wind
wind - باد
N/A - N/A
UK :
US :
هوای متحرک، به ویژه زمانی که به شدت یا به سرعت در یک جریان حرکت می کند
توانایی شما برای تنفس طبیعی
وضعیت وجود هوا یا گاز در معده یا روده، یا خود هوا یا گاز
صحبتی که هیچ معنایی ندارد
هوا در یک جریان، به ویژه به شدت یا سریع حرکت می کند
باد ملایم دلپذیر
جریان هوای خنکی که به داخل اتاق میوزد، مخصوصاً هوایی که باعث میشود احساس ناراحتی کنید
باد بسیار شدید
a storm that has very strong fast winds and that moves over water – used about storms in the North Atlantic Ocean
طوفانی که بادهای سریع بسیار قوی دارد و روی آب حرکت می کند - در مورد طوفان های اقیانوس اطلس شمالی استفاده می شود
طوفان شدید استوایی - در مورد طوفان در اقیانوس آرام غربی استفاده می شود
a violent storm with strong winds that spin very quickly in a circle often forming a cloud that is narrower at the bottom than the top
طوفان سهمگین با بادهای قوی که خیلی سریع در یک دایره می چرخد و اغلب ابری را تشکیل می دهد که در پایین باریکتر از بالا است.
طوفان شدید گرمسیری با بادهای قوی که به صورت دایره ای می چرخد
چند بار چرخاندن یا چرخاندن چیزی به دور چیز دیگری
چند بار چرخاندن بخشی از یک ماشین به منظور حرکت دادن یا شروع به کار
اگر جاده، رودخانه و غیره در جایی بپیچد، پیچ های هموار زیادی دارد و معمولاً بسیار طولانی است
برای ایجاد حرکت نوار در دستگاه
ایجاد مشکل در تنفس، در نتیجه افتادن روی چیزی یا ضربه خوردن
جریانی از هوا که تقریباً به صورت افقی حرکت می کند، به ویژه جریانی که به اندازه کافی قوی است که احساس شود
نفس یا توانایی نفس کشیدن
کلمات بی معنی و جملات نادرست
gas in the bowels or in a baby's stomach especially when this makes you feel uncomfortable or makes noises
گاز در روده یا معده نوزاد، به خصوص زمانی که باعث ناراحتی شما شود یا صدا ایجاد کند.
the group of woodwind instruments (= ones played by blowing into a hole near one end)and their players in an orchestra
گروهی از سازهای بادی چوبی (= آنهایی که با دمیدن در سوراخی نزدیک به یک سر نواخته می شوند) و نوازندگان آنها در یک ارکستر
to make it difficult or temporarily impossible for someone to breathe usually by hitting them in the stomach
برای ایجاد مشکل یا موقتاً غیرممکن کردن تنفس برای کسی، معمولاً با ضربه زدن به شکم
مالیدن یا خیلی آرام به پشت کودک ضربه بزند تا هوا از معده خارج شود
چرخاندن یا باعث چرخاندن چیزی
اگر یک ساعت یا ساعت را بچرخانید، با چرخاندن کلید، دستگیره یا دستگاه دیگر باعث میشوید که کار کند.
اگر جاده، مسیر یا رودخانه ای بپیچد، مسیری را دنبال می کند که به طور مکرر در جهات مختلف می پیچد
چندین بار چیزی را به دور یک جسم بپیچد یا آن را به طور مکرر به دور خودش بپیچد
حرکت هوا در خارج، به ویژه زمانی که آنقدر قوی باشد که احساس شود
چرخاندن چیزی به دور چیز دیگری یا چرخاندن چیزی در دایره
پیچیدن یک وسیله مکانیکی به این معنی است که با چرخاندن یک کلید یا دستگیره باعث کار آن می شود.
باد کافی برای پرواز بادبادک وجود ندارد.
این پیش بینی نسبت به وزش باد با سرعت 60 مایل در ساعت امروز هشدار داد.
باد ملایمی میوزید.
وزش باد شدید/تند گذرگاه را بسیار متلاطم کرد.
بادبان ها در باد تکان خوردند.
نفسی (= حتی اندکی) باد نمی آمد.
وزش باد ناگهان دامنش را گرفت.
باد شروع به افزایش می کند (= قوی تر می شود).
او مانند باد (= خیلی سریع) دوید تا به عقب برسد.
ضربه ای که به شکمم خورد باد را از سرم بیرون کرد.
من به ندرت حوصله گوش دادن به سخنرانی های سیاستمداران را به خودم می دهم - همه چیز فقط باد است.
من سیر را دوست دارم اما باد وحشتناکی به من می دهد.
دسته را زخمی کرد اما هیچ اتفاقی نیفتاد.
Once she was in the car she wound the window down/up (= caused it to open/close by turning a handle).
هنگامی که او در ماشین بود، او پنجره را به پایین/بالا پیچید (= با چرخاندن دستگیره باعث باز/بستن آن شد).
صدایی که میشنوید، نواری است که به عقب برمیگردد.
رودخانه از میان دره می پیچد.
روسری دور گردنش پیچید.
نخ را به توپ پیچید.
باند کوچکی را دور انگشتش پیچید.
باد آنقدر قوی است که نگه داشتن چتر سخت است.
امروز وزش باد ملایم از سمت غرب پیش بینی می شود.
آنقدر دوید که چند ثانیه طول کشید تا بادش را بازگرداند تا بتواند حرف بزند.
در بیشتر روزهای هفته هوا مرطوب و وزش باد خواهد بود.
ریسمان را دور قرقره پیچید.
یک جاده پر پیچ و خم
breeze
نسیم
هوا
جاری
draughtUK
draughtUK
zephyr
زفیر
draftUS
پیش نویس ایالات متحده
drift
رانش
gale
باد
gust
وزش
airstream
جریان هوا
blast
انفجار
فوت کردن، دمیدن
flurry
سر و صدا
chinook
شینوک
cyclone
طوفان
flutter
بال بال زدن
hurricane
میسترال
mistral
موج می زند
tempest
بو کردن
typhoon
گردباد
wafting
هم زدن
whiff
شوریدن
whirlwind
جریان های هوا
whisk
پف کردن
squall
air-current
air currents
puff
stillness
سکون
calm
آرام
هنوز
immobility
بی حرکتی
calmness
آرامش
lull
ساکت کردن
placidity
hush
motionlessness