violent
violent - خشن
adjective - صفت
UK :
US :
شامل اقداماتی است که با هدف زخمی کردن یا کشتن افراد، با ضربه زدن به آنها، تیراندازی به آنها و غیره انجام می شود
کسی که خشن است به احتمال زیاد به افراد دیگر حمله می کند، صدمه می زند یا می کشد
نشان دادن احساسات یا نظرات خشمگین بسیار قوی
احساسات خشونت آمیز قوی هستند و کنترل آنها بسیار دشوار است
فوق العاده روشن
using force to hurt or kill people – used about people crimes etc. Also used about films or books that contain a lot of violence
استفاده از زور برای صدمه زدن یا کشتن مردم - استفاده در مورد مردم، جنایات و غیره. همچنین در مورد فیلم ها یا کتاب هایی که حاوی خشونت زیادی هستند استفاده می شود.
خشونت آمیز و خطرناک است و به نظر می رسد از آزار رساندن به مردم بی دلیل لذت می برد
استفاده از زور یا خشونت، اما عدم ایجاد آسیب جدی
رفتاری که بسیار ظالمانه و خشونت آمیز است و هیچ ترحمی نشان نمی دهد
attacking people in a particularly cruel way – used about people and fighting especially in news reports
حمله به مردم به روشی خاص وحشیانه - مورد استفاده در مورد مردم و جنگ، به ویژه در گزارش های خبری
نبرد یا جنگ خونین بسیار خشن است و افراد زیادی کشته یا مجروح می شوند
a ferocious attack or battle is extremely violent. Also used about animals that are likely to attack in a very violent way
یک حمله یا نبرد وحشیانه بسیار خشن است. همچنین در مورد حیواناتی که احتمالاً به روشی بسیار خشونت آمیز حمله می کنند استفاده می شود
حیوان یا شخص خشن ترسناک به نظر می رسد و احتمالاً به مردم حمله می کند
a bloodthirsty person enjoys watching violence. A bloodthirsty story contains a lot of violent scenes
یک فرد خونخوار از تماشای خشونت لذت می برد. یک داستان تشنه به خون حاوی صحنه های خشونت آمیز زیادی است
نشان دادن یا توصیف جراحات، خون، مرگ و غیره به وضوح و با جزئیات
استفاده از زور برای صدمه زدن یا حمله
برای توصیف موقعیت یا رویدادی که در آن افراد صدمه دیده یا کشته می شوند استفاده می شود
ناگهانی و قدرتمند
یک رنگ خشن به شدت یا به طور ناخوشایندی روشن است
استفاده یا شامل زور برای صدمه زدن یا حمله
A violent death is one that is caused suddenly and unexpectedly by the use of physical force esp. murder.
مرگ خشونت آمیز مرگی است که به طور ناگهانی و غیرمنتظره در اثر استفاده از نیروی فیزیکی ایجاد می شود. آدم کشی.
خشونت می تواند به معنای بسیار قوی باشد
یک فرد یا نگرش خشن، خشم شدیدی است.
به نظر من فیلم های تارانتینو خیلی خشن هستند.
خشم نسبت به بیعدالتیها در اعمال خشونتآمیز شکل گرفت.
It is dramatic and violent and beautiful-no native of the island could not have believed in a volcano goddess.
این دراماتیک و خشن و زیبا است - هیچ بومی جزیره نمی توانست به الهه آتشفشان اعتقاد داشته باشد.
سرفه شدید
جرایم خشن در دهه گذشته کاهش یافته است.
نرخ کلی جرم و جنایت در سال منتهی به مارس 2.7 درصد کاهش یافت، اما جرایم خشن افزایش یافت.
همه نگران افزایش جرایم خشن هستند.
آدام در تلاش برای جذب درد، با صدای بلند و خشن فریاد زد.
violent crime/criminals
جنایت/جنایتکاران خشن
violent protests/attacks/incidents
تظاهرات خشونت آمیز / حملات / حوادث
دانشجویان درگیر درگیری شدید با پلیس شدند.
جمعیت ناگهان به خشونت کشیده شد.
آیا او هرگز نسبت به شما خشونت آمیز بوده است؟
violent acts/behaviour
اعمال/رفتار خشونت آمیز
با مرگ قهر آمیز مواجه شد (= کشته شد، در دعوا کشته شد و غیره).
آنها به بچه هایشان اجازه نمی دهند بازی های ویدیویی خشن انجام دهند (= که خشونت زیادی را نشان می دهد).
پدرشان مردی خشن بود.
کودکان نوپا می توانند مستعد طغیان های خشونت آمیز باشند.
واکنش خشونت آمیز مردم به همراه داشت.
همه چیز به موضوع بحث های خشونت آمیز تبدیل شد.
من یک تنفر شدید نسبت به او پیدا کردم.
یک طوفان سهمگین
یک انفجار شدید
سردرد شدید
یک تغییر خشونت آمیز
لباس او صورتی خشن بود.
او شروع به کمی خشونت کرد.
این فیلم ساختگی، احساسی و بی دلیل خشونت آمیز است.
مجموعه ای از بازی های ویدئویی خشونت آمیز گرافیکی
dealing with potentially violent incidents
برخورد با حوادث بالقوه خشونت آمیز
این سوال که آیا انسان ها ذاتاً خشن هستند؟
او بعداً در میدان جنگ با مرگی خشونتآمیز مواجه شد.
جرایم خشن 15 درصد افزایش یافته است.
این جزایر مورد اصابت طوفان شدید قرار گرفتند.
به اعضای خدمه قایق نجات برای پرتاب در دریاهای خشن جوایز شجاعت اهدا شد.
یک طوفان فوق العاده شدید
او زیاد فریاد میزند، اما فکر نمیکنم هیچوقت نسبت به او خشونت فیزیکی داشته باشد.
جنایت خشونت آمیز
پس از پایان مسابقه بین هواداران رقیب درگیری/درگیری شدیدی رخ داد.
fierce
شدید
خشونت آمیز
خشن
وحشی
brutal
وحشیانه
savage
شریر، بدجنس، حیوان صفت
vicious
قلدری
bullying
دیوانه شدن از خشم
ferocious
تشنه به خون
berserk
قاتل
bloodthirsty
هار
murderous
ظالمانه
rabid
دیوانه شده
cruel
غیر معتدل
frenzied
بی رحم
intemperate
بی احساس
ruthless
خشمگین
callous
دیوانه
furious
خصمانه
harsh
تروریستی بریتانیا
maniacal
ترساندن آمریکا
pugnacious
تهدید کننده
terrorisingUK
مخرب
terrorizingUS
آتشین
threatening
barbaric
barbarous
destructive
fiery
merciless
peaceful
صلح آمیز
gentle
ملایم
nonviolent
غیر خشونت آمیز
peaceable
آرام
calm
تشکیل شده
composed
ساکت
رام کردن
tame
کنترل می شود
controlled
خفیف
mild
بی ادعا
nonassertive
غیر تاکیدی
nonemphatic
گویا
rational
عاقل
relaxed
بی تاکید
sane
ناآرام
unemphatic
ارام
unruffled
خوش رفتار
placid
ناتوان
serene
بی اثر
well-behaved
نوع
impotent
خوب
incapable
منفعل
ineffective
دلپذیر
در حد متوسط
سبک
passive
نرم
pleasant
هنوز