rigid
rigid - سفت و سخت
adjective - صفت
UK :
US :
روش های سفت و سخت، سیستم ها و غیره بسیار سخت گیرانه هستند و تغییر آنها دشوار است
کسی که به شیوه ای سفت و سخت رفتار می کند، بسیار تمایلی به تغییر عقاید یا رفتار خود ندارد
سفت و بدون حرکت یا خم شدن
used to describe someone who cannot move especially because they are very frightened, shocked, or angry
برای توصیف کسی که نمی تواند حرکت کند، استفاده می شود، به خصوص به دلیل اینکه بسیار ترسیده، شوکه شده یا عصبانی است
سفت یا ثابت؛ قادر به خم شدن یا حرکت نیست
قابل تغییر یا متقاعد شدن نیست
اجازه هیچ تغییری را نمی دهد
قادر به خم شدن نیست
با این حال، خطرناک است که چنین تقسیمبندیهایی را به هر نحوی سفت و سخت تلقی کنیم.
rigid academic standards
استانداردهای سخت دانشگاهی
Without this adjustability, the neural circuitry would be as rigid as that in our consumer electronics.
بدون این قابلیت تنظیم، مدارهای عصبی مانند لوازم الکترونیکی مصرفی ما سفت و سخت خواهد بود.
مردم به طور طبیعی از بوروکراسی های سفت و سخت بسیار ناامید می شوند.
A rigid cabinet is essential for eliminating unwanted resonances, and the unusual glass-reinforced-plastic enclosure is perfect.
یک کابینت سفت و سخت برای از بین بردن رزونانس های ناخواسته ضروری است و محفظه پلاستیکی تقویت شده با شیشه غیرمعمول عالی است.
تمایزات طبقاتی سفت و سختی که جامعه بریتانیا را مشخص می کرد در حال فروپاشی است.
محافظه کاری سخت کلیسا از هرگونه تغییر عمده جلوگیری کرد.
دولت قدرت سیاسی را متمرکز کرده بود و کنترل های سفت و سختی را بر فعالیت های اقتصادی اعمال می کرد.
او تیم را با تمرینات سخت و نظم و انضباط سخت ساخت.
But at the level of field studies there was a much less rigid distinction between professional and amateur.
اما در سطح مطالعات میدانی تمایز بسیار کمتری بین حرفه ای و آماتور وجود داشت.
چادر از بوم مستحکم متصل به یک قاب سفت ساخته شده است.
همه آنها را نمی توان در یک چارچوب سفت و سخت قرار داد.
مدیر ما آنقدر سفت و سخت بود که هرگز به ایده های ما گوش نمی داد.
Andrew was even more rigid in his attitudes towards child-rearing than his father who was himself quite strict.
اندرو در نگرش خود نسبت به فرزندپروری حتی از پدرش که خود کاملاً سختگیر بود، سختگیرتر بود.
بستنی را با قاشق در یک ظرف پلاستیکی سفت بریزید و فریز کنید.
حدود دوازده صفحه سفت و سخت بزرگ پوسته زمین را تشکیل می دهند.
It is not possible to lay down rigid rules on sentencing - judges must be free to use their discretion.
وضع قواعد سفت و سخت در مورد مجازات ممکن نیست - قضات باید در استفاده از اختیار خود آزاد باشند.
The President will not be able to meet enough people if he is kept to an unnaturally rigid schedule.
اگر رئیس جمهور در یک برنامه غیرطبیعی سفت و سخت نگه داشته شود، نمی تواند با افراد کافی ملاقات کند.
فرانسوی ها جدایی سفت و سختی بین زندگی شخصی و حرفه ای دارند.
لانه زنبوری سفت ترین ساختار را با کمترین وزن فراهم می کند.
چارچوب هواپیما باید سفت و در عین حال سبک باشد.
کلید موفقیت انعطاف پذیری است. اگر خیلی سفت و سخت باشید، ممکن است دچار مشکل شوید.
برنامه درسی خیلی محدود و خیلی سفت و سخت بود.
پایبندی سفت و سخت او به قوانین باعث شد که او محبوبیت نداشته باشد.
rigid attitudes
نگرش های سفت و سخت
یک تکیه گاه سفت و سخت برای چادر
او صاف نشسته بود، بدنش از ترس سفت شده بود.
I was bored rigid (= extremely bored).
بی حوصله شدم سفت و سخت (= بی نهایت بی حوصله).
ما در پارامترهای نسبتاً سفت و سخت عمل می کنیم.
کلیسا همچنان سلسله مراتب سفت و سختی دارد.
جنگجویان توسط یک منشور اخلاقی سفت و سخت اداره می شدند.
او با افزایش سن حتی سخت تر و سازش ناپذیرتر شد.
عقاید سفت و سخت و رفتار سختگیرانه او بچه ها را ترسانده بود.
He went absolutely rigid with shock.
او با شوک کاملا سفت و سخت رفت.
او تظاهر به خواب می کرد و در رختخواب سفت دراز کشیده بود.
بدنش ناگهان از ترس سفت شد.
ساندویچ ها بهتر است در یک ظرف سفت بسته بندی شوند.
مواد سفت و شکننده است.
یک سازه فولادی و بتنی صلب
من از ترس (= سفت و ناتوان از حرکت بودم).
ما ناامید شدیم که آنها بر چنین تفسیر سفت و سختی از قوانین پافشاری کردند.
قوانین سفت و سخت رفتاری
من یک برنامه سفت و سخت را رعایت می کنم.
rigid plastic
پلاستیک سفت و سخت
stiff
سفت
سخت
محکم
inflexible
انعطاف ناپذیر
unyielding
تسلیم ناپذیر
taut
کشیده
inelastic
غیر کشسان
unbending
خم نشدنی
compact
فشرده - جمع و جور
جامد
stiffened
سفت شد
tense
زمان فعل
تنگ
flinty
سنگ چخماق
hardened
سخت شده
immalleable
شکست ناپذیر
impliable
ضمنی
unbendable
غیر قابل انعطاف
unflexible
غیرقابل انعطاف
unmalleable
آدامانتین
adamantine
chiselledUK
chiselledUK
chiseledUS
chiseledUS
جامد شد
solidified
نشکن، شکست ناپذیر
unbreakable
سفت مثل تخته
unsupple
غیر قابل نفوذ
non-flexible
سخت است
تنظیم
impenetrable
flexible
قابل انعطاف
pliable
تسلیم شدن
yielding
سازگار
adaptable
قابل خم شدن
bendable
انعطاف پذیر
pliant
همه کاره
supple
قابل تنظیم
versatile
کشسان
adjustable
شکل پذیر
elastic
نرم
flexile
شل
formable
چکش خوار
lithe
قابل تغییر
سستی
malleable
کشدار
modifiable
خم شدن
slack
خمیده
سازش
stretchy
شکلپذیر
bending
قابل توسعه
bendy
منبسط
compromising
بخشنده
ductile
سست
extensible
تنومند
extensile
قالب گیری
forgiving
اسفنجی
lax
lithesome
moldable
mouldable
spongy