guideline

base info - اطلاعات اولیه

guideline - دستورالعمل

noun - اسم

/ˈɡaɪdlaɪn/

UK :

/ˈɡaɪdlaɪn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [guideline] در گوگل
description - توضیح
  • rules or instructions about the best way to do something


    قوانین یا دستورالعمل هایی در مورد بهترین راه برای انجام کاری


  • چیزی که به شما کمک می کند نظر خود را شکل دهید یا تصمیم بگیرید


  • اطلاعاتی که به منظور توصیه به مردم در مورد چگونگی انجام کاری یا چیزی که باید باشد


  • بخشی از اطلاعات که نشان می دهد چگونه کاری باید انجام شود

  • In December, the agency withdrew its 1987 guideline recommending regular mammograms for all women 40 and older.


    در دسامبر، این آژانس دستورالعمل سال 1987 خود را که توصیه به انجام ماموگرافی منظم برای همه زنان 40 سال و بالاتر بود، پس گرفت.


  • شما می توانید از آنها به عنوان راهنمایی برای آنچه باید مراقب باشید استفاده کنید.

  • If anything I felt the alcohol guideline was more cautionary than before.


    در هر صورت، من احساس کردم دستورالعمل الکل احتیاط بیشتری نسبت به قبل دارد.

  • The only editorial guideline was that the subject should have something to do with leisure software for home computers.


    تنها دستورالعمل تحریریه این بود که موضوع باید با نرم افزارهای اوقات فراغت برای رایانه های خانگی مرتبط باشد.

  • A Durham City vehicle was despatched but could not get there within the 19-minute national guideline time for ambulance call-outs.


    یک وسیله نقلیه شهر دورهام اعزام شد اما نتوانست در مدت زمان دستورالعمل ملی 19 دقیقه ای برای فراخوانی آمبولانس به آنجا برسد.

  • This provides us with our next guideline.


    این دستورالعمل بعدی ما را در اختیار ما قرار می دهد.

  • Most of the recipes in this book will give an internal temperature recommendation rather than a minutes-per-pound guideline.


    بسیاری از دستور العمل های این کتاب به جای یک دستورالعمل دقیقه در هر پوند، یک توصیه دمای داخلی را ارائه می دهند.

example - مثال
  • The government has drawn up guidelines for schools during the pandemic.


    دولت دستورالعمل‌هایی را برای مدارس در زمان همه‌گیری تهیه کرده است.

  • The figures are a useful guideline when buying a house.


    ارقام راهنمایی مفیدی برای خرید خانه هستند.

  • A task force has formed to develop voluntary guidelines.


    یک کارگروه برای تدوین دستورالعمل های داوطلبانه تشکیل شده است.

  • The US Supreme Court is reviewing sentencing guidelines.


    دیوان عالی ایالات متحده در حال بررسی دستورالعمل های صدور حکم است.

  • The document gives clear guidelines on the use of pesticides.


    این سند دستورالعمل های روشنی در مورد استفاده از آفت کش ها ارائه می دهد.

  • The following guidelines were approved in October 1995.


    دستورالعمل زیر در مهرماه 95 تصویب شد.

  • The guidelines recommend that children under 12 avoid these foods.


    دستورالعمل ها توصیه می کنند که کودکان زیر 12 سال از این غذاها اجتناب کنند.

  • The guidelines require this information to be made available to the public.


    دستورالعمل ها مستلزم این است که این اطلاعات در دسترس عموم قرار گیرد.

  • The minister is accused of allowing the company to breach guidelines on arms sales.


    این وزیر متهم است که به این شرکت اجازه داده تا دستورالعمل های فروش تسلیحات را زیر پا بگذارد.

  • The organization has issued a set of guidelines for builders to follow.


    این سازمان مجموعه ای از دستورالعمل ها را برای سازندگان صادر کرده است.

  • Under federal guidelines, they must serve at least five years in prison.


    طبق دستورالعمل های فدرال، آنها باید حداقل پنج سال در زندان بگذرانند.

  • We have to follow the safety guidelines laid down by the government.


    ما باید از دستورالعمل های ایمنی که توسط دولت تعیین شده است پیروی کنیم.

  • Within clear guidelines, managers can use their budget to entertain clients.


    در چارچوب دستورالعمل های روشن، مدیران می توانند از بودجه خود برای سرگرم کردن مشتریان استفاده کنند.

  • detailed guidelines for doctors about how to deal with difficult patients


    دستورالعمل های دقیق برای پزشکان در مورد نحوه برخورد با بیماران سخت


  • دستورالعمل های وزارت آموزش و پرورش

  • new EU guidelines on food hygiene


    دستورالعمل های جدید اتحادیه اروپا در مورد بهداشت مواد غذایی

  • These prices are a guideline only.


    این قیمت ها فقط یک دستورالعمل است.

  • As a general guideline the service is not suitable for people with less than £20 000 to invest.


    به عنوان یک دستورالعمل کلی، این سرویس برای افرادی که کمتر از 20000 پوند سرمایه گذاری دارند مناسب نیست.

  • There are a number of useful guidelines that can be applied.


    تعدادی دستورالعمل مفید وجود دارد که می توان از آنها استفاده کرد.

  • Use the job specifications as your guideline.


    از مشخصات شغلی به عنوان راهنمای خود استفاده کنید.

  • The same general guidelines on when to dress formally apply to both men and women.


    همان دستورالعمل های کلی در مورد زمان رسمی لباس پوشیدن برای مردان و زنان اعمال می شود.

  • The article suggests some guidelines for healthy eating.


    در این مقاله دستورالعمل هایی برای تغذیه سالم ارائه شده است.

  • It may help to have a few guidelines to follow.


    ممکن است رعایت چند دستورالعمل کمک کند.

  • The EU has issued guidelines on appropriate levels of pay for part-time manual workers.


    اتحادیه اروپا دستورالعمل هایی را در مورد سطوح مناسب دستمزد برای کارگران دستی پاره وقت صادر کرده است.

  • The article gives guidelines on how to invest your money safely.


    این مقاله دستورالعمل هایی در مورد نحوه سرمایه گذاری ایمن پول خود ارائه می دهد.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • حدس بزن

  • conjecture


    حدس

  • fancy


    تفننی

  • probability


    احتمال


  • تغییر دادن


  • امکان پذیری

لغت پیشنهادی

conversation

لغت پیشنهادی

order

لغت پیشنهادی

bodybuilding