guide
guide - راهنما
noun - اسم
UK :
US :
چیزی که اطلاعاتی را در اختیار شما قرار می دهد و به شما کمک می کند تا نظر خود را شکل دهید یا تصمیم بگیرید
کسی که کارش بردن گردشگران به مکانی و نشان دادن آنها است
کسی که شما را نصیحت می کند و بر نحوه زندگی شما تأثیر می گذارد
a book or piece of writing that provides information on a particular subject or explains how to do something
کتاب یا نوشتهای که اطلاعاتی در مورد موضوع خاصی ارائه میکند یا نحوه انجام کاری را توضیح میدهد
a guidebook
یک کتاب راهنما
the Guides Association which teaches girls practical skills
انجمن راهنماها که به دختران مهارت های عملی می آموزد
a member of the Guides Association
عضو انجمن راهنمایان
بردن کسی به جایی
کمک کردن به کسی یا چیزی برای حرکت در جهتی خاص
تأثیر گذاشتن بر رفتار یا عقاید کسی
به کسی نشان دادن راه درست برای انجام کاری، به خصوص کاری دشوار یا پیچیده
something that provides you with information figures etc on which you can base your judgement or method of doing something
چیزی که اطلاعات، ارقام و غیره را در اختیار شما قرار می دهد تا بتوانید قضاوت یا روش انجام کاری را بر اساس آن ها قرار دهید
کتابی که اطلاعاتی در مورد موضوع خاصی ارائه می دهد یا نحوه انجام کاری را توضیح می دهد
کسی که کارش نشان دادن مکانی به افرادی است که از آن بازدید می کنند
کسی را از میان یا به مکانی که خیلی خوب می شناسید ببرید و راه را به او نشان دهید
کتابی که مهم ترین اطلاعات را در مورد یک موضوع خاص به شما می دهد
a guidebook
چیزی که به شما کمک می کند تا در مورد چیز دیگری نظر بدهید یا تصمیم بگیرید
شخصی که کارش نشان دادن مکان یا مسیر خاصی به بازدیدکنندگان است
شخص یا چیزی که بر آنچه انجام می دهید یا فکر می کنید تأثیر می گذارد
نشان دادن به کسی که چگونه یک کار دشوار را انجام دهد
برای نشان دادن مردم در اطراف یک مکان
کسی را به جایی ببرد یا به کسی نشان دهد که چگونه به جایی برسد
گرفتن بخشی از بدن کسی، به خصوص بازوی او، و بردن آن شخص به جایی
کاری کنید که چیزی در جهتی حرکت کند که شما می خواهید
تاثیر گذاشتن بر رفتار کسی
دختری بین ده تا 14 ساله که عضو سازمان راهنمایان است
یک سازمان بین المللی برای زنان جوان که آنها را تشویق می کند تا در فعالیت های مختلف شرکت کنند و مسئولیت پذیر و مستقل شوند
an international organization for young women that encourages them to take part in different activities and to become responsible and independent
شخصی که کارش نشان دادن مکان یا مسیری به بازدیدکنندگان است
راهنما همچنین کتاب یا اطلاعاتی است که در مورد چگونگی انجام یا درک چیزی توصیه یا کمک می کند
A guide is also a book or piece of information that gives advice or help on how to do or understand something
برای نشان دادن مکان یا مسیری به بازدیدکنندگان
راهنمای تور ما اطراف شهر قدیمی را به ما نشان داد.
ما یک راهنمای محلی استخدام کردیم تا ما را از کوه ها عبور دهد.
یک گورو راهنمای معنوی شاگردانش است.
خواهر بزرگتر راهنما، مشاور و دوست او بوده است.
بیایید نگاهی به راهنمای تلویزیون بیندازیم و ببینیم چه خبر است.
راهنمای سلامت خانواده
راهنمای گام به گام برای ایجاد وب سایت خود
راهنمای مطالعه برای ریاضیات و فیزیک
یک راهنمای ضروری برای هر والدین جدید
او تعدادی راهنمای سفر نوشته است.
وقتی در اطراف کلیسای جامع قدم می زدم با راهنمایم مشورت کردم.
راهنمای ایتالیا
به عنوان یک راهنمای تقریبی، اجازه دهید نصف فنجان برنج برای هر نفر مصرف شود.
اجازه دادم احساساتم راهنمای من باشند.
این کتاب حاوی یک راهنمای مرجع سریع برای دستور زبان ضروری است.
این کتاب راهنمای قطعی آشپزی جهان است.
راهنمای میدانی برای پرندگان بریتانیایی
راهنمای بقا برای مدیران کسب و کار
می توانید راهنمای مختصری برای شروع کار را از اینجا دانلود کنید.
به یاد داشته باشید، این نمودار فقط یک راهنما است.
به عنوان یک راهنمای کلی، سگ های بزرگ به ورزش بیشتری نسبت به سگ های کوچک نیاز دارند.
از جدول زیر به عنوان راهنمای استفاده از مواد شوینده استفاده کنید.
به عنوان راهنما، بزرگترین پای دوازده نفر را تغذیه می کند.
فقط باید به عنوان یک راهنمای تقریبی استفاده شود.
این ارقام باید به عنوان یک راهنمای تقریبی در نظر گرفته شوند.
این ارقام راهنمایی تقریبی در مورد میزان فروش ما ارائه می دهد.
راهنمای هتل/شراب
راهنمای پرندگان آمریکای شمالی
راهنمای اسپانیا
travel guides
راهنمای سفر
من هرگز دستور العمل ها را دقیقاً هنگام آشپزی دنبال نمی کنم - من فقط از آنها به عنوان راهنماهای خشن استفاده می کنم.
escort
اسکورت
chaperon
همراه
chaperone
طلیعه
usher
خدمتکار
attendant
کاروان
convoy
خلبان
همراه و همدم
companion
نگهبان
مشعل دار
torchbearer
رهبری
رهبر
مسیر یاب
pathfinder
دیده بانی
scout
پیشتاز
vanguard
پیشگام
pioneer
متذکر
minder
محافظ
protector
دونا
guardian
محافظ شخصی
duenna
حفاظت
bodyguard
متولی
safeguard
مدافع
custodian
ناظر
warden
اسکویر
keeper
گشت
defender
مراقب
overseer
squire
patrol
carer