finger

base info - اطلاعات اولیه

finger - انگشت

noun - اسم

/ˈfɪŋɡər/

UK :

/ˈfɪŋɡə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [finger] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She ran her fingers through her hair.


    انگشتانش را لای موهایش فرو برد.


  • مواد را بین انگشت و شست نگه دارید.

  • He was about to speak but she raised a finger to her lips.


    می خواست حرف بزند اما او انگشتش را روی لب هایش برد.

  • The old man wagged his finger at the youths.


    پیرمرد انگشتش را برای جوانان تکان داد.

  • Tina curled her slender fingers into a fist.


    تینا انگشتان باریک خود را در یک مشت حلقه کرد.

  • long-fingered


    انگشت دراز

  • nimble-fingered


    زیرک انگشتی

  • a four-fingered chord


    آکورد چهار انگشتی

  • chocolate fingers


    انگشتان شکلاتی

  • a finger of toast


    یک انگشت نان تست


  • یک انگشت باریک خشکی که به دریا اشاره می کند

  • She could count on the fingers of one hand the people she actually enjoyed being with.


    او می‌توانست روی انگشتان یک دست آدم‌هایی را بشمارد که واقعاً از بودن با آنها لذت می‌برد.

  • Although she knew lots of people she could count her friends on the fingers of one hand.


    اگرچه او افراد زیادی را می شناخت، اما می توانست دوستانش را روی انگشتان یک دست بشمارد.

  • He got his fingers badly burnt dabbling in the stock market.


    انگشتانش در بازار سهام به شدت سوخته است.

  • I'm crossing my fingers that my proposal will be accepted.


    من انگشتانم را روی هم می گذارم که پیشنهادم پذیرفته می شود.

  • Keep your fingers crossed!


    دست به دعا باش!

  • It isn’t an exact science—it’s a kind of finger in the air thing.


    این یک علم دقیق نیست - این یک نوع انگشت در هوا است.

  • ‘It’s all a bit finger in the air,’ admitted a spokesman.


    یک سخنگوی اعتراف کرد: همه چیز کمی انگشت در هوا است.

  • The inquiry pointed the finger of blame at the driver of the crashed coach.


    تحقیقات انگشت اتهام را به سمت راننده اتوبوس تصادف کرده نشانه رفته است.

  • The finger of suspicion was pointed at the chicken served for lunch.


    انگشت سوء ظن به سمت مرغی که برای ناهار سرو شد نشانه رفت.

  • You're going to have to pull your finger out if you want to pass this exam.


    اگر می خواهید در این امتحان موفق شوید باید انگشت خود را بیرون بکشید.

  • I never laid a finger on her.


    من هرگز انگشتی روی او نذاشتم.

  • If you lay a finger on me I’ll call the police.


    اگر انگشت روی من بگذاری، با پلیس تماس می‌گیرم.


  • اجازه ندهید که فرصت کار در خارج از کشور از بین برود.

  • The children never lift a finger to help around the house.


    بچه ها هرگز انگشتی برای کمک در خانه بلند نمی کنند.

  • The article points an accusing finger at the authorities.


    این مقاله انگشت اتهام را به سوی مقامات نشانه رفته است.

  • There was something odd about him but I couldn't put my finger on it.


    چیز عجیبی در مورد او وجود داشت اما نمی توانستم انگشتم را روی آن بگذارم.

  • You've put your finger on something there—we'll need to investigate that.


    شما انگشت خود را روی چیزی گذاشته اید - ما باید آن را بررسی کنیم.

  • She enjoys sticking two fingers up to convention.


    او از چسباندن دو انگشت به قرارداد لذت می برد.

  • He snapped his fingers for the waiter.


    انگشتانش را برای پیشخدمت فشرد.

  • She only has to snap her fingers and her assistant comes running.


    او فقط باید انگشتانش را بکوبد و دستیارش می دود.

synonyms - مترادف
  • digit


    رقم

  • forefinger


    انگشت اشاره

  • pinkie


    صورتی

  • pointer


    اشاره گر

  • claw


    پنجه

  • feeler


    احساس کننده

  • hook


    قلاب

  • thumb


    شست

  • limb


    اندام


  • عضو

  • pinky


    شاخک

  • tentacle


    حد نهایی

  • extremity


    فالانژ

  • phalange


    فالانکس

  • phalanx


    انگشت حلقه


  • انگشت چهارم


  • انگشت کوچک


  • انگشت وسط


  • انگشت دوم


  • انگشت سوم


  • انگشت اول


  • عضو لمسی


  • قلاب گوشت

  • tactile member


    انگشت پا

  • meat hook


    نیش

  • toe


    زائده

  • fang


    داکتیل

  • appendage


    فالانژها

  • dactyl


    سم

  • phalanges


  • hoof


antonyms - متضاد
  • hunk


    تکه تکه

لغت پیشنهادی

Aristotle

لغت پیشنهادی

expiry

لغت پیشنهادی

charmed