law
law - قانون
noun - اسم
UK :
US :
قانون شکن
قانونمندی
بی قانونی
حلال
غیر قانونی
به طور قانونی
به طور غیرقانونی
کل سیستم قوانینی که مردم در یک کشور یا منطقه خاص باید از آنها پیروی کنند
قانونی که مردم در یک کشور یا منطقه خاص باید از آن پیروی کنند
چیزی که همیشه در طبیعت یا جامعه اتفاق می افتد، یا جمله ای که این را توصیف می کند
حقوق به عنوان موضوع مطالعه یا حرفه وکالت
یکی از قوانینی که یک ورزش یا فعالیت را کنترل می کند
کل سیستم قوانینی که شهروندان یک کشور باید از آنها پیروی کنند
قانونی که مردم در یک کشور، شهر یا منطقه خاص باید از آن پیروی کنند
وقتی مردم یک کشور از قوانین تبعیت می کنند
مطالعه قوانین، یا حرفه وکالت
a way in which things happen in an activity such as business which is thought of as a rule because it seems impossible to change
روشی که در آن چیزها در یک فعالیت مانند تجارت اتفاق می افتد، که به عنوان یک قاعده تصور می شود زیرا تغییر آن غیرممکن به نظر می رسد
قاعدهای که معمولاً توسط یک دولت وضع میشود و برای نظم بخشیدن به رفتار یک جامعه استفاده میشود
سیستم قواعد یک کشور، گروه یا حوزه فعالیت خاص
حوزه دانش یا کاری که شامل مطالعه یا کار با قانون است
پلیس
وقتی کسی در مورد چیزی به دادگاه می رود، از دادگاه می خواهد که در مورد آن قضاوت قانونی کند.
یک قاعده کلی که بیان می کند همیشه در صورت وجود شرایط یکسان چه اتفاقی می افتد
a rule made by a government that states how people may and may not behave in society and in business and that often orders particular punishments if they do not obey, or a system of such rules
قانون وضع شده توسط یک دولت که بیان میکند افراد چگونه میتوانند در جامعه و تجارت چگونه رفتار کنند و ممکن است رفتار نکنند، و اغلب در صورت عدم اطاعت، مجازاتهای خاصی را حکم میکند، یا سیستمی از چنین قوانینی.
قانون هم پلیس است
Law and order is the condition of a society in which laws are obeyed, and social life and business go on in an organized way.
قانون و نظم شرایط جامعه ای است که در آن قوانین رعایت می شود و زندگی اجتماعی و تجارت به صورت سازمان یافته پیش می رود.
Law enforcement is the government activity of keeping the public peace and causing laws to be obeyed
اجرای قانون، فعالیت دولت برای حفظ آرامش عمومی و اطاعت از قوانین است
a rule usually made by a government that states how people may and may not behave in a society and often orders particular punishments if they do not obey
قاعدهای که معمولاً توسط یک دولت وضع میشود، بیان میکند که افراد چگونه میتوانند در یک جامعه رفتار کنند یا ممکن است رفتار نکنند، و اغلب در صورت عدم اطاعت، مجازاتهای خاصی را دستور میدهد.
مجموعه یا نظام قوانینی که توسط یک دولت در یک مکان خاص وضع شده است
بخشی از مجموعه ای از قوانین که به فعالیت، تجارت یا صنعت خاصی می پردازد
تحصیل حقوق یا شغل وکالت
قوانین تعیین شده توسط یک سازمان که کنترل می کند که سازمان و اعضای آن چگونه باید رفتار کنند
یک قانون یا روش عادی رفتار که معمولاً افرادی که یک فعالیت را انجام می دهند از آن پیروی می کنند
قاعده ای که بیان می کند همیشه وقتی شرایط یکسان وجود دارد چه اتفاقی می افتد
پلیس یا سایر مقاماتی که جلوی جنایت را می گیرند یا مجرمان را دستگیر می کنند
طبق قانون، یک تبلیغکننده نمیتواند بدون اجازه از نام شخص برای مقاصد تجاری استفاده کند.
قانون اقتصادی عرضه و تقاضا
Refugees are accorded special protection under international law
پناهندگان بر اساس قوانین بین المللی از حمایت ویژه برخوردار هستند
تصویب یک قانون (= رسماً آن را بخشی از نظام قوانین می کند)
پلیس منابع لازم برای اجرای قانون در برابر ریختن زباله را ندارد.
باید قانونی علیه آن وجود داشته باشد!
اقدامات این شرکت ناقض قانون استخدام برابر بود.
مظنونان نقض آشکار قوانین مهاجرت بودند.
اگر وارد ساختمان می شدند قانون را زیر پا می گذاشتند.
اصلاحات اخیراً به قانون تبدیل شده است.
قانون حقوق مدنی 1964 در 2 ژوئیه 1964 به قانون کشور تبدیل شد.
state/federal law
قانون ایالتی/فدرال
قانون ایالتی قمار در اماکن عمومی را ممنوع می کند.
در سوئد کتک زدن کودک خلاف قانون است.
وکلای مدافع می توانند از هر وسیله ای در چارچوب قانون برای رهایی موکل خود استفاده کنند.
خارج از قانون عمل کند
مدارس بریتانیا طبق قانون موظف به انتشار نتایج امتحانات خود هستند.
طبق قوانین موجود، روزنامه نگاران نمی توانند از ارائه اطلاعات به هیئت منصفه خودداری کنند.
شما را فراتر از قانون مپندار (= این که قانون نمی تواند مجازات شود).
طبق قانون کشور عمل کردند.
قانون اساسی تساوی در برابر قانون را برای همه تضمین می کند.
law enforcement agencies/officials
سازمان های مجری قانون / مقامات
کلمه کیت در خانواده براون قانون بود.
tax/employment law
قانون مالیات/استخدام
طبق قانون کپی رایت، نویسنده مالک مطالب است.
یک دانشجو/استاد حقوق
Jane is studying law.
جین در حال تحصیل در رشته حقوق است.
او در دانشکده حقوق است.
چه شد که وارد قانون شدید؟
یک شرکت حقوقی
جیم همیشه با قانون دچار مشکل می شود.
او به دلیل برس هایش با قانون شناخته شده بود.
قوانین معمول عرضه و تقاضا در این مورد به نظر نمی رسد.
سفارش
statute
اساسنامه
صورت حساب
decree
فرمان
مقررات
قانون
عمل کنید
enactment
تصویب
حکم می کند
ruling
حکم
ordinance
میثاق
covenant
معیار
criterion
تقاضا
وضوح
edict
کانون
کد
canon
قانون اساسي
دستور
commandment
فرمول
constitution
اندازه گرفتن
dictum
دیکته کردن
بخشنامه
حرکت - جنبش
dictate
اصل
directive
اعلان
injunction
باور
promulgation
tenet
جرم
نقض
transgression
تخلف
اشتباه
breach
رخنه
infringement
انجام اشتباه
wrongdoing
جنایت آمریکا
misdemeanorUS
جنایت انگلستان
misdemeanourUK
رفتار نادرست
misconduct
قانون شکنی
lawbreaking
خلافکاری
misdeed
غیر قانونی بودن
infraction
جرم انگاری
illegality
جنایت
criminality
شارژ
felony
نقض قانون
عمل غیر قانونی
کپر
جرایم سایبری
unlawful act
لطیف
طعم دهنده
caper
جرایم الکترونیکی
cybercrime
عیب
delict
بی عدالتی
delictum
بدجنسی
e-crime
iniquity
malefaction
malfeasance