key
key - کلید
noun - اسم
UK :
US :
a small specially shaped piece of metal that you put into a lock and turn in order to lock or unlock a door start a car etc
یک قطعه فلزی کوچک با شکل خاص که در یک قفل قرار داده و می چرخانید تا در را قفل یا باز کنید، ماشین را روشن کنید و غیره
دکمههایی که روی صفحهکلید رایانه فشار میدهید تا با رایانه کار کنید
قطعات چوبی یا فلزی که روی پیانو و برخی سازهای بادی فشار می دهید تا بنوازید
مقیاس نت هایی که با یک نت خاص شروع می شود یا کیفیت صدایی که این مقیاس دارد
a list of the signs, colours etc used on a map or technical drawing etc that explains what they mean
فهرستی از علائم، رنگ ها و غیره استفاده شده در نقشه یا نقشه فنی و غیره که معنی آنها را توضیح می دهد
پاسخ های چاپ شده یک تست یا مجموعه ای از سوالات در یک کتاب
یک جزیره مسطح کوچک، به ویژه جزیره ای که بخشی از یک گروه در نزدیکی ساحل است
بسیار مهم یا ضروری
اگر یک برد را برای تیم خود کلید بزنید، به آن کمک می کنید که در یک بازی پیروز شود، زیرا خیلی خوب بازی می کنید
سطحی را آماده کنید تا پوششی مانند رنگ به آن بچسبد
a part of a computer with a letter number etc on it that you press with your fingers to make it work
بخشی از کامپیوتر که روی آن حرف، عدد و غیره است که با انگشتان خود فشار می دهید تا کار کند
بخشی از یک طرح، چیدمان و غیره که مهم ترین است و همه چیز به آن بستگی دارد
شخص یا شرکتی که بسیار مهم و تاثیرگذار است
if the level price value etc of something is keyed to something else it is related to it and rises and falls with it
اگر سطح، قیمت، ارزش و غیره چیزی به چیز دیگری کلید خورده باشد، به آن مرتبط است و با آن بالا و پایین میشود.
a piece of metal that has been cut into a special shape and is used for opening or closing a lock starting a car engine etc.
قطعه فلزی که به شکل خاصی بریده شده و برای باز کردن یا بستن قفل، روشن کردن موتور ماشین و غیره استفاده می شود.
any of the set of moving parts that you press with your fingers on a computer keyboard, or musical instrument to produce letters, numbers, symbols, or musical notes
هر یک از مجموعه قطعات متحرکی که با انگشتان خود روی صفحه کلید کامپیوتر یا آلات موسیقی فشار می دهید تا حروف، اعداد، نمادها یا نت های موسیقی تولید شوند.
مجموعه ای از نت های موسیقی بر اساس یک نت خاص
فهرستی از نمادهای استفاده شده در یک نقشه یا کتاب با توضیحاتی درباره معنای آنها
لیستی از پاسخ سوالات در یک تمرین یا تست
بسیار مهم است و تأثیر زیادی بر افراد یا چیزهای دیگر دارد
با خراشیدن رنگ خودرو با استفاده از کلید عمداً به خودرو آسیب برساند
a piece of metal cut into a special shape to fit into a lock where it can be turned to open something such as a door or to start something such as a car engine
یک قطعه فلزی که به شکل خاصی بریده شده تا در قفلی قرار گیرد تا بتوان آن را برای باز کردن چیزی مانند در یا برای روشن کردن چیزی مانند موتور اتومبیل چرخاند.
any of the set of movable parts that you press with your fingers on a computer or other machine to produce letters, numbers, or symbols, or on a musical instrument to produce sound
هر یک از مجموعه قطعات متحرکی که با انگشتان خود روی رایانه یا دستگاه دیگری فشار می دهید تا حروف، اعداد یا نمادها تولید شود، یا روی یک آلات موسیقی برای تولید صدا.
مهمترین بخش دستیابی به چیزی یا توضیح یک موقعیت است
هر یک از مجموعه قطعات متحرکی که با انگشتان خود روی رایانه فشار می دهید و غیره برای تولید حروف، اعداد یا نمادها
any of the set of moving parts that you press with your fingers on a computer etc. to produce letters, numbers, or symbols
فهرستی از نمادهای استفاده شده در نقشه، نمودار یا کتاب همراه با توضیحاتی درباره معنای آنها
بهترین یا تنها راه برای رسیدن به چیزی
بسیار مهم است و تأثیر زیادی روی افراد یا چیزها دارد
قرار دادن اطلاعات در رایانه یا ماشین با استفاده از صفحه کلید، یا صرف زمان برای انجام این کار
در مرحله دوم، صفحه کلید کامپیوتر دارای کلیدهای اضافی زیادی است که برای تغییر عملکرد کلیدهای عددی الفا استفاده می شود.
Secondly, the computer keyboard has many additional keys which are used to alter the function of the alpha-numeric keys.
برای قرار دادن / چرخاندن کلید در قفل
کلید را در قفل فرو کرد و خودش را وارد خانه کرد.
کلید ماشین
یک مجموعه / دسته کلید
کلید یدکی درب ورودی
یک برش کلید تکراری (= ساخته شده) خواهیم داشت.
خوشبختانه بابا کلید خانه من را دارد.
یک کلید ویژه برای تنظیم این ساعت وجود دارد.
اگر می خواهید شغلی پیدا کنید، پشتکار کلید اصلی است.
کلید موفقیت آمادگی است.
رای دهندگانی که برای اولین بار می توانند کلید نتیجه انتخابات را در دست داشته باشند.
راننده ماشین احتمالا کلید حل جرم را در دست دارد.
زبان کلید درک اطرافیان شماست.
نکته کلیدی این است که دولت فدرال تا چه زمانی می تواند نرخ تورم را کنترل کند؟
برای وارد کردن اطلاعات، کلید بازگشت را فشار دهید.
به جای آن می توانید از کلیدهای جهت دار روی صفحه کلید استفاده کنید.
شروع کرد به ضربه زدن روی کلیدهای لپ تاپش.
دستانش روی کلیدهای پیانو پرواز کردند.
یک سونات در کلید مسطح ماژور
این قطعه چندین بار کلید را تغییر می دهد.
پاسخ های خود را در کلید پشت کتاب بررسی کنید.
نمادها را می توانید در کلید پایین صفحه پیدا کنید.
ما اشیای قیمتی خود را در قفل و کلید نگه می داریم.
تا زمانی که قاتل زیر قفل نباشد آرام نخواهم گرفت.
زندانیان 24 ساعت شبانه روز زیر قفل و کلید نگهداری می شوند.
او به آرامی کلید را در قفل چرخاند.
تخم مرغ تازه یک عنصر کلیدی برای یک کیک خوشمزه است.
مشتریان باید پین خود را برای مبالغ بیش از 30 پوند کلید بزنند.
رفت و آمد مداوم کشتی ها اسکله را به مکانی شلوغ تبدیل می کند.
یک حلقه کلید از جیبش بیرون آورد.
من تصادفاً کلیدهای ماشینم را قفل کرده بودم.