prison

base info - اطلاعات اولیه

prison - زندان

noun - اسم

/ˈprɪzn/

UK :

/ˈprɪzn/

US :

family - خانواده
prisoner
زندانی
imprisonment
زندان
imprison
زندانی کردن
google image
نتیجه جستجوی لغت [prison] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She went to prison for tax evasion.


    او به دلیل فرار مالیاتی به زندان رفت.

  • He was sent to prison for five years.


    او به مدت پنج سال به زندان افتاد.

  • She is in prison awaiting trial.


    او در زندان است و منتظر محاکمه است.

  • Her son is in prison for murder.


    پسرش به جرم قتل در زندان است.

  • He served four years in prison for killing a man.


    او به جرم قتل یک مرد چهار سال زندان گذراند.

  • He's just out of prison after ten years inside.


    او به تازگی از زندان بیرون آمده است، پس از ده سال زندان.

  • When did she get out of prison?


    کی از زندان بیرون آمد؟

  • to be released from prison


    از زندان آزاد شود

  • On his release from prison he tried hard to find a decent job.


    پس از آزادی از زندان، تلاش زیادی کرد تا شغل مناسبی پیدا کند.

  • a maximum-security prison


    یک زندان با حداکثر امنیت

  • a federal/state prison


    یک زندان فدرال/ایالتی

  • a prison sentence/term


    حکم/مدت زندان


  • یک سلول زندان

  • the prison population (= the total number of prisoners in a country)


    جمعیت زندان (= تعداد کل زندانیان در یک کشور)


  • یک افسر زندان


  • یک زندانبان

  • Ten prison officers and three inmates needed hospital treatment following the riot.


    ده افسر زندان و سه زندانی پس از شورش نیاز به مداوا در بیمارستان داشتند.

  • the prison service/system


    سرویس/سیستم زندان

  • The government insists that ‘prison works’ and plans to introduce a tougher sentencing policy for people convicted of violent crime.


    دولت اصرار دارد که «زندان کار می‌کند» و قصد دارد سیاست مجازات سخت‌تری را برای افرادی که به جرم خشونت‌آمیز محکوم شده‌اند، معرفی کند.

  • His hospital room had become a prison.


    اتاق بیمارستانش تبدیل به زندان شده بود.

  • When do the children finish school?


    بچه ها کی مدرسه را تمام می کنند؟

  • I’ll meet you outside the school.


    بیرون از مدرسه با شما ملاقات خواهم کرد.

  • Her husband spent three years in prison.


    شوهرش سه سال را در زندان گذراند.

  • the problem of overcrowding in prisons


    مشکل ازدحام بیش از حد در زندان ها

  • He was immediately seized and thrown into prison.


    او بلافاصله دستگیر و به زندان انداخته شد.

  • She was told by magistrates she could now face prison (= go to prison).


    قضات به او گفتند که اکنون می تواند با زندان مواجه شود (= به زندان برود).

  • You only escaped prison (= escaped being sent to prison) because of your previous good character.


    شما فقط به خاطر شخصیت خوب قبلی خود از زندان (= فرار از فرستادن به زندان) فرار کردید.

  • Building new prisons is not going to help lower our incarceration rate.


    ساخت زندان های جدید به کاهش میزان زندانی شدن ما کمکی نمی کند.

  • It is one of several companies running private prisons across Britain.


    این یکی از چندین شرکت است که زندان های خصوصی را در سراسر بریتانیا اداره می کند.

  • The police are investigating disturbances at the prison.


    پلیس در حال بررسی اغتشاشات در زندان است.

  • There have been riots in the prison.


    شورش هایی در زندان رخ داده است.

synonyms - مترادف
  • jailUS


    jailUS

  • penitentiary


    ندامتگاه

  • jailhouse


    زندان

  • slammer


    قفل کردن

  • lockup


    قفس

  • coop


    استوک

  • stockade


    می توان

  • can


    خنک کننده

  • cooler


    صدا زدن

  • clink


    نگه دارید


  • خودکار

  • pen


    مفصل


  • بریگ

  • brig


    کالابوس

  • calaboose


    قلیون

  • hoosegow


    کوزه

  • jug


    باستیل

  • bastille


    پوکی

  • pokey


    ضربه زدن

  • slam


    بریدگی کوچک

  • nick


    عروس خانم

  • bridewell


    اتاق نگهبانی

  • guardroom


    هک

  • hock


    هم بزنید


  • سیاه چال

  • dungeon


    quod

  • quod


    غرفه تولکه

  • tolbooth


    اصلاحی

  • reformatory


    پوند


  • نگهبانی

  • guardhouse


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

congruence

لغت پیشنهادی

Bolivian

لغت پیشنهادی

radiation