sit
sit - بنشین
verb - فعل
UK :
US :
to be on a chair or seat or on the ground with the top half of your body upright and your weight resting on your buttocks
روی صندلی یا صندلی یا روی زمین قرار بگیرید، در حالی که نیمه بالایی بدنتان عمودی باشد و وزنتان روی باسنتان باشد
پس از ایستادن به حالت نشسته در جایی بنشینید
وادار کردن کسی بنشیند یا به او کمک کند بنشیند
قرار گرفتن در موقعیت یا شرایط خاص
ماندن در یک مکان برای مدت طولانی، به خصوص نشستن، انجام هیچ کار مفید یا مفیدی
عضویت در یک کمیته، مجلس یا گروه رسمی دیگر
برای انجام امور رسمی جلسه ای داشته باشند
قرار گرفتن یا قرار گرفتن در وضعیت استراحت، در حالی که انتهای دم بدن روی یک سطح قرار دارد
به سگ می گفت که بنشیند و انتهای بدنش روی زمین یا زمین قرار بگیرد
اگر پرنده ای روی تخم های خود بنشیند، آنها را با بدن خود می پوشاند تا تخم ها از تخم بیرون بیایند
برای مراقبت از نوزاد یا کودک در حالی که والدینش بیرون هستند
to take an examination
برای انجام معاینه
جایی بنشینی تا بتوانی از تو نقاشی یا عکس بگیری
اینکه وزن خود را در جایی روی کف خود قرار دهید یا به این وضعیت حرکت کنید
پس از ایستادن روی صندلی، تخت، زمین و غیره بنشینید
نشستن روی صندلی یا مکان خاصی
نشستن - مخصوصاً وقتی از کسی میخواهیم بنشیند استفاده میشود
روی یک صندلی راحت بنشینید و اجازه دهید دوباره روی آن بیفتید
برای نشستن در یک راه بسیار راحت و آرام
بر لبه چیزی نشستن
نشستن در حالی که به چیزی تکیه داده اید، به خصوص به این دلیل که مجروح، مست یا خواب هستید
برای نشستن در حالی که زانوهای خود را زیر خود خم کرده اید، پایین خود را درست از زمین جدا کنید و روی پاهای خود تعادل برقرار کنید
to (cause someone to) be in a position in which the lower part of the body is resting on a seat or other type of support with the upper part of the body vertical
قرار گرفتن در وضعیتی که در آن قسمت پایین بدن بر روی صندلی یا تکیه گاه دیگری قرار دارد و قسمت بالایی بدن عمودی است.
الگویی برای یک نقاش، عکاس و غیره باشد.
(of an animal such as a dog) to move into a position with its back legs bent and its tail end on the ground
(حیوانی مانند سگ) با پاهای عقب خمیده و انتهای دم روی زمین به حالت حرکت درآید.
اگر پرنده ای روی تخم های خود بنشیند، آنها را با بدن خود می پوشاند تا قبل از بیرون آمدن آنها گرم شود.
برای مدت طولانی در یک مکان بماند و از آن استفاده نشود
قرار گرفتن در موقعیت خاصی
(از لباس) به گونه ای خاص مناسب کسی باشد
برای تشکیل جلسه رسمی کمیته، دادگاه و غیره.
برای عضویت در یک گروه رسمی
نشست و به نامه روبرویش خیره شد.
ممکنه من اینجا بنشینم؟
فقط آنجا ننشینید - کاری انجام دهید!
فقط بنشین!
رفت و کنارش نشست.
مردی که در هواپیما کنار من نشسته بود
پشت میزش نشسته بود.
او همیشه روی آن صندلی می نشیند.
چهار نفر دور میز نشستند.
برای نشستن بیرون خیلی سرد است.
بچه ها همه ساکت نشسته بودند و گوش می کردند.
اطمینان حاصل کنید که به راحتی نشسته اید و پشت خود را صاف و تکیه داده اید.
او آمد تا با ما صحبت کند و او را تنها گذاشت.
از پیشخدمت میز بزرگتری خواستیم تا همه دور هم بنشینیم.
او فقط می نشیند و تلویزیون تماشا می کند.
ساعت ها نشستیم حرف زدیم.
به انتظار نشستم تا تکنواز روی صحنه برود.
بچه را بلند کرد و روی دیوار نشست.
او را با نوشیدنی داغ جلوی آتش نشاند.
اتوبوس بزرگی بیرون نشسته بود.
دیگ در حوض آب نشسته بود.
من یک دوچرخه ورزشی دارم که فقط در خانه نشسته و از آن استفاده نمی شود.
ژاکت به زیبایی روی شانه هایش می نشست (= خوب جا می خورد).
جعبه باز نشده روی قفسه نشست.
او به عنوان قاضی موقت نشسته بود.
هر دو به عنوان نماینده مجلس عوام حضور داشتند.
او در تعدادی از کمیته ها حضور داشت.
او سالها برای هنلی (= نماینده آن حوزه انتخابیه بود) نشست.
مجلس کمتر از شش ماه از سال تشکیل جلسه می دهد.
داوطلبان در ماه ژوئن در امتحانات شرکت خواهند کرد.
اکثر دانش آموزان حداقل 5 GCSE می نشینند.
perch
سوف
flop
فلاپ
flump
برآمدگی
صندلی
تنظیم
سقوط - فروپاشی
ensconce
محصور کردن
hunker
هانکر
squat
چمباتمه زدن
instalUK
installUK
installUS
installUS
حل کن
be seated
بنشیند
بشین
plant oneself
خود کاشته
plump oneself
خود را چاق کن
seat oneself
خودش بنشیند
یک مکان داشته باشد
بنشینید
install oneself
خود را نصب کند
مستقر شدن
یک صندلی بگیر
قرار دادن
بنشین
صندلی بگیر
یک نیمکت بردار
خودت پارک کن
plop down
سقوط کردن
plonk oneself
خود را پلک کردن
غرق شدن
ensconce yourself
خودت را محو کن