bargain

base info - اطلاعات اولیه

bargain - چانه زدن

noun - اسم

/ˈbɑːrɡən/

UK :

/ˈbɑːɡən/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bargain] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • I picked up a few good bargains in the sale.


    من چند معامله خوب در فروش انتخاب کردم.

  • The car was a bargain at that price.


    ماشین با آن قیمت معامله شد.

  • bargain prices


    قیمت های توافقی

  • He and his partner had made a bargain to tell each other everything.


    او و شریکش با هم معامله کرده بودند تا همه چیز را به هم بگویند.

  • I've done what I promised and I expect you to keep your side of the bargain (= do what you agreed in return).


    من آنچه را که قول داده بودم انجام دادم و از شما انتظار دارم که طرف معامله خود را حفظ کنید (= آنچه را که در ازای آن توافق کردید انجام دهید).

  • Finally the two sides struck a bargain (= reached an agreement).


    سرانجام دو طرف معامله کردند (= به توافق رسیدند).

  • I'll make a bargain with you.


    من با شما معامله خواهم کرد.

  • Her part of the bargain was to look after the car.


    بخشی از معامله او مراقبت از ماشین بود.

  • Volunteers learn a lot and enjoy themselves into the bargain.


    داوطلبان چیزهای زیادی یاد می گیرند و از معامله لذت می برند.

  • He's very strong and completely fearless into the bargain.


    او بسیار قوی و کاملاً نترس در معامله است.

  • Perhaps we could strike a bargain.


    شاید بتوانیم معامله ای انجام دهیم.

  • The United States has struck a historic deal with India.


    ایالات متحده یک معامله تاریخی با هند منعقد کرده است.

  • This coat was half-price - a real bargain.


    این کت نصف قیمت بود - یک معامله واقعی.

  • The airline regularly offers last-minute bookings at bargain prices.


    این ایرلاین مرتباً رزروهای لحظه آخری را با قیمت مقرون به صرفه ارائه می دهد.

  • The sales had started and the bargain hunters (= people looking for things at a low price) were out in force.


    فروش شروع شده بود و شکارچیان معامله (= افرادی که به دنبال چیزهایی با قیمت پایین هستند) به کار خود ادامه دادند.

  • I'll clean the kitchen if you clean the car. OK it's a bargain.


    اگر ماشین را تمیز کنی، آشپزخانه را تمیز می کنم. باشه، این یک معامله است.

  • The management and employees eventually struck/made a bargain (= reached an agreement).


    مديريت و كاركنان در نهايت با هم معامله كردند (= به توافق رسيدند).

  • Unions bargain with employers for better rates of pay each year.


    اتحادیه ها هر سال برای نرخ های بهتر حقوق با کارفرمایان چانه زنی می کنند.

  • He failed to carry out his side of the bargain.


    او نتوانست طرف معامله خود را انجام دهد.

  • We got tickets to the show at half-price, a real bargain.


    بلیت نمایش را با نیم بها گرفتیم، یک معامله واقعی.

  • You can usually bargain with antique dealers.


    معمولاً می توانید با فروشندگان عتیقه فروشی معامله کنید.

  • Harriman pressed for tougher bargaining by the American side.


    هریمن برای چانه زنی سخت تر توسط طرف آمریکایی فشار آورد.

  • The management and employees eventually struck a bargain.


    در نهایت مدیریت و کارمندان به توافق رسیدند.


  • آنها احساس می کردند که این پیشنهاد خیلی کم است، اما پس از مدتی مذاکره، در نهایت به توافق رسیدند.

  • After the bargain is completed, the broker will want to know when payment will be made.


    پس از اتمام معامله، کارگزار می خواهد بداند چه زمانی پرداخت انجام می شود.


  • آخرین استخدام ما یک تحلیلگر عالی و یک مدیر بسیار خوب در معامله است.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • rip-off


    پاره کردن


  • افزایش دادن

  • overcharge


    اضافه شارژ

  • rip


    پاره كردن

  • rort


    روت

  • overcharging


    شارژ بیش از حد

  • exploitation


    بهره برداری

لغت پیشنهادی

user

لغت پیشنهادی

pooling

لغت پیشنهادی

gigs