skip

base info - اطلاعات اولیه

skip - جست و خیز کردن

verb - فعل

/skɪp/

UK :

/skɪp/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [skip] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She skipped happily along beside me.


    او با خوشحالی در کنار من پرید.

  • Lambs were skipping about in the fields.


    بره ها در مزارع پرش می کردند.

  • He skips for about 20 minutes a day.


    او حدود 20 دقیقه در روز پرش می کند.

  • The girls were skipping in the playground.


    دخترها در زمین بازی پرش می کردند.

  • She likes to skip rope as a warm-up.


    او دوست دارد برای گرم کردن از طناب بپرد.

  • I often skip breakfast altogether.


    من اغلب صبحانه را به طور کامل حذف می کنم.

  • She decided to skip class that afternoon.


    بعد از ظهر تصمیم گرفت کلاس را رها کند.

  • You can skip the next chapter if you have covered the topic in class.


    اگر در کلاس به موضوع پرداخته اید، می توانید فصل بعدی را نادیده بگیرید.

  • What I saw made my heart skip a beat.


    چیزی که دیدم باعث شد قلبم به تپش بیفتد.

  • I skipped over the last part of the book.


    قسمت آخر کتاب را رد کردم.

  • I suggest we skip to the last item on the agenda.


    پیشنهاد می کنم به آخرین مورد در دستور کار برویم.

  • She kept skipping from one topic of conversation to another.


    او مدام از یک موضوع گفتگو به موضوع دیگر می پرید.

  • The bombers skipped the country shortly after the blast.


    بمب افکن ها اندکی پس از انفجار از کشور پرش کردند.

  • The boys were skipping stones across the pond.


    پسرها از روی حوض سنگ می پریدند.

  • My heart missed a beat when I saw who it was.


    وقتی دیدم کیست، قلبم به تپش افتاد.

  • He skipped bail and went on the run for two weeks.


    او از وثیقه صرف نظر کرد و به مدت دو هفته متواری شد.

  • ‘What were you saying?’ ‘Oh, skip it!’


    «چی می‌گفتی؟» «اوه، بگذر!»

  • Scott practically skipped home he was so happy.


    اسکات عملاً به خانه رفت، او بسیار خوشحال بود.

  • She skipped off to play with her friends.


    او به بازی با دوستانش رفت.

  • She skipped to the door.


    به سمت در پرید.

  • She watched her little granddaughter skip down the path.


    او شاهد پرش نوه کوچکش در مسیر بود.

  • The lambs were skipping about in the field.


    بره ها در مزرعه می پریدند.

  • Sports players often train by skipping.


    بازیکنان ورزشی اغلب با پرش تمرین می کنند.

  • This part of the book isn't very interesting so I'm going to skip (over) it.


    این قسمت از کتاب خیلی جالب نیست، بنابراین از آن می گذرم.

  • The teacher kept skipping from one subject to another so it was difficult to follow what he was saying.


    معلم مدام از موضوعی به موضوع دیگر پرش می کرد، بنابراین پیگیری آنچه می گفت دشوار بود.

  • We're skipping over/across/off (= making a quick journey) to France for the day.


    ما در حال پرش از سراسر / سراسر / خاموش (= یک سفر سریع) به فرانسه برای یک روز.

  • The police think that the bank robbers must have skipped (= left) the country by now.


    پلیس فکر می کند که سارقان بانک باید تا به حال از کشور خارج شده باشند.

  • She skipped off/out (= left quickly and/or secretly) without saying goodbye.


    او بدون خداحافظی به سرعت و/یا مخفیانه رفت.

  • I'm trying to lose weight so I'm skipping (= not eating) lunch today.


    من سعی می کنم وزن کم کنم، بنابراین امروز ناهار را حذف کردم (= نخوردم).

  • Should parents have to pay if their child skips school?


    اگر فرزندشان از مدرسه باز ماند آیا والدین باید پول بپردازند؟

  • I skipped class and went to the park instead.


    کلاس را رها کردم و به جای آن به پارک رفتم.

synonyms - مترادف
  • hop


    هاپ

  • caper


    کپر


  • بهار


  • رقصیدن

  • prance


    شوخی

  • bound


    مقید شده است

  • gambol


    گامول


  • پرش

  • bounce


    جهش

  • frisk


    دمدمی مزاج

  • leap


    کاورت کردن

  • cavort


    سفر


  • جست و خیز کردن

  • romp


    باب

  • bob


    منحنی

  • curvet


    کلاهبردار

  • scamper


    آب نبات چوبی

  • lollop


    پرواز کردن

  • flit


    پرواز

  • fly


    لوپ

  • lope


    اجرا کن

  • run


    اسکات

  • scoot


    کانتر

  • canter


    دلار


  • گام


  • پیچ

  • bolt


    فرار کن


  • چراندن

  • graze


    اسکور

  • skirr


    اسکیت باز

  • skitter


antonyms - متضاد
  • trudge


    رد کردن


  • صورت


  • ملاقات


  • ایستادن


  • صبر کن


  • به عهده گرفتن

  • plod


    پله کردن

  • lumber


    چوب

  • tramp


    با صدا راه رفتن

  • clump


    توده

  • shuffle


    بر زدن

  • stumble


    تلو تلو خوردن

  • stomp


    پا زدن

  • slog


    شلختگی

  • shamble


    خراب کردن

  • stump


    کنده

  • stamp


    مهر

  • flounder


    دست و پا کردن

  • galumph


    گالومف

  • slough


    لجن کشی

  • tromp


    ترومپ

  • barge


    بارج

  • scuffle


    درگیری

  • flog


    شلاق زدن

  • traipse


    دام

  • lump


    ضربه زدن

  • scuff


    پوند


  • لنگی

  • limp


    چوب پا

  • footslog


    پیاده روی طولانی

  • trek


لغت پیشنهادی

bone

لغت پیشنهادی

wagner

لغت پیشنهادی

arguable