trip

base info - اطلاعات اولیه

trip - سفر

noun - اسم

/trɪp/

UK :

/trɪp/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [trip] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Did you have a good trip?


    ایا سفر خوبی داشتی؟

  • We went on a trip to the mountains.


    رفتیم یه سفر به کوه.

  • a boat/coach/bus trip


    سفر با قایق / اتوبوس / اتوبوس

  • a business/school/shopping trip


    یک سفر تجاری / مدرسه / خرید

  • a fishing/camping trip


    یک سفر ماهیگیری / کمپینگ

  • They took a trip down the river.


    آنها سفری به پایین رودخانه داشتند.

  • We had to make several trips to bring all the equipment over.


    مجبور شدیم چندین سفر انجام دهیم تا همه وسایل را بیاوریم.

  • Jack made a return trip (= another visit to the same place) later that year.


    جک در اواخر همان سال یک سفر برگشت (= بازدیدی دیگر از همان مکان) انجام داد.

  • The return trip (= back to the place where you started) on the bike was much easier and quicker than the outbound trip.


    سفر برگشت (= بازگشت به مکانی که شروع کردید) با دوچرخه بسیار ساده تر و سریعتر از سفر خروجی بود.

  • He went with her on her overseas trips.


    او در سفرهای خارج از کشور با او رفت.

  • She's away on a short trip.


    او در یک سفر کوتاه دور است.

  • He is planning a trip to Vienna.


    او در حال برنامه ریزی برای سفر به وین است.


  • آنها سفرهای کوتاه با دوچرخه را ترتیب می دهند.

  • He has just returned from a three-day trip to Australia.


    او به تازگی از یک سفر سه روزه به استرالیا بازگشته است.

  • an acid (= LSD) trip


    یک سفر اسیدی (= LSD).

  • Don't lay a guilt trip on your child about schoolwork.


    فرزندتان را در مورد تکالیف مدرسه احساس گناه نکنید.

  • She was trying to lay a guilt trip on me.


    او سعی می کرد من را احساس گناه کند.

  • Visiting my old school was a real trip down memory lane.


    بازدید از مدرسه قدیمی من یک سفر واقعی به مسیر حافظه بود.


  • یک سفر کاری

  • a five-minute trip by taxi


    یک سفر پنج دقیقه ای با تاکسی


  • یک سفر طولانی و دشوار در سراسر کوه ها

  • a tour of Bavaria


    تور باواریا

  • the first expedition to the South Pole


    اولین سفر به قطب جنوب

  • We went on an all-day excursion to the island.


    یک گردش یک روزه به جزیره رفتیم.

  • The children were on a day’s outing from school.


    بچه ها یک روز از مدرسه بیرون رفته بودند.

  • We had a day out at the beach.


    یک روز بیرون از ساحل داشتیم.

  • Enjoy your trip!


    از سفرت لذت ببر!

  • He makes frequent trips to Poland.


    او سفرهای مکرری به لهستان دارد.

  • He's just back from a trip to Alaska.


    او به تازگی از سفر به آلاسکا برگشته است.

  • I had to cut short my trip when my wallet was stolen.


    وقتی کیف پولم را دزدیدند مجبور شدم سفرم را کوتاه کنم.

  • My last trip abroad was two years ago.


    آخرین سفرم به خارج از کشور دو سال پیش بود.

synonyms - مترادف

  • سفر

  • excursion


    گشت و گذار

  • expedition


    اعزام

  • outing


    گردش

  • voyage


    سفر دریایی


  • تعطیلات

  • jaunt


    جست و خیز


  • تور


  • مسافرت رفتن

  • peregrination


    پرخاشگری


  • بازدید کنید


  • راندن

  • foray


    حمله

  • junket


    آشغال


  • گذر


  • چرخش

  • trek


    پیاده روی طولانی


  • دوره

  • globetrotting


    جهانگردی

  • odyssey


    اودیسه

  • pilgrimage


    زیارت

  • ramble


    پرسه زدن


  • انتقال

  • travelingUS


    مسافرت ایالات متحده

  • travellingUK


    مسافرت انگلستان

  • travels


    سفر می کند


  • ماجرا

  • commute


    رفت و آمد

  • crossing


    عبور


  • پرواز

  • hop


    هاپ

antonyms - متضاد
  • correction


    تصحیح

  • fix


    ثابت

  • accuracy


    دقت


  • موفقیت

  • correctness


    صحت

  • perfection


    کمال


  • حقیقت

  • certainty


    یقین - اطمینان - قطعیت

  • restitution


    استرداد


  • درست


  • اهميت دادن

لغت پیشنهادی

argumentative

لغت پیشنهادی

biochemically

لغت پیشنهادی

dispatched