attachment
attachment - پیوست
noun - اسم
UK :
US :
احساس اینکه شما کسی یا چیزی را دوست دارید یا دوست دارید و بدون او ناراضی خواهید بود
قطعه ای که می توانید روی دستگاه قرار دهید تا کار خاصی را انجام دهد
belief in and loyalty towards a particular idea organization etc
اعتقاد و وفاداری به یک ایده، سازمان و غیره خاص
سند یا فایلی که با یک پیام ایمیل ارسال می شود
هنگامی که یک چیز را به چیز دیگری میبندید یا وصل میکنید، یا چیزی که برای این کار استفاده میکنید
a situation in which part of the money someone earns or money that is owed to them is taken by a court of law and used to pay their debts
وضعیتی که در آن بخشی از پولی که کسی به دست می آورد یا پولی که به او بدهکار است توسط دادگاه گرفته می شود و برای پرداخت بدهی های آنها استفاده می شود.
a piece of paper fastened to a document such as an insurance agreement which shows a special condition of the agreement
یک تکه کاغذ که به سندی مانند قرارداد بیمه چسبانده شده است که شرایط خاص قرارداد را نشان می دهد
when part of someone’s earnings or money that is owed to them is taken by a court and used to pay their debts
وقتی بخشی از درآمد یا پول کسی که به او بدهکار است توسط دادگاه گرفته می شود و برای پرداخت بدهی های او استفاده می شود.
سندی که به عنوان بخشی از پیام EMAIL ارسال می شود
یک قطعه اضافی از تجهیزات که می تواند به دستگاه اضافه شود
یک فایل کامپیوتری که همراه با یک پیام ایمیل ارسال می شود
احساس عشق یا ارتباط قوی با کسی یا چیزی
احساس عشق و نیاز به شخص دیگری، به عنوان مثال به مادری توسط فرزندش
the act of arresting a person for failing to obey the order of a court or of officially taking their property because they have failed to pay money that they owe
عمل دستگیری شخصی به دلیل عدم اطاعت از دستور دادگاه یا گرفتن رسمی اموال وی به دلیل عدم پرداخت وجه بدهی خود
احساس قوی بودن از نظر عاطفی به کسی یا چیزی
ضمیمه یک قطعه اضافی از تجهیزات است که می تواند به دستگاه اضافه شود
یک فایل کامپیوتری که همراه با ایمیل ارسال می شود
a document joined to an agreement which gives extra details, often a list of things that are allowed or not and forms part of the agreement
سندی که به یک توافقنامه ملحق شده است که جزئیات اضافی، اغلب فهرستی از موارد مجاز یا غیر مجاز را ارائه می دهد و بخشی از توافق را تشکیل می دهد.
یک قطعه کوچک از تجهیزات که می توانید برای انجام یک کار خاص به کامپیوتر، ماشین و غیره متصل کنید
عمل به کار در یک بخش یا شرکت به طور موقت برای یک هدف خاص
حکم دادگاه مبنی بر گرفتن پول یا اموال از شخصی به منظور پرداخت بدهی او
a court order that makes employers pay the court some of the money you earn directly so that your debts can be paid over a period
حکم دادگاهی که کارفرمایان را مجبور می کند مقداری از پولی را که مستقیماً به دست می آورید به دادگاه بپردازند تا بدهی های شما در یک دوره پرداخت شود.
This is not excessive if all attachments are included and a comprehensive review of literature is included.
اگر همه پیوستها گنجانده شوند و بررسی جامعی از ادبیات گنجانده شود، این زیادهروی نیست.
من سند را به عنوان پیوست ارسال می کنم. لطفا اگر در خواندن آن مشکل دارید به من اطلاع دهید.
اگر این شش انگل پیوندی پیدا کنند، تجزیه خواهد شد.
But-this is crucial-it remains an attachment.
اما - این بسیار مهم است - یک دلبستگی باقی می ماند.
اما از نظر ایده دلبستگی، اشیاء می توانند بسیار متنوع باشند.
این جاروبرقی دارای مجموعه ای از لوازم جانبی می باشد.
The service you get is fairly standard with no apparent limits imposed on storage space or attachment size.
خدماتی که دریافت می کنید نسبتاً استاندارد است، بدون محدودیت ظاهری برای فضای ذخیره سازی یا اندازه پیوست.
یک دلبستگی عاشقانه
برعکس به نظر میرسید که از دلبستگی لسلی جین استقبال میکند.
No attachment was included.
هیچ پیوستی گنجانده نشد.
تمامی خودروها دارای نقاطی برای اتصال گیره های ایمنی هستند.
آنها در مورد الحاق شرایط جدید به طرح های صلح گفتگو کردند.
آنها باید استحکام اتصالات صندلی به کف هواپیما را بررسی می کردند.
وابستگی شدید کودک به والدینش
زندانیان می توانند به نگهبانان خود وابستگی ایجاد کنند.
the popular attachment to democratic government
دلبستگی مردمی به حکومت دموکراتیک
یک مته الکتریکی با طیف وسیعی از اتصالات مختلف
پیوست آموزشی 4 ماهه
او در بیمارستان محلی است.
این غذاساز دارای چسب مخصوص آسیاب قهوه می باشد.
گزارش خود را به صورت پیوست برای شما ایمیل خواهم کرد.
من نتوانستم آن پیوست را باز کنم.
در دانشگاه وابستگی شدیدی به یکی از معلمانم ایجاد کردم.
بعید است او از وابستگی مادام العمر خود به ایده های فمینیستی دست بکشد.
اعتقاد بر این است که دلبستگی ایمن برای رشد سالم مهم است.
نوزادان می توانند به هر مراقبی وابسته شوند.
او دلبستگی خاصی به این دانش آموزان داشت.
computer attachments
پیوست های کامپیوتری
روی پیوست ایمیل کلیک نکنید مگر اینکه از منبع قابل اعتمادی باشد.
یک پیوست ساده اجازه می دهد تا تصاویر به طور مستقیم از دوربین ایمیل شوند.
پنج دانشجو در بخش مالی هستند.
درخواست ضمیمه بدهی باید به دادگاه ارائه شود.
The court issued him with an attachment of earnings order to repay his creditors over a period of 18 months.
دادگاه حکم ضمیمه درآمد را برای بازپرداخت طلبکاران خود در مدت 18 ماه صادر کرد.
coupling
جفت
fastening
بست
ارتباط
رابطه، رشته
ارتباط دادن
linking
ربط دادن
کراوات
fixing
تثبیت
مفصل
junction
اتصال
affixation
الصاق
affixing
چسباندن
binding
الزام آور
clamping
بستن
concatenation
الحاق
connecting
برقراری ارتباط
اتحاد. اتصال
clamp
گیره
fusion
ذوب
ligature
لیگاتور
jointure
پیوستن
joining
درز
seam
نقطه اتصال
اتحاد
juncture
مونتاژ
unification
ترکیبی
consolidation
ادغام
assembly
ترکیب کردن
merging
combining
detachment
کناره گیری
separation
جدایش، جدایی
disconnection
قطع ارتباط
disengagement
متارکه
severing
قطع کردن
uncoupling
جدا کردن
parting
فراق
removal
حذف
unhitching
بدون گیر
disjoining
از هم گسستن
severance
جدایی
طلاق
dissociation
تفکیک
unsticking
چسباندن
تقسیم
disaffiliation
عدم وابستگی
disunion
شکاف
جداسازی
segregation
فاصله گرفتن
disassociation
بیگانگی
distancing
زنگ تفريح
estrangement
انزوا
اختلاف نظر
isolation
انحلال
alienation
قطع شدن
disseverment
breakup
disjunction
dissolution
disagreement
disconnect
