defy
defy - سرپیچی کردن
verb - فعل
UK :
US :
سرپیچی کردن
سرپیچی
متعصب
امتناع از اطاعت از یک قانون یا قاعده، یا امتناع از انجام آنچه که یکی از مقامات به شما می گوید انجام دهید
امتناع از اطاعت از شخص، تصمیم، قانون، موقعیت و غیره.
افراطی یا بسیار عجیب و در نتیجه باور، توصیف یا توضیح غیرممکن است
به کسی بگویید کاری را انجام دهد که فکر می کنید غیرممکن است
امتناع از اطاعت یا انجام کاری به روش معمول یا مورد انتظار
بیلی با مادرش مخالفت کرد و آشکارا در خانه سیگار می کشید.
زیرا آهنگ خدمتکار رنجور به باز کردن رمز و رازی که منطق را به چالش می کشد کمک می کند.
این صنعتی است که اخیراً به هر حال تقریباً منطق را به چالش می کشد.
Through their various plights, the drama questions a world where feminine ideals regularly defy rational explanation.
این درام از طریق مصیبتهای مختلف خود، دنیایی را زیر سوال میبرد که در آن آرمانهای زنانه مرتباً تبیین عقلانی را به چالش میکشند.
فقط شکاف های گوزن در گل و لای محدودیت های دسترسی را نادیده گرفته اند.
The conservatives surprised everyone by agreeing to defy the government and overspend by almost as much ... ten million.
محافظه کاران با پذیرفتن مخالفت با دولت و بیش از حد هزینه کردن تقریباً به اندازه ... ده میلیون، همه را شگفت زده کردند.
اسکوپز از تدریس نظریه تکامل داروین منع شد، اما او از قانون سرپیچی کرد.
او گفت که با رهبر حزب مخالفت خواهد کرد و علیه او رای خواهد داد.
صعود شهابسنگ آن با توضیحات معمول مخالفت کرد.
This celebration of Thanksgiving defies tradition.
این جشن شکرگزاری سنت را به چالش می کشد.
من جرات نداشتم از معلمانم سرپیچی کنم.
صدها نفر امروز از ممنوعیت تجمعات سیاسی سرپیچی کردند.
a political move that defies explanation
یک حرکت سیاسی که توضیح را نادیده می گیرد
زیبایی صحنه با توصیف مخالفت می کند.
چهره او آنقدر عجیب و غریب بود که توصیف را به چالش می کشد.
The baby boy defied all the odds and survived (= stayed alive when it seemed certain that he would die).
پسر بچه از همه احتمالات سرپیچی کرد و جان سالم به در برد (= زمانی که مرگش یقین به نظر می رسید زنده ماند).
من با کسی مخالفت می کنم که در پایان فیلم گریه نکنم.
من با تو مخالفت می کنم که بدون خرید چیزی بروی.
او حاضر است از حزب خود سرپیچی کند.
Journalists were openly defying the authorities.
روزنامه نگاران آشکارا با مقامات مخالفت می کردند.
معترضان به سرپیچی از دستور دادگاه ادامه دادند.
به ندرت دیده می شود که کودکان آشکارا از معلمان خود سرپیچی کنند.
تعدادی از کارگران از تصمیم اکثریت سرپیچی کرده و علیرغم اعتصاب دست به کار شده اند.
The fact that aircraft don't fall out of the sky always seems to me to defy (= act against) the law of gravity.
این واقعیت که هواپیما از آسمان نمی افتد به نظر من همیشه قانون جاذبه را نادیده می گیرد (= عمل می کند).
A forest fire raging in southern California is defying (= is not changed by) all attempts to control it.
آتش سوزی جنگلی که در جنوب کالیفرنیا بیداد می کند، تمام تلاش ها برای کنترل آن را نادیده می گیرد (= تغییر نمی کند).
هرج و مرج در فرودگاه با توصیف مخالفت می کند.
من برای اثبات اتهامات از شما سرپیچی می کنم.
آنها از دستور تخلیه سرپیچی کردند و در طول طوفان در شهر ماندند.
او از شانس ها سرپیچی کرد (= کاری را انجام داد که هیچ کس انتظارش را نداشت) و در رقابت برای شهردار پیروز شد.
او سرکش، عصبانی و سرسخت است.
وقتی گفتم ممکن است شکست بخورد، او با سرکشی پاسخ داد: «نه، نمیکنم!»
مخالفت کنند
مقاومت کردن
مبارزه کردن
withstand
مقاومت کند
repel
دفع کردن
دلار
rebel against
شورش بر علیه
مقاومت کن
مبارزه با
چالش
بایستید تا
پیشخوان
مسابقه
نبرد
combat
مبارزه کن
مبارزه علیه
روبرو شدن با
به عهده گرفتن
اختلاف نظر
پرواز در صورت
controvert
مناقشه
thwart
خنثی کردن
strive against
مخالفت کردن
oppugn
با
contend with
جنگیدن با
صورت
حمله کنند
صلیب
موضع گیری در برابر
اعتراض به
bow to
تعظیم به
capitulate to
تسلیم شدن
stoop to
خم شدن به
ارائه به
succumb to
تسلیم شدن به
surrender to
بند انگشت زیر به
تایید کنید
حمایت کردن
موافق
بازده
اجازه
دست برداشتن از
surrender
پیشرفت
ترویج
کمک
تشويق كردن
تغذیه کند
رو به جلو
پرورش دادن
پرورش دادن، پروردن
کشت کنند
به علاوه
nourish
کمک کند
پیوستن
nurture
عقب نشینی
foster
cultivate
further
retreat
