excuse

base info - اطلاعات اولیه

excuse - بهانه

noun - اسم

/ɪkˈskjuːs/

UK :

/ɪkˈskjuːs/

US :

family - خانواده
excuse
بهانه
excusable
قابل بخشش
inexcusable
غیر قابل توجیه
inexcusably
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [excuse] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Late again! What's your excuse this time?


    اواخر دوباره! این بار چه بهانه ای دارید؟

  • I tried desperately to think of a good excuse.


    ناامیدانه سعی کردم بهانه خوبی بیاندیشم.

  • a lame/feeble/poor/flimsy excuse


    بهانه ای لنگ / ضعیف / ضعیف / ضعیف

  • a reasonable/valid excuse


    یک بهانه معقول/معتبر

  • I know I missed the deadline, but I have an excuse.


    می دانم که ضرب الاجل را از دست دادم، اما بهانه ای دارم.

  • There's no excuse for such behaviour.


    هیچ بهانه ای برای چنین رفتاری وجود ندارد.

  • His excuse for forgetting her birthday was that he had lost his diary.


    بهانه اش برای فراموش کردن روز تولدش این بود که دفتر خاطراتش را گم کرده بود.

  • You don't have to make excuses for her (= try to think of reasons for her behaviour).


    شما مجبور نیستید برای او بهانه بیاورید (= سعی کنید به دلایلی برای رفتار او فکر کنید).

  • It's late. I'm afraid I'll have to make my excuses (= say I'm sorry give my reasons and leave).


    دیره. می ترسم مجبور شوم بهانه هایم را بیاورم (= بگم متاسفم، دلایلم را بیاورم و بروم).

  • Eating ice cream for a sore throat isn't really a cure, but I like it so any excuse!


    خوردن بستنی برای گلودرد واقعاً درمان نیست، اما من آن را دوست دارم، پس هر بهانه ای!

  • It's just an excuse for a party.


    این فقط بهانه ای برای مهمانی است.

  • Any occasion is a good excuse for having a barbecue.


    هر مناسبتی بهانه خوبی برای باربیکیو است.

  • It gave me an excuse to take the car.


    بهانه ای به من داد تا ماشین را ببرم.

  • He tried unsuccessfully to find an excuse to leave.


    او تلاش کرد تا بهانه ای برای رفتن بیابد.

  • The demonstration was used as an excuse to impose martial law.


    این تظاهرات بهانه ای برای اعمال حکومت نظامی شد.

  • Why get involved with that pathetic excuse for a human being?


    چرا با آن بهانه رقت انگیز یک انسان درگیر شویم؟

  • He said no but he didn’t give a reason.


    گفت نه اما دلیلی نیاورد.

  • The most likely explanation is that his plane was delayed.


    محتمل ترین توضیح این است که هواپیمایش تاخیر داشته است.

  • She left the room abruptly without explanation.


    بدون هیچ توضیحی ناگهان از اتاق خارج شد.

  • You have no grounds for complaint.


    دلیلی برای شکایت ندارید


  • این تصمیم بر چه اساسی اتخاذ خواهد شد؟

  • Late again! What’s your excuse this time?


    به نظر می رسید هیچ انگیزه ای برای قتل وجود نداشته است.

  • There seemed to be no motive for the murder.


    من نمی توانم هیچ توجیهی برای افزایش مالیات بیشتر ببینم.

  • I can see no possible justification for any further tax increases.


    او به بهانه اینکه باید کار کند حزب را زودتر ترک کرد.

  • He left the party early on the pretext of having to work.


    دیگر نمی خواهم بهانه ای بشنوم.

  • I don't want to hear any more excuses.


    جاستین بهانه ای زمزمه کرد و رفت.

  • Justin mumbled some excuse and left.


    چه بهانه ای می تواند داشته باشد؟

  • What possible excuse could he have?


    او بداخلاق و غیرمنطقی شد و به کوچکترین بهانه ای از کاترین غافل شد.

  • He became moody and unreasonable, flailing out at Katherine at the slightest excuse.


    او هیچ بهانه ای برای دیر آمدن نداشت.

  • He had no excuse for being so late.


    اجازه ندهید کمال گرایی بهانه ای برای شروع نکردن شود.

  • Don't let perfectionism become an excuse for never getting started.


synonyms - مترادف
  • justification


    توجیه


  • دلیل

  • plea


    درخواست

  • defenceUK


    دفاع بریتانیا


  • توضیح

  • grounds


    زمینه

  • extenuation


    کاهش

  • mitigation


    ادعای انگلستان

  • pretenceUK


    تظاهر ایالات متحده

  • pretenseUS


    گریز

  • vindication


    جلو

  • evasion


    منطقی سازی انگلستان


  • منطقی سازی ایالات متحده

  • rationalisationUK


    علیبی

  • rationalizationUS


    عذرخواهی

  • alibi


    اساس

  • apology


    علت


  • پوشش


  • دفاع آمریکا


  • تسکین

  • defenseUS


    بهانه، مستمسک

  • palliation


    بحث و جدل

  • pretext


    سرپوش گذاشتن

  • apologia


    خط


  • داستان

  • coverup


    مبدل کردن


  • مصلحت


  • ساخت

  • disguise


  • expedient


  • fabrication


antonyms - متضاد

  • نتیجه


  • اثر


  • پیامد

  • repercussion


    انشعاب

  • corollary


    اثر بعدی

  • ramification


    محصول جانبی

  • aftereffect


    سقوط

  • by-product


    تولید - محصول

  • fallout


    مانع


  • دلسردی


  • سرنوشت

  • hindrance


    میوه

  • discouragement


    عاقبت


  • حاصل


  • توسعه

  • upshot


    موضوع

  • sequel


    عواقب

  • resultant


    توالی


  • برآمدگی


  • annexUS

  • aftermath


    رد کردن


  • پایان

  • outgrowth


    انصراف

  • annexUS


    عوارض جانبی

  • dénouement


    واکنش جانبی


  • AnnexeUK

  • end


  • denouement




  • annexeUK


لغت پیشنهادی

thrive

لغت پیشنهادی

sister

لغت پیشنهادی

arthrodesis