key

base info - اطلاعات اولیه

key - کلید

noun - اسم

/kiː/

UK :

/kiː/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [key] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • to put/turn the key in the lock


    برای قرار دادن / چرخاندن کلید در قفل

  • He inserted the key in the lock and let himself into the house.


    کلید را در قفل فرو کرد و خودش را وارد خانه کرد.

  • the car keys


    کلید ماشین

  • a set/bunch of keys


    یک مجموعه / دسته کلید


  • کلید یدکی درب ورودی

  • We'll have a duplicate key cut (= made).


    یک برش کلید تکراری (= ساخته شده) خواهیم داشت.

  • Luckily Dad has keys for my house.


    خوشبختانه بابا کلید خانه من را دارد.

  • There's a special key for winding up this clock.


    یک کلید ویژه برای تنظیم این ساعت وجود دارد.

  • Persistence is the key if you want to get a job.


    اگر می خواهید شغلی پیدا کنید، پشتکار کلید اصلی است.

  • The key to success is preparation.


    کلید موفقیت آمادگی است.

  • First-time voters could hold the key to the election result.


    رای دهندگانی که برای اولین بار می توانند کلید نتیجه انتخابات را در دست داشته باشند.

  • The driver of the car probably holds the key to solving the crime.


    راننده ماشین احتمالا کلید حل جرم را در دست دارد.


  • زبان کلید درک اطرافیان شماست.


  • نکته کلیدی این است که دولت فدرال تا چه زمانی می تواند نرخ تورم را کنترل کند؟

  • Press the return key to enter the information.


    برای وارد کردن اطلاعات، کلید بازگشت را فشار دهید.

  • You can use the arrow keys on the keyboard instead.


    به جای آن می توانید از کلیدهای جهت دار روی صفحه کلید استفاده کنید.

  • He began tapping on the keys of his laptop.


    شروع کرد به ضربه زدن روی کلیدهای لپ تاپش.

  • His hands flew over the piano keys.


    دستانش روی کلیدهای پیانو پرواز کردند.

  • a sonata in the key of E flat major


    یک سونات در کلید مسطح ماژور

  • This piece changes key many times.


    این قطعه چندین بار کلید را تغییر می دهد.

  • Check your answers in the key at the back of the book.


    پاسخ های خود را در کلید پشت کتاب بررسی کنید.

  • You can find the symbols in the key at the bottom of the page.


    نمادها را می توانید در کلید پایین صفحه پیدا کنید.

  • We keep our valuables under lock and key.


    ما اشیای قیمتی خود را در قفل و کلید نگه می داریم.

  • I will not rest until the murderer is under lock and key.


    تا زمانی که قاتل زیر قفل نباشد آرام نخواهم گرفت.

  • Prisoners are kept under lock and key 24 hours a day.


    زندانیان 24 ساعت شبانه روز زیر قفل و کلید نگهداری می شوند.

  • She quietly turned the key in the lock.


    او به آرامی کلید را در قفل چرخاند.

  • Fresh eggs are a key ingredient for a tasty cake.


    تخم مرغ تازه یک عنصر کلیدی برای یک کیک خوشمزه است.

  • Customers have to key their PIN for amounts over £30.


    مشتریان باید پین خود را برای مبالغ بیش از 30 پوند کلید بزنند.

  • The constant coming and going of ferries makes the quay a bustling place.


    رفت و آمد مداوم کشتی ها اسکله را به مکانی شلوغ تبدیل می کند.

  • He fished a ring of keys out of his pocket.


    یک حلقه کلید از جیبش بیرون آورد.

  • I'd accidentally locked the keys in my car.


    من تصادفاً کلیدهای ماشینم را قفل کرده بودم.

synonyms - مترادف
  • opener


    درب بازکن

  • latchkey


    کلید چفت


  • دکمه

  • clavis


    کلاویس


  • سازوکار

  • passkey


    کلید عبور


  • کلید در


  • دستگاه

  • skeleton key


    شاه کلید


  • پاسپارتو

  • passe-partout


    کانسپتوس

  • conspectus


antonyms - متضاد

  • قفل کردن


  • سوال


  • مسئله

  • puzzle


    پازل


  • چالش

  • puzzler


    گیج کننده

  • query


    پرس و جو

  • riddle


    معما

  • stumper


    استامپر

  • twister


    چرخان

  • brainteaser


    بازی فکری

  • quiz


    مسابقه

  • brain-teaser


لغت پیشنهادی

bureau

لغت پیشنهادی

bulkhead

لغت پیشنهادی

specially