self
self - خود
noun - اسم
UK :
US :
نوع فردی که هستید، شخصیت شما، رفتار معمولی شما و غیره
کلمه ای که با حروف تجاری، روی چک و غیره به معنای خودتان نوشته شده است
برای اشاره به شخص استفاده می شود
توسط خودت یا خودش
از، به، با، یا برای خود یا خودش
the set of someone's characteristics, such as personality and ability that are not physical and make that person different from other people
مجموعه ای از خصوصیات فردی مانند شخصیت و توانایی که جسمانی نیستند و او را از سایر افراد متمایز می کنند.
فقط به نفع خودت علاقه داشته باش
از یا توسط خود یا خودش
who a person is, including the qualities such as personality and ability that make one person different from another
شخص کیست، از جمله ویژگی هایی مانند شخصیت و توانایی که یک فرد را از دیگری متمایز می کند
برای تشکیل کلماتی استفاده می شود که چیزی یا شخصی را توصیف می کند که خودش کاری را انجام می دهد
روی چک، اسناد رسمی، نامه های تجاری و غیره نوشته شده تا به خودتان مراجعه کنید
ما اغلب یک انتخاب داریم: ترحم به خود یا قدرت معنوی از طریق رنج.
آنجا بود با سیگارش، سایه ای از خود سابقش.
او ممکن است در خطر آسیب رساندن به خود یا دیگران باشد.
In contrast figures outside the high cultural sphere often consciously try to abandon their sense of self.
در مقابل، چهرههای خارج از حوزه فرهنگی بالا اغلب آگاهانه تلاش میکنند تا احساس خود را کنار بگذارند.
خود قدیمی او چنین احساساتی را تحقیر می کرد.
می دانم که باید تلاش کنم تا آنچه را نیل می گوید دنبال کنم. تلاش برای ادغام خود
Through metaphor Thoreau renders the self and nature in total interrelationship without slighting either half of the duality.
ثورو از طریق استعاره، خود و طبیعت را در یک رابطه متقابل کامل بیان می کند بدون اینکه نیمی از دوگانگی را نادیده بگیرد.
به زودی دوباره خود قدیمی خود را احساس خواهید کرد (= احساس خوب یا خوشحالی دوباره).
او شادی همیشگی اش امروز صبح نیست.
Only with a few people could she be her real self (= show what she was really like rather than what she pretended to be).
فقط با چند نفر او میتوانست خود واقعی او باشد (= به جای آنچه که وانمود میکرد واقعاً شبیه چه چیزی بود را نشان دهد).
خود خصوصی/حرفهای او (= نحوه رفتار او در خانه/کار)
Many people living in institutions have lost their sense of self (= the feeling that they are individual people).
بسیاری از افرادی که در مؤسسات زندگی می کنند، احساس خود را از دست داده اند (= احساس اینکه آنها افراد فردی هستند).
درون (= شخصیت عاطفی و روحی شخص)
عدم اعتماد به نفس
او به هر دلیلی این کار را انجام نداد.
خود، خود، خود! این تمام چیزی است که تا به حال به آن فکر می کنید!
تو به خود کوچکت آسیبی نزدی، نه؟
ما مشتاقانه منتظر دیدن خانم براون و خود خوب شما هستیم.
من خیلی تشنه بودم (توجه داشته باشید: در پیاده روی آب بیاورید!).
وقتی کارش به پایان رسید، سایه ای از خود سابقش شد.
او دوباره همان خود شاد همیشگی اش است.
او میدانست که با تعطیلات، به حال سابقش برمیگردد.
خود خصوصی و عمومی او بسیار متفاوت بود.
می ترسید درونی ترین خود را آشکار کند.
کتابی در مورد رسیدن به خود بهتر
فیلمی در مورد پسری که عاشق می شود و خود واقعی خود را در این روند می یابد
او استدلال می کند که تمرکز فزاینده ای روی خود صورت گرفته است.
The hero of the movie finally finds his true self (= discovers what his true personality and feelings are).
قهرمان فیلم بالاخره خود واقعی خود را می یابد (= کشف می کند که شخصیت و احساسات واقعی او چیست).
When I saw them this afternoon they were more like their old/normal selves (= as they were in the past).
وقتی امروز بعد از ظهر آنها را دیدم، بیشتر شبیه خود قدیمی/عادی خود بودند (= همانطور که در گذشته بودند).
یک حس از خود
پاسخ او نوعی توجه دائمی او به خود بود.
self-educated
خودآموز
یک ساعت خود پیچشی
اکنون احساس بهتری دارم و دوباره به حالت قبلی خود برگشتم.
من همچنان بر اعتبار خود بر قرارداد اجتماعی تاکید می کنم.
یک تعطیلات خود خوری
self-build homes
خانه های خود ساخته
چکی که به خود نوشته است
شخصیت
طبیعت
قانون اساسي
constitution
رنگ چهره
complexion
لحن
وضع
disposition
خلق و خوی
temperament
خاک رس
clay
نابغه
temper
colorsUK
genius
colorUS
coloursUK
آرایش
colorsUS
هویت
make-up
صفات
کیفیت
traits
غلات
طنز ایالات متحده
طنزUK
ذات
humorUS
روح
humourUK
قالب
essence
مهر
persona
کیفیت ها
ویژگی های
رگ
stamp
سبک
qualities
امکانات
attributes
vein
features
دیگر
nonself
غیر خود