criticism
criticism - انتقاد
noun - اسم
UK :
US :
اظهاراتی که می گویند آنچه شما در مورد کسی یا چیزی بد فکر می کنید
نوشته ای که قضاوت هایی را در مورد کیفیت خوب یا بد کتاب ها، فیلم ها، موسیقی و غیره بیان می کند
عمل گفتن اینکه چیزی یا کسی بد است
the act of giving your opinion or judgment about the good or bad qualities of something or someone especially books, films, etc.
عمل اظهار نظر یا قضاوت در مورد ویژگی های خوب یا بد چیزی یا شخصی، به ویژه کتاب ها، فیلم ها و غیره.
an opinion given about something or someone esp. a negative opinion or the activity of making such judgments
نظری که در مورد چیزی یا کسی داده می شود، به ویژه یک نظر منفی یا فعالیت در انجام چنین قضاوتی
Criticism is also a careful discussion of something in order to judge its quality or explain its meaning
نقد همچنین بحث دقیق چیزی است تا در مورد کیفیت آن قضاوت یا معنای آن را توضیح دهد
I have found criticism to be a deeply enriching, but not always comfortable exploration of the text of Scripture.
من نقد را کاوشی عمیقاً غنیکننده، اما نه همیشه راحت از متن کتاب مقدس یافتهام.
به یک معنا، خود نهاد نقد ادبی گواهی عینی بر این فرض است.
در این گزارش انتقادات زیادی به سیستم زندان های کشور وارد شده است.
اما اینها انتقادات جزئی برای کار خوب انجام شده است.
بیل به هر نوع انتقادی بسیار حساس است.
تیلور به خاطر نقشش در این ماجرا مورد انتقادهای زیادی قرار گرفته است.
7000 نماینده برای وفاداری انتخاب شدند و حتی یک کلمه انتقادی به زبان نیاوردند.
The union settled, in the face of the Government's public criticisms, for a fifteen percent pay rise.
این اتحادیه در مواجهه با انتقادات عمومی دولت، به افزایش پانزده درصدی حقوق رضایت داد.
انتقادات گراهام هیچ مبنایی در واقعیت ندارد.
دولت به دلیل واکنش کند خود به این فاجعه با انتقاد شدید روبرو است.
با این حال، در زندگی بزرگسالی، ایان متوجه می شود که نمی تواند انتقاد را تحمل کند.
کشیدن/روبه رو شدن/دریافت انتقاد
این طرح مورد انتقاد گروه های مصرف کننده قرار گرفته است.
او سعی کرد با سرزنش خانواده اش انتقادات را منحرف کند.
افراد در زندگی عمومی باید همیشه پذیرای انتقاد باشند (= مایل به پذیرش انتقاد).
بن بسیار حساس است - او فقط نمی تواند انتقاد را تحمل کند.
ارائه انتقاد سازنده به کسی (= این به معنای مفید است)
منظورم انتقاد نبود.
criticisms levelled at (= aimed at) journalists
انتقاداتی که به (= متوجه) روزنامه نگاران می شود
انتقادات گسترده ای از مدیریت این فاجعه توسط دولت وجود داشت.
تنها انتقاد من به خانه این است که در جاده اصلی است.
او به وضوح مورد انتقاد رسانه ها از اظهارات قبلی خود قرار گرفت.
وزیر سابق این کشور با انتقادهای فزاینده ای نسبت به اظهاراتش مواجه است.
دولت به دلیل سیاست های خود مورد انتقاد شدید قرار گرفت.
ما با انتقادات شدیدی نسبت به این تصمیم وارد شدیم.
این بازیگر به دلیل اظهارنظرهایش در مورد همبازی هایش مورد انتقاد قرار گرفته است.
این ستاره سینما به خاطر رفتارش با سیل انتقادات روبرو شد.
این بازیگر اخیرا با انتقادات شدیدی در مورد وزن خود مواجه شده است.
در پنج سال گذشته انتقادهای فزاینده ای علیه رژیم وجود داشته است.
او چندین اثر نقد ادبی نوشته است.
شدیدترین انتقادها از سوی اعضای حزب خودش بود.
انتقادها بر محور کمبود اطلاعات ارائه شده بود.
انتقاداتی به مدیران ارشد وارد شد.
قبول انتقاد برای او سخت است.
هیچ یک از آنچه گفته شد نباید به معنای انتقاد باشد.
دانشمندان انتقادات شدیدی از ایدههای خلقتگرایانه مطرح کردهاند.
او با انتقادات من مخالفت کرد و گفت که ما در این موضوع چاره ای نداریم.
او چند انتقاد معتبر داشت.
معلمان به بازخورد صادقانه و انتقاد سازنده نیاز دارند.
انتقاد اصلی در مورد اطلاعات ارائه شده این است که خیلی دیر می رسد.
این پیشنهاد در معرض چندین انتقاد مهم است.
این گزارش انتقاداتی را متوجه مدیران ارشد می کند.
censure
انتقاد
disapproval
رد
disparagement
تحقیر
condemnation
محکومیت
denunciation
محکوم کردن
panning
سوژه متحرک
reproval
سرزنش کردن
castigation
نقد
critique
ظلم
opprobrium
کوبیدن
slamming
تذکر
admonishment
پهن
broadside
تنبیه
chastisement
تخته سنگ
slating
چوب
سو استفاده کردن
upbraiding
پوسته پوسته شدن
اتهام زنی
chiding
اعتراض
flak
توهین
recrimination
اسمیر
remonstrance
زنده شدن
slur
animadversion
smear
در زدن
vituperation
نیش زدن
animadversion
ضربه زدن
knocking
سخت گیری
nitpicking
objection
slam
stricture
praise
ستایش
acclamation
تحسین
acclaim
تعارف
accolade
پرستش
compliments
تشویق و تمجید
laudation
موافقت رسمی
admiration
تصویب
adoration
تعریف و تمجید
adulation
encomium
applause
طرفدار ایالات متحده
approbation
favourUK
پیروزی ها
commendation
ستایش ها
compliment
احترام
encomium
اعتبار سنجی
favorUS
قدردانی
favourUK
جشن
laurels
تبریک می گویم
plaudits
برآورد کردن
tribute
چاپلوسی
validation
به رسمیت شناختن
appreciation
توجه
congratulations
deference
esteem
estimation
flattery
kudos