rigid

base info - اطلاعات اولیه

rigid - سفت و سخت

adjective - صفت

/ˈrɪdʒɪd/

UK :

/ˈrɪdʒɪd/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rigid] در گوگل
description - توضیح
  • rigid methods, systems etc are very strict and difficult to change


    روش های سفت و سخت، سیستم ها و غیره بسیار سخت گیرانه هستند و تغییر آنها دشوار است

  • someone who behaves in a rigid way is very unwilling to change their ideas or behaviour


    کسی که به شیوه ای سفت و سخت رفتار می کند، بسیار تمایلی به تغییر عقاید یا رفتار خود ندارد

  • stiff and not moving or bending


    سفت و بدون حرکت یا خم شدن

  • used to describe someone who cannot move especially because they are very frightened, shocked, or angry


    برای توصیف کسی که نمی تواند حرکت کند، استفاده می شود، به خصوص به دلیل اینکه بسیار ترسیده، شوکه شده یا عصبانی است

  • stiff or fixed; not able to be bent or moved


    سفت یا ثابت؛ قادر به خم شدن یا حرکت نیست

  • not able to be changed or persuaded


    قابل تغییر یا متقاعد شدن نیست

  • not permitting any change


    اجازه هیچ تغییری را نمی دهد

  • not able to be bent


    قادر به خم شدن نیست


  • با این حال، خطرناک است که چنین تقسیم‌بندی‌هایی را به هر نحوی سفت و سخت تلقی کنیم.

  • rigid academic standards


    استانداردهای سخت دانشگاهی

  • Without this adjustability, the neural circuitry would be as rigid as that in our consumer electronics.


    بدون این قابلیت تنظیم، مدارهای عصبی مانند لوازم الکترونیکی مصرفی ما سفت و سخت خواهد بود.

  • People naturally get very frustrated with rigid bureaucracies.


    مردم به طور طبیعی از بوروکراسی های سفت و سخت بسیار ناامید می شوند.

  • A rigid cabinet is essential for eliminating unwanted resonances, and the unusual glass-reinforced-plastic enclosure is perfect.


    یک کابینت سفت و سخت برای از بین بردن رزونانس های ناخواسته ضروری است و محفظه پلاستیکی تقویت شده با شیشه غیرمعمول عالی است.

  • The rigid class distinctions which characterised British society are beginning to break down.


    تمایزات طبقاتی سفت و سختی که جامعه بریتانیا را مشخص می کرد در حال فروپاشی است.

  • Any major changes were prevented by the rigid conservatism of the Church.


    محافظه کاری سخت کلیسا از هرگونه تغییر عمده جلوگیری کرد.

  • The government had centralized political power and imposed rigid controls on economic activity.


    دولت قدرت سیاسی را متمرکز کرده بود و کنترل های سفت و سختی را بر فعالیت های اقتصادی اعمال می کرد.

  • He built the team through hard training and rigid discipline.


    او تیم را با تمرینات سخت و نظم و انضباط سخت ساخت.


  • اما در سطح مطالعات میدانی تمایز بسیار کمتری بین حرفه ای و آماتور وجود داشت.

  • The tent is made of strong canvas attached to a rigid frame.


    چادر از بوم مستحکم متصل به یک قاب سفت ساخته شده است.

  • They can not all be fitted into the same rigid framework.


    همه آنها را نمی توان در یک چارچوب سفت و سخت قرار داد.

  • Our manager was so rigid, he'd never listen to our ideas.


    مدیر ما آنقدر سفت و سخت بود که هرگز به ایده های ما گوش نمی داد.

  • Andrew was even more rigid in his attitudes towards child-rearing than his father who was himself quite strict.


    اندرو در نگرش خود نسبت به فرزندپروری حتی از پدرش که خود کاملاً سختگیر بود، سختگیرتر بود.

  • Spoon the ice-cream into a rigid plastic container and freeze.


    بستنی را با قاشق در یک ظرف پلاستیکی سفت بریزید و فریز کنید.

  • About a dozen large rigid plates make up the Earth's crust.


    حدود دوازده صفحه سفت و سخت بزرگ پوسته زمین را تشکیل می دهند.

  • It is not possible to lay down rigid rules on sentencing - judges must be free to use their discretion.


    وضع قواعد سفت و سخت در مورد مجازات ممکن نیست - قضات باید در استفاده از اختیار خود آزاد باشند.

  • The President will not be able to meet enough people if he is kept to an unnaturally rigid schedule.


    اگر رئیس جمهور در یک برنامه غیرطبیعی سفت و سخت نگه داشته شود، نمی تواند با افراد کافی ملاقات کند.

  • The French maintain a rigid separation of personal and professional life.


    فرانسوی ها جدایی سفت و سختی بین زندگی شخصی و حرفه ای دارند.

  • A honeycomb provides the most rigid structure with lightest weight.


    لانه زنبوری سفت ترین ساختار را با کمترین وزن فراهم می کند.


  • چارچوب هواپیما باید سفت و در عین حال سبک باشد.

  • The key to success is flexibility. If you're too rigid, you could be in trouble.


    کلید موفقیت انعطاف پذیری است. اگر خیلی سفت و سخت باشید، ممکن است دچار مشکل شوید.

example - مثال

  • برنامه درسی خیلی محدود و خیلی سفت و سخت بود.

  • His rigid adherence to the rules made him unpopular.


    پایبندی سفت و سخت او به قوانین باعث شد که او محبوبیت نداشته باشد.

  • rigid attitudes


    نگرش های سفت و سخت

  • a rigid support for the tent


    یک تکیه گاه سفت و سخت برای چادر

  • She sat upright, her body rigid with fear.


    او صاف نشسته بود، بدنش از ترس سفت شده بود.

  • I was bored rigid (= extremely bored).


    بی حوصله شدم سفت و سخت (= بی نهایت بی حوصله).

  • We operate within fairly rigid parameters.


    ما در پارامترهای نسبتاً سفت و سخت عمل می کنیم.

  • The church continues to have a rigid hierarchy.


    کلیسا همچنان سلسله مراتب سفت و سختی دارد.

  • The warriors were governed by a rigid code of ethics.


    جنگجویان توسط یک منشور اخلاقی سفت و سخت اداره می شدند.

  • He grew even more rigid and uncompromising as he got older.


    او با افزایش سن حتی سخت تر و سازش ناپذیرتر شد.

  • Her rigid ideas and stern manner had frightened the children.


    عقاید سفت و سخت و رفتار سختگیرانه او بچه ها را ترسانده بود.

  • He went absolutely rigid with shock.


    او با شوک کاملا سفت و سخت رفت.

  • She feigned sleep lying rigid in bed.


    او تظاهر به خواب می کرد و در رختخواب سفت دراز کشیده بود.

  • His body suddenly went rigid with fear.


    بدنش ناگهان از ترس سفت شد.

  • Sandwiches are best packed in a rigid container.


    ساندویچ ها بهتر است در یک ظرف سفت بسته بندی شوند.

  • The material is rigid and brittle.


    مواد سفت و شکننده است.


  • یک سازه فولادی و بتنی صلب

  • I was rigid with (= stiff and unable to move because of) fear.


    من از ترس (= سفت و ناتوان از حرکت بودم).

  • We were disappointed that they insisted on such a rigid interpretation of the rules.


    ما ناامید شدیم که آنها بر چنین تفسیر سفت و سختی از قوانین پافشاری کردند.

  • rigid rules of behavior


    قوانین سفت و سخت رفتاری

  • I keep to a rigid schedule.


    من یک برنامه سفت و سخت را رعایت می کنم.

  • rigid plastic


    پلاستیک سفت و سخت

synonyms - مترادف
  • stiff


    سفت


  • سخت


  • محکم

  • inflexible


    انعطاف ناپذیر

  • unyielding


    تسلیم ناپذیر

  • taut


    کشیده

  • inelastic


    غیر کشسان

  • unbending


    خم نشدنی

  • compact


    فشرده - جمع و جور


  • جامد

  • stiffened


    سفت شد

  • tense


    زمان فعل


  • تنگ

  • flinty


    سنگ چخماق

  • hardened


    سخت شده

  • immalleable


    شکست ناپذیر

  • impliable


    ضمنی

  • unbendable


    غیر قابل انعطاف

  • unflexible


    غیرقابل انعطاف

  • unmalleable


    آدامانتین

  • adamantine


    chiselledUK

  • chiselledUK


    chiseledUS

  • chiseledUS


    جامد شد

  • solidified


    نشکن، شکست ناپذیر

  • unbreakable


    سفت مثل تخته

  • unsupple


    غیر قابل نفوذ

  • non-flexible


    سخت است

  • stiff as a board


    تنظیم

  • impenetrable



  • set


antonyms - متضاد
  • flexible


    قابل انعطاف

  • pliable


    تسلیم شدن

  • yielding


    سازگار

  • adaptable


    قابل خم شدن

  • bendable


    انعطاف پذیر

  • pliant


    همه کاره

  • supple


    قابل تنظیم

  • versatile


    کشسان

  • adjustable


    شکل پذیر

  • elastic


    نرم

  • flexile


    شل

  • formable


    چکش خوار

  • lithe


    قابل تغییر


  • سستی

  • malleable


    کشدار

  • modifiable


    خم شدن

  • slack


    خمیده


  • سازش

  • stretchy


    شکل‌پذیر

  • bending


    قابل توسعه

  • bendy


    منبسط

  • compromising


    بخشنده

  • ductile


    سست

  • extensible


    تنومند

  • extensile


    قالب گیری

  • forgiving


    اسفنجی

  • lax


  • lithesome


  • moldable


  • mouldable


  • spongy


لغت پیشنهادی

devotes

لغت پیشنهادی

chipping

لغت پیشنهادی

Brahman