register
register - ثبت نام
verb - فعل
UK :
US :
یک لیست رسمی از نام افراد، شرکت ها و غیره، یا کتابی که دارای این لیست است
the words, style and grammar used by speakers and writers in a particular situation or in a particular type of writing
کلمات، سبک و دستور زبان که توسط گویندگان و نویسندگان در موقعیتی خاص یا در نوع خاصی از نوشتار استفاده می شود
محدوده نت های موسیقی که صدای یک نفر یا یک آلت موسیقی می تواند به آن برسد
یک صندوق پول
یک صفحه فلزی متحرک که جریان هوا را در سیستم گرمایش یا سرمایش کنترل می کند
قرار دادن نام کسی یا چیزی در لیست رسمی
به طور رسمی نظر خود را در مورد چیزی اعلام کنید تا همه بدانند که چه فکر یا احساسی دارید
اگر چیزی ثبت شود، یا اگر آن را ثبت کنید، متوجه می شوید یا متوجه آن می شوید و سپس آن را به خاطر می آورید
if an instrument registers an amount or if something registers on it the instrument shows that amount
اگر ابزاری مقداری را ثبت کند یا چیزی روی آن ثبت شود، ابزار آن مقدار را نشان می دهد
برای نشان دادن یا بیان یک احساس
برای ارسال بسته، نامه و غیره با پست سفارشی
یک لیست رسمی حاوی نام همه افراد، سازمان ها و غیره از یک نوع خاص
برای ثبت نام یا جزئیات مربوط به کسی یا چیزی در یک لیست رسمی
برای نمایش یا ثبت مقدار
برای قرار دادن اطلاعات، به ویژه نام شما، در یک لیست یا رکورد رسمی
ضبط کردن، نشان دادن یا بیان چیزی
اگر چیزی ثبت شود، کسی متوجه آن می شود و اگر کسی چیزی را ثبت کند، متوجه می شود
If you register a letter or parcel, you send it using a special postal service so that it will be dealt with in a special way and not be lost
اگر نامه یا مرسوله ای را ثبت کنید، آن را با استفاده از خدمات پستی ویژه ارسال می کنید تا به صورت ویژه با آن برخورد شود و گم نشود.
یک کتاب یا رکورد حاوی فهرستی از نام ها
کتابی که برای ثبت حضور کودک در مدرسه استفاده می شود
in school the period at the start of the morning and afternoon when a teacher records on an official list that children are present
در مدرسه، دوره شروع صبح و بعد از ظهر که معلم در لیست رسمی حضور کودکان را ثبت می کند
سبک زبان، دستور زبان و کلماتی که برای موقعیت های خاص استفاده می شود
all the notes that a musical instrument or a person's voice can produce from the highest to the lowest
تمام نت هایی که یک ساز موسیقی یا صدای یک فرد می تواند تولید کند، از بالاترین تا پایین ترین
the drawer in a cash register (= a machine which records sales in a shop and in which money is kept) or the cash register itself
کشو در صندوق (= دستگاهی که فروش را در مغازه ثبت می کند و پول در آن نگهداری می شود) یا خود صندوق
برای ثبت نام شخصی یا مالکیت ملک در فهرست رسمی
If you register a letter or package when you mail it you pay extra to have it recorded and receive special care in delivery.
اگر نامه یا بسته ای را هنگام ارسال پست ثبت کنید، برای ثبت آن و دریافت مراقبت ویژه در تحویل، هزینه اضافی پرداخت می کنید.
(از یک ابزار) برای اندازه گیری و ثبت مقدار
برای نشان دادن یک احساس با بیان صورت خود
تا اثری داشته باشد
تمام نت هایی که یک صدا یا ساز موسیقی می تواند تولید کند، از بالاترین تا پایین ترین
فرم کوتاه صندوق فروش
همچنین می توانید به صورت آنلاین ثبت نام کنید.
برای ثبت تولد / ازدواج / فوت
برای ثبت شرکت/علامت تجاری
این سایت دارای 114 میلیون کاربر ثبت نام شده است.
یک موسسه خیریه ثبت شده
ما انتظار داریم حدود 50 درصد از رای دهندگان ثبت نام شده در انتخابات رای دهند.
پلیس برای این شرکت پرونده تشکیل داده است.
این مقررات پزشکان و بیماران را ملزم به ثبت نام در پایگاه داده می کند.
این کشتی در پاناما ثبت شد.
6 خانواده دیگر نیز در همین آدرس ثبت نام کردند.
برای ثبت نام در هتل
She is officially registered disabled.
او به طور رسمی معلول ثبت شده است.
آنها همه شهروندان واجد شرایط را تشویق کردند تا به عنوان رای دهنده ثبت نام کنند.
سپس این نام را به عنوان علامت تجاری ثبت کرد.
برای ثبت نام نزد پزشک/دندانپزشک
همه مراقبان کودک باید در مقامات محلی ثبت نام کنند.
حدود 700 نفر در این کنفرانس ثبت نام کردند.
این دارو برای استفاده در استرالیا ثبت نشده است.
بیش از 5000 نفر برای شرکت در مسابقه ثبت نام کردند.
78 درصد گزارش کردند که برای رای دادن ثبت نام کرده اند.
بسیاری این رای را راهی برای ثبت اعتراض می دانستند.
The thermometer registered 32°C.
دماسنج 32 درجه سانتیگراد را ثبت کرد.
شدت این زلزله 3 ریشتر بوده است.
بورس در هفته جاری زیان هنگفتی را به ثبت رسانده است.
چهره او مخالفت را نشان داد.
شوک در چهره همه ثبت شد.
او به سختی حضور ما را ثبت کرد.
اسمم را به او گفتم، اما معلوم بود که ثبت نشده است.
او به طور مبهم ثبت کرد که زنان رفته اند.
آرام آرام ذهنم شروع به ثبت نام کرد: در بیمارستان.
آیا می توانم این را ثبت کنم، لطفا؟
فهرست
رول
roster
برنامه
کاتالوگ انگلستان
catalogueUK
چک لیست
checklist
فهرست مطالب
فهرست کردن
listing
رکورد
ثبت
registry
شمارش
tally
آرشیوها
archives
کانون
canon
کاتالوگ ایالات متحده
catalogUS
فهرست راهنما
directory
جدول
inventory
تقویم
منو
calendar
ورودی های
لیست رسمی
entries
تماس تلفنی
فایل
دستور جلسه
سرفصل دروس
بایگانی
syllabus
به صف شدن
archive
programUS
lineup
programmeUK
programUS
جدول زمانی
programmeUK
اسکله
timetable
docket
بهم ریختگی
mishmash
اش شله قلمکار
jumble
بهم ریختن
hodgepodge
درهم و برهم
hotchpotch
هوچ پاچ
hash
هش
