excuse
excuse - بهانه
noun - اسم
UK :
US :
بهانه
قابل بخشش
غیر قابل توجیه
---
بخشیدن کسی برای انجام کاری که اشتباه جدی نیست، مانند بی ادبی یا بی دقتی
اجازه دادن به کسی که کاری را که قرار است انجام دهد انجام ندهد
بودن یا ارائه دلیل موجه برای رفتار بی دقت یا توهین آمیز کسی
اجازه دادن به کسی برای ترک یک مکان
دلیلی که برای توضیح رفتار بی دقت یا توهین آمیز ارائه می کنید
دلیلی که برای توضیح یک عمل و پنهان کردن مقاصد واقعی خود اختراع می کنید
یادداشتی که توسط پزشک یا یکی از والدینتان نوشته شده است که می گوید شما در یک روز خاص بیمار بودید
بخشیدن کسی یا چیزی
اجازه دادن به کسی که کاری را انجام ندهد یا شرکت نکند در حالی که معمولاً مجبور است
روشی مودبانه برای جلب توجه کسی، به خصوص کسی که نمی شناسید
عادت داشت مودبانه از کسی بخواهد حرکت کند تا بتوانید از کنارش رد شوید
مودبانه به کسی می گفت که می روی
برای کاری که تصادفی انجام داده اید متاسفم
قبل از مخالفت با کسی گفت
عادت داشتید مودبانه از کسی بخواهید چیزی را که گفته است تکرار کند زیرا شما آن را نشنیده اید
دلیلی که شما برای توضیح اینکه چرا کار اشتباهی انجام داده اید ارائه می دهید
دلیل نادرستی است که برای توضیح اینکه چرا کاری انجام می دهید
برای توضیح اینکه چرا نمی توانید در جایی حضور داشته باشید
دلایل نادرست بیاورید که چرا نمی توانید کاری را انجام دهید
بخشیدن کسی
معاف کردن کسی از یک فعالیت به این معنی است که به آن شخص اجازه می دهیم آن کار را انجام ندهد یا انجام ندهد
توضیحی که برای رفتار بد، غیبت و غیره داده شده است.
نامه ای از یک پزشک که می گوید کسی برای رفتن به سر کار آنقدر بیمار است
جریمه ها قابل مذاکره هستند، بنابراین همیشه سعی کنید جریمه ها را توجیه کنید.
اما بدتر از آن این است که تاریخچه ایده آلیسم مکانیکی است که حماقت جنایتکارانه را توجیه می کند.
کینی درخواست کرد که از وظایفش در هیئت مدیره معاف شود.
آیا می توانم امروز از شنا معاف شوم؟ سرما خورده ام.
She excuses herself a moment to prepare a tray of little snacks they urge her not to trouble herself to prepare.
او لحظه ای خود را بهانه می کند تا یک سینی از میان وعده های کوچک را آماده کند و از او می خواهند که برای تهیه آن مشکلی ایجاد نکند.
Constance detected a change in the atmosphere as Giancarlo excused himself and walked down the steps to greet his last guest.
کنستانس متوجه تغییر جو شد که جیانکارلو خود را بهانه کرد و از پله ها پایین آمد تا به آخرین مهمانش خوش آمد بگوید.
او هیچ کاری برای پنهان کردن یا توجیه ظلم یعقوب انجام نمی دهد.
سعی می کنم از آنها بخواهم مرا از جلسه معاف کنند.
اواخر دوباره! این بار چه بهانه ای دارید؟
ناامیدانه سعی کردم بهانه خوبی بیاندیشم.
a lame/feeble/poor/flimsy excuse
بهانه ای لنگ / ضعیف / ضعیف / ضعیف
a reasonable/valid excuse
یک بهانه معقول/معتبر
می دانم که ضرب الاجل را از دست دادم، اما بهانه ای دارم.
هیچ بهانه ای برای چنین رفتاری وجود ندارد.
بهانه اش برای فراموش کردن روز تولدش این بود که دفتر خاطراتش را گم کرده بود.
شما مجبور نیستید برای او بهانه بیاورید (= سعی کنید به دلایلی برای رفتار او فکر کنید).
دیره. می ترسم مجبور شوم بهانه هایم را بیاورم (= بگم متاسفم، دلایلم را بیاورم و بروم).
خوردن بستنی برای گلودرد واقعاً درمان نیست، اما من آن را دوست دارم، پس هر بهانه ای!
این فقط بهانه ای برای مهمانی است.
هر مناسبتی بهانه خوبی برای باربیکیو است.
بهانه ای به من داد تا ماشین را ببرم.
او تلاش کرد تا بهانه ای برای رفتن بیابد.
این تظاهرات بهانه ای برای اعمال حکومت نظامی شد.
چرا با آن بهانه رقت انگیز یک انسان درگیر شویم؟
گفت نه اما دلیلی نیاورد.
محتمل ترین توضیح این است که هواپیمایش تاخیر داشته است.
بدون هیچ توضیحی ناگهان از اتاق خارج شد.
دلیلی برای شکایت ندارید
این تصمیم بر چه اساسی اتخاذ خواهد شد؟
به نظر می رسید هیچ انگیزه ای برای قتل وجود نداشته است.
من نمی توانم هیچ توجیهی برای افزایش مالیات بیشتر ببینم.
او به بهانه اینکه باید کار کند حزب را زودتر ترک کرد.
دیگر نمی خواهم بهانه ای بشنوم.
جاستین بهانه ای زمزمه کرد و رفت.
چه بهانه ای می تواند داشته باشد؟
او بداخلاق و غیرمنطقی شد و به کوچکترین بهانه ای از کاترین غافل شد.
او هیچ بهانه ای برای دیر آمدن نداشت.
اجازه ندهید کمال گرایی بهانه ای برای شروع نکردن شود.
justification
توجیه
دلیل
plea
درخواست
defenceUK
دفاع بریتانیا
توضیح
grounds
زمینه
extenuation
کاهش
mitigation
ادعای انگلستان
pretenceUK
تظاهر ایالات متحده
pretenseUS
گریز
vindication
جلو
evasion
منطقی سازی انگلستان
منطقی سازی ایالات متحده
rationalisationUK
علیبی
rationalizationUS
عذرخواهی
alibi
اساس
apology
علت
پوشش
دفاع آمریکا
تسکین
defenseUS
بهانه، مستمسک
palliation
بحث و جدل
pretext
سرپوش گذاشتن
apologia
خط
داستان
coverup
مبدل کردن
مصلحت
ساخت
disguise
expedient
fabrication
نتیجه
اثر
پیامد
repercussion
انشعاب
corollary
اثر بعدی
ramification
محصول جانبی
aftereffect
سقوط
by-product
تولید - محصول
fallout
مانع
دلسردی
سرنوشت
hindrance
میوه
discouragement
عاقبت
حاصل
توسعه
upshot
موضوع
sequel
عواقب
resultant
توالی
برآمدگی
annexUS
aftermath
رد کردن
پایان
outgrowth
انصراف
annexUS
عوارض جانبی
dénouement
واکنش جانبی
AnnexeUK
denouement
annexeUK