه مدیران ارشد می کند.

synonyms - مترادف
  • censure


    انتقاد

  • disapproval


    رد

  • disparagement


    تحقیر

  • condemnation


    محکومیت

  • denunciation


    محکوم کردن

  • panning


    سوژه متحرک

  • reproval


    سرزنش کردن

  • castigation


    نقد

  • critique


    ظلم

  • opprobrium


    کوبیدن

  • slamming


    تذکر

  • admonishment


    پهن

  • broadside


    تنبیه

  • chastisement


    تخته سنگ

  • slating


    چوب


  • سو استفاده کردن

  • upbraiding


    پوسته پوسته شدن


  • اتهام زنی

  • chiding


    اعتراض

  • flak


    توهین

  • recrimination


    اسمیر

  • remonstrance


    زنده شدن

  • slur


    animadversion

  • smear


    در زدن

  • vituperation


    نیش زدن

  • animadversion


    ضربه زدن

  • knocking


    سخت گیری

  • nitpicking


  • objection


  • slam


  • stricture


antonyms - متضاد
  • praise


    ستایش

  • acclamation


    تحسین

  • acclaim


    تعارف

  • accolade


    پرستش

  • compliments


    تشویق و تمجید

  • laudation


    موافقت رسمی

  • admiration


    تصویب

  • adoration


    تعریف و تمجید

  • adulation


    encomium

  • applause


    طرفدار ایالات متحده

  • approbation


    favourUK


  • پیروزی ها

  • commendation


    ستایش ها

  • compliment


    احترام

  • encomium


    اعتبار سنجی

  • favorUS


    قدردانی

  • favourUK


    جشن

  • laurels


    تبریک می گویم

  • plaudits


    برآورد کردن

  • tribute


    چاپلوسی

  • validation


    به رسمیت شناختن

  • appreciation


    توجه


  • congratulations


  • deference


  • esteem


  • estimation


  • flattery


  • kudos




لغت پیشنهادی

tricky

لغت پیشنهادی

astringency

لغت پیشنهادی

memorialized